بخش سوم
1
تنهاییِ خودخواسته یعنی پویایی. تقریباً هر فکر و کار خلاقانهای در انزوای مطلق خلق میشود.
2
آنکه خودش را در انجام کاری ناتوان میداند، احتمالاً از کسی که ادعای توانمندی دارد، کاربلدتر است.
3
هیچ بیسوادی از فاجعۀ بیسواد بودنش با خبر نیست.
4
وقتی از برخی کارهایم آزرده میشوی، خوشحال میشوم، زیرا میآموزم که دیگر با آن کارها سبب رنجش تو نشوم.
5
کلمهها را برای سرودن شعر ابداع کردهاند. اگر شعر را نفهمی، زبان را نمیفهمی.
6
تو نمیتوانی غذا نخوری تا بفهمی استعداد غذا خوردن داری یا نه؛ هر هنر و مهارتی را که دوست داری شروع کن، به خودت گرسنگی نده.
7
به واژهها اجازۀ خدشهدار کردن عشق را نده. واژهها همانقدر که مهر ایجاد میکنند، سازندۀ خصم و سوتفاهم هم هستند.
8
آزموده را آزمودن خطا نیست.
9
نارضایتی فقط زمانی مفید است که محرک عملگرایی باشد.
10
اگر وقت تو دائماً صرف کشمکش درونی و بیرونی با دیگران میشود؛ یعنی کنترل زندگیات را از دست دادهای.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
9 پاسخ
چه جمله های قشنگ و خوبی!
باید جمله ی اول و هفتم رو بنویسم و بچسبونم روی دیوار اتاقم کنار بقیه ی جمله هایی که همیشه جست و گریخته یا از خودم نوشتم یا از بقیه دزدی کردم!
با اجازه جمله های قشنگتون رو میدزدم!
زنده باد زهرا جان
یاد حرف پیکاسو افتادم:
هنرمند آماتور تاثیر میگیره، هنرمند حرفهای میدزده!
با سلام و احترام
جملات قصار جالبی بودند به خصوص شماره هفت
کلمات مثل آتش میسوزانند و مثل آب فرو مینشانند، مثل شمشیر زخم میزنند و مثل مرهم التیام میبخشند، مثل حریر نرم و لطیفند و مثل آهن سفت و سخت
کلمات مانند جسم بی روح به خودی خود قدرتی ندارند بلکه جان کلام یا همان نیت و فکر و اندیشه ای که در آن دمیده میشود به آنها چنین خاصیتی میدهد
به کار بردن کلمات به هوش و فراست و مهارت استادانه ای نیاز دارد و برای ارتباط موثر با دیگران به اقتضای شرایط به سبد کاملی از کلمات احتیاج داریم قدرت کلمات را نباید دست کم گرفت ما با کلمات زندگی میکنیم، میخندیم، میگرییم، ،میجنگیم و میمیریم
زنده باد بهار گرامی
زیبا نوشتی.
یکی از روح نواز ترین بخش های وبلاگت همین ده جمله هاست!
از همه جالب تر جمله ۷ بود
این روز بیشتر به این رویه کلمات توجه میکنم انگار توی کلمه ها غرق شدم!!
تصاویر وبلاگت خیلی جذاب شدن انقدری که حسادت برانگیز بودن :))
سلام مائده نازنین و خوب و خوش ذوق
مرسی؛ راستی تو هم که نقاشیت خوبه. تو وبلاگت تصاویر رو خودت طراحی کن.
من بی صبرانه منتظر رونمایی از وبلاگ تو هستم.
همهاش جالب است؛ هرچند با جملهی پنجمت چندان موافق نیستم. اما جملهی «آزموده را آزمودن خطا نیست»، بهجز پیام درونیاش، یک پیام بیرونی هم دارد، و آن اینکه میتوان و میباید در تکتکِ مَثلهای بهظاهر خردمندانه اندیشید، هر یک را حقیقتجویانه سنجید و هر کدام را ژرفاندیشانه بهنقد کشید.
از این که بگذریم، در انبوهِ این مَثلهای متعاقل (این را بهقیاسِ «متمارض» و «متظاهر» و «ساختهام؛ یعنی آنچه خود را عقلانی جلوه میدهد، ولی واقعاً عقلانی نیست)، گاه، نمونههای متضاد و بعضاً متناقض هم دیده میشود. حالا، اینکه ما کدام را انتخاب کنیم و مطابق کدام عمل کنیم، به طرز تلقی ما و حالِ آن موقعِ ما برمیگردد؛ مثلاً فرض کن که تو به سینما رفتهای و یک فیلم نابِ نایاب دیدهای، و مایلی که آن فیلم را برای من تعریف کنی. واکنش من به اینکه تو آن فیلم را برایم تعریف بکنی یا نکنی، میتواند دو جور باشد و بسته به آن واکنش، میتوانم در توجیه کارم، یکی از این دو مَثل را بهکار ببرم:
اگر مایل نباشم، میگویم «با حلواحلوا کردن دَهن شیرین نمیشه» ولی اگر مایل باشم، میگویم «وصفالعیش، نصفالعیش». میبینی؟ با یک پدیده دو جور برخورد کردهام و برایش دو جور مَثلِ کاملاً پذیرفتنی شاهد آوردهام.
نمونهی دیگری از این قضیه را میتوانی در این یادداشتک من هم ببینی:
نگاه دوگانهی دو شاعر به پدیدهای یگانه
اینکه پدیدهای را چهگونه توجیه یا تبیین کنیم، بیش و پیش از آنکه از چیستی و چهگونگی آن پدیده مایه بگیرد، از اندیشههای ما برمیخیزد.
بدیهی است که همین اندیشهها هم خود، از دلِ تجربهها و نیز آمیختگی میان اندیشههای دیگر برمیآیند.
دو بیت زیر گواه نگاه دوگانهی دو شاعر به پدیدهای یگانه است:
به سرو گفت کسی میوهای نمیآری؟
جواب داد که آزادگان تهیدستاند
(سعدی)
بسوزند چوب درختانِ بیبَر
سزا خود همین است مر بیبَری را
(ناصرخسرو)
البته در این نمونه اَمّاهایی هست. مثلاً استاد مسعود تاکی، از ادبدانان و ادبشناسان ترازِاول زادگاهم، قمشه، پس از ملاحظهی یادداشت بالا، این نکته را یادآوری فرمودند:
در این شعرِ ناصرخسرو، درخت بیبرگ و سایه و میوه است و سرو در نظر ناصرخسرو، بیبر بهحساب نمیآید؛ زیرا هم برگ دارد، هم شادابی دارد، هم سایه دارد.
ممکن است در این نمونه بشود مناقشه کردد؛ ولی در اصل سخن، به نظرم مناقشهای راه ندارد.
سلام معین عزیزم
اول از همه بگم که چقدر خوب و زیبا مینویسی. عاشق وبلاگ شدم. راستی میتونستی منم شیفتۀ این مصرع حافظم: آری به اتفاق جهان میتوان گرفت.
دربارۀ ضربالمثلها به نکتۀ درستی اشاره کردی. یه کتابی هست که چند سال پیش نشر ققنوس چاپ کرده بود؛ به اسم: اندر حماقت حکمت. نویسنده تو این کتاب اومده تمام ضربالمثلهای معروف رو نقدر کرده و آخر هر متن هم ضربالمثلهای مشابه و متضاد هر جمله رو آورده.
متن تو اون کتاب رو برام تداعی کرد. باید دوباره برم سراغش.
بابت مهرت ممنونم شاهینجان. این بیت را نه؛ ولی میدانم که شیفتهی قهوهگساری، پیادهروی و مسکوبخوانی هستی.
اِ… چه جالب! چه کتاب خوبی! چه نام نابی! واقعاً ممنونم ازت که این کتاب بهام معرفی کردی.