در بین کتابهای غیرداستانی و تألیفی در فارسی شروعِ «یک فنجان چای بیموقع» از بهترینهاست، برخلاف سایر کتابهای همانندش خشک و رسمی یا انشاگونه و شعاری نیست. بخانیمش:
«چه چیزی سرنوشت آدمها را رقم میزند؟
هر روز هزاران فنجان چای در دنیا نوشیده میشود. هر کس در طول زندگی بارها چای نوشیده است. در گذشتهها نیز هزاران چای نوشیده شده است، اما در این میان یک فنجان و تنها یک فنجان چای بیموقع سرنوشت آدمهای بسیاری را رقم زد. آدمهایی کشته شدند، آدمهایی سالها را در زندان گذراندند، تراژدیهای انسانی زیادی به وقوع پیوست، قهرمانانی زاده شدند و حتی بر سرنوشت یک ملت و یک انقلاب اثر گذاشت. همه چیز انگار با همان یک فنجان چای شروع شد و یا تمام شد.
نه اینکه آن فنجان چای معجونی عجیب باشد و یا آن را آدم مهمی نوشیده باشد؛ و نه اینکه در یک لحظهی تاریخی و یا به مناسبتی بزرگ نوشیده شده باشد، نه؛ اصلاً اینطور نیست. فقط یک فنجان چای ساده بود، از همین چایهای معمولی، در فنجانی معمولی که چهل سال پیش در یک بعد از ظهر از همین بعد از ظهرهای معمولی یک دانشجوی بیست و دو ساله نوشید. نوشندهی آن فنجان چای بیموقع، من بودم.
در زندگی بارها با خود فکر کردهام که اگر آن فنجان چای را ننوشیده بودم سرنوشت من چگونه تغییر میکرد؟»
این پارهمتن را نقل نکردم که از تکنیکهای جذاب شروع متن بگویم یا بگویم از این جور چایها نوشیدهام یا نه و از شما هم بپرسم که نوشیدهاید یا نه؟ یا از بخت و احتمال و تصادف و… بگویم یا از نثر سادهی نویسنده و ظرائف نثر معیار بگویم یا از جملههایِ بلندِ پر از «یا» بگویم… یادم رفت چه میخاستم بگویم. شاید هم هیچچی نمیخاستم بگویم. یا…
2 پاسخ
اتفاقا الان که مشغول برنامه یک ساعت نوشتن بی وقفه بودم، چایی می نوشیدم و گفتم سری به نوشته های نازنینت بزنم.
هر روز می خوانم و کیف می کنم.
چه عالی جناب صفایی😍
کاش از تجربهی یک ساعت نوشتنهاتون هم برامون بگید