نویسندگان و ۴ ساعت کار روزانه | پاره‌ای از کتاب «بیشتر استراحت کنید»

الکس سوجونگ کیم‌پنگ در کتاب جدید و خواندنیِ «بیشتر استراحت کنید*» می‌گوید که برای خلاق‌تر بودن باید افزایش زمان استراحت روزانه را در اولویت بگذاریم. او با ارائه‌ی استدلال‌های علمی و همینطور نقل تجربه‌ی دانشمندان و نویسندگان و هنرمندان گوناگون در نهایت به این نقطه می‌رسد که ۴ ساعت کار روزانه برای رسیدن به دستاوردهای ارزشمند کافی است، به‌شرط آنکه پس از آن به خودمان فرصتی برای تن‌آسانی بدهیم. درباره‌ی این کتاب پیش‌تر در لایو صبحگاهی‌ چند کلمه‌ای حرف زدم که می‌توانید اینجا بشنوید. متنی که در ادامه می‌خوانید پاره‌ای از کتاب است که در آن به نویسندگان پرداخته شده:

نویسنده‌ها هم روزهای کاری چهار تا پنج ساعته داشتند و از این نظر ساعت کارشان مشابه دانشمندان بود، توماس مان، نویسنده‌ی آلمانی و برنده‌ی نوبل ادبیات، در سال ۱۹۱۰ که ۳۵ ساله شده و رمان تحسین‌شده‌ی بودنبروک‌ها را منتشر کرده بود، برنامه‌ی کاری روزانه‌ی مشخصی داشت و به آن عادت کرده بود. مان روزش را ساعت ۹ صبح شروع می‌کرد. برنامه‌ی کار او به این ترتیب بود که اول روی رمانش کار کند و دستور می‌داد وقتی کار می‌کند کسی مزاحم کارش نشود و خود را در دفتر کارش حبس می‌کرد. خودش اینطور می‌گفت: «بعدازظهرها به خواندن، مکاتبات مهم و پیاده‌روی اختصاص دارند». بعد از چرتی یک‌ساعته و چای بعدازظهر، یکی دو ساعت دیگر قطعات کوتاه آسان می‌نوشت و نوشته‌هایش را ویرایش می‌کرد.

آنتونی ترولوپ، رمان‌نویس انگلیسی بزرگ قرن نوزدهم، هم برنامه‌‌ی نوشتن سفت‌وسختی داشت. او در شرح زندگی خود در والتهام هاوس، جایی که از سال ۱۸۵۹ تا ۱۸۷۱ زندگی می‌کرد، شیوه‌ی کار حساب‌شده‌اش را این‌طور توصیف می‌کرد، سپس ساعت ۵:۳۰ ساعتِ روی میز کارش را تنظیم و نوشتن را شروع می‌کرد. او هزار کلمه در ساعت می‌نوشت و به طور متوسط در هفته چهل صفحه را به پایان می‌رساند. تا ساعت ۸ که کار روزانه‌اش در اداره‌ی پست بود، به همین ترتیب کار می‌کرد. ترولوپ با این روش، تا پیش از مرگش در سال ۱۸۸۲ و در شصت‌وهفت‌سالگی، چهل‌وهفت رمان منتشر کرد. او نوشتن این تعداد رمان را کار مهم و قابل‌توجهی قلمداد نمی‌کرد، شاید به‌خاطر اینکه خودش را با مادرش مقایسه می‌کرد که نویسندگی را در دهه‌ی پنجاه عمر و برای امرار معاش خانواده شروع کرده و بیش از صد کتاب به چاپ رسانده بود. او نوشت: «فکر می‌کنم تمام کسانی که زندگی‌شان بر محور ادبیات است -به‌عنوان کارگر ادبی روزانه کار می‌کنند- با من موافق باشند که اگر سه ساعت در روز کار کنند در یک روز به قدر کفایت تولید ادبی خواهند داشت.»

ساعت‌های ثابت کار ترولوپ با نویسنده‌ی هم‌عصرش، چارلز دیکنز، مطابقت داشت. به‌گفته‌ی چارلی، پسر دیکنز، پدرش در سال‌های جوانی تا دیروقت کار می‌کرد اما بعدها به یک برنامه‌ی «روشمند و منظم»، مثل یک کارمند، عادت کرد. او از ساعت ۹ صبح تا ۲ بعد‌ازظهر خود را در اتاق مطالعه‌اش حبس می‌کرد و برای ناهار دست از کار می‌کشید. بسیاری از رمان‌های او به‌صورت سریالی در مجله‌ها منتشر می‌شدند و دیکنز به‌ندرت بیشتر از یک یا دو فصل از تصویرگرها و چاپ جلو بود. باوجوداین، پس از پنج ساعت، کار روزانه‌ی او تمام می‌‌شد.

این نوع نظم ممکن است جلوه‌ای سختگیرانه ویکتوریایی به‌نظر برسد، اما بسیاری از نویسندگان پرکار قرن بیستم به این روش کار می‌کردند. رمان‌نویس مصری نجیب محفوظ، هم مانند ترولوپ، کارمند دولت بود و بیشتر اواخر بعدازظهر، از ساعت ۴ تا ۷ بعدازظهر، داستان می‌نوشت. آلیس مونرو، نویسنده‌ی کانادایی که در سال ۲۰۱۳ برنده‌ی جایزه‌ی ادبیات هم شد، از ساعت ۸ تا ۱۱ صبح می‌نوشت. به نظر پیتر کری، رمان‌نویس استرالیایی، «سه ساعت کار در روز خوب است»؛ چنین برنامه‌ای به او اجازه داد سیزده رمان بنویسد؛ که دو رمان برنده‌ی جایزه‌ی بوکر شدند. نورمن مک‌لین، نویسنده‌ی کتاب رودخانه‌ای از میان موج می‌گذرد، اینگمار برگمان، کارگردان سوئدی و هالدور لکسنِس، رمان‌نویس ایسلندی و برنده‌ی نوبل، هر روز از ساعت ۹ تا ظهر می‌نوشتند. سامرست موام «فقط چهار ساعت در روز» کار می‌‌کرد، تا ساعت ۱ بعدازظهر، و اضافه می‌کند: «اما هیچوقت کم‌تر از این نبود». گابریل گارسیا مارکز هر روز پنج ساعت می‌نوشت. ارنست همینگوی کارش را حدود ۶ صبح شروع و پیش از ظهر به پایان می‌رساند. سال بلو، به جز وقت‌هایی که موعد مقرر تحویل کار نزدیک بود، بعد از صبحانه به اتاق مطالعه پناه می‌برد و تا وقت ناهار می‌نوشت و بعد از ناهار هم نوشته‌های آن روزش را مرور می‌کرد. اِدنا اُبراین، رمان‌نویسی ایرلندی، صبح‌ها کار می‌کرد و «حدود ساعت ۱ یا ۲ کار را متوقف و بقیه‌ی روز را صرف امور روزمره» می‌‌کرد. جان لوکاره سه رمان اولش را طی مسیر ۹۰ دقیقه‌ای به محل کارش نوشت؛ ناهارهای کاری گاه‌به‌گاه و انفجار انرژی عصرگاهی میانگین ساعت کاری او را به چهار یا پنج ساعت در روز می‌رساند. پاتریک اُبراین می‌گوید: «پس از صبحانه کار را شروع و تا هنگام ناهار کار یا تفکر می‌کردم»، بعدازظهرها استراحت و سپس بین زمان صرف چای و شام، کارش را مرور می‌کرد. نویسنده‌ی داستان‌های علمی تخیلی، جِی. جی بالارد، برنامه‌ی روزانه‌ی خود را این‌طور توصیف کرد: «دو ساعت کار در اواخر صبح و دو ساعت اوایل بعدازظهر و سپس پیاده‌روی کنار رودخانه تا درباره‌ی روز بعد فکر کنم». لورا شلهارت، نمایشنامه‌نویس اهل شیکاگو، به نویسندگان توصیه می‌کند:‌ «سه یا چهارساعت در روز، چهار یا پنج روز در هفته، در اتاقی با کامپیوتر، شخصیت‌ها و طرحتان وقت بگذرانید.». سید فیلد، فیلم‌نامه‌نویس -که بیشتر به‌خاطر کتاب فیلم‌نامه شناخته شده است که در سال ۱۹۷۸ نوشت و کتاب مقدس نویسنده‌های هالیوود به‌شمار می‌رود- و رابرت تاون، برنده‌ی جایزه‌ی اسکار برای محله‌ی چینی‌ها، چهار ساعت در روز می‌نوشتند. اسکات آدامز، خالق دیلبرت، حدود چهار ساعت در روز روی داستان مصور و نوشته‌های دیگرش کار می‌کند، همان‌طور که خودش اشاره می‌کند: «ارزش کار من به بهترین ایده‌هایی که هر روز به ذهنم خطور می‌کند بستگی دارد، نه به تعداد ساعت‌هایی که کار می‌کنم.» استفن کینگ روزی که در آن چهار تا شش ساعت صرف مطالعه و نوشتن کند را یک روز «سخت» توصیف می‌کند. وقتی مرکز مطالعه‌ی پیشرفته‌ی علوم رفتاری، واقع در تپه‌های بالادست دانشگاه استنفورد، در سال ۱۹۵۴ افتتاح شد، تصور می‌شد روز ایده‌آل یک پژوهشگر مهمان با کار صبحگاهی، در انزوای روحانی صبح‌ها، از ساعت ۸ صبح شروع و تا ظهر ادامه داشته باشد. این زمان شامل دو ۹۰ دقیقه‌ی طوفانی همراه با دو وقت استراحت ۱۵ دقیقه‌ای، و سپس ناهار و پیاده‌روی بعدازظهر و گفت‌وگو بود. حتی شخصیت‌های هنری آتشفشانی‌تر هم می‌توانند از این الگوی چهارساعته پیروی کنند. آرتور کوستلر با اینکه می‌خواره و زن‌باره‌ای بدنام بود، اما هر روز صبح چهار ساعت پشت میز کارش می‌نشست، گاه‌به‌گاه بعدازظهرها هم کار می‌کرد، کوستلر این انضباط کاری را در دهه‌ی ۱۹۲۰ ایجاد کرد، هنگامی که ساکن فلسطین بود و زندگی سختی داشت. همسرش دافنه زمانی را به یاد می‌آورد که حتی در فرانسه‌ی اشغالی در بهار ۱۹۴۰، با عجله و پیش از اینکه نازی‌ها پیدایش کنند، ظلمت در نیمروز را به پایان رساند؛ او تا نهار با «خشمی متمرکز» کار می‌کرد، سپس برای چند ساعت دیگر نوشتن به آپارتمانش برمی‌گشت.

 

*ترجمه‌ی مارال فرجی، نشر بذر خرد، ۱۴۰۱

12 پاسخ

  1. این نوشته شما بنده را یاد عزیز نویسنده ای انداختند که الان در به در دنبال کار هستند و به شدت نیازمند و البته آبرومند! دبیر روزنامه بودند؛ سردبیر بودند؛ مدیر روابط عمومی بودند .. همه جاهای معتبر .. ولی الان به شدت دنبال کار هستن و نمیخوان تن به هر کاری بدن و از قلم دور بشن.
    اگر احساس کردید می تونید به ایشون کمک کنید، به ایمیل بنده پیام بدهید سوابقشون رو براتون بفرستم. شاد باشید

    1. درود
      اگر مایل باشن می‌تونن با ما در زمینه‌ی نوشتن مقالات آموزشی برای سایت مدرسه نویسندگی همکاری کنن.

  2. سلام استاد 🌺
    متاسفم براى خودم بعضى مطالب رو تازه از سايت خوندم.كارگر ادبى دلنشين بود. و مطالب عالى.من هم مثل آليس مونرو ٩تا ١٢ ذهن بازى دارم و دوست داشتم ساعات ديگر روز هم ميشد به همين خوبى باشه

  3. سلام و درود استاد کلانتری ارجمند
    بسیار آموزنده و الهام بخش بود. گاهی فکر می کنیم برای هر دستاوردی باید مثل یک دانش آموز کنکوری روزی 8 تا 12 ساعت وقت بگذاریم… یا 40 ساعت کار هفتگی را با 20 ساعت اضافه کاری که معمولا هم چندان موثر و مفید نیست (نه برای کارمند و نه برای سازمان) ادامه دهیم؛ غافل از اینکه اغلب تلاش های سخت نمی توانند در طولانی مدت ادامه پیدا کنند.
    اگر برای هر کار خلاقی 4 ساعت فعالیت روزانه در 5 روز هفته و 50 هفته در سال، به مدت یک دهه انجام شده و تداوم داشته باشد، همون عدد معروف 10000 ساعت که اغلب برای رسیدن به اوج خلاقیت و شکوفایی در هنر توصیه شده (از جمله در کتاب سکوت)، حاصل خواهد شد. قطعا در بسیاری از کارهای خلاق حتی بعد از صرف 500 تا 1000 ساعت هم میشه نتیجه ملموس را شاهد بود. هر چند که شخصاً تجربه رسیدن به دستاوردهای ارزشمندی را با همین فرمول 3-5 ساعت در روز داشته ام، بعد از مطالعه این آموزه مفید، امیدوارم بتوانم از قدرت تلاش های متوسط که منجر به رسیدن به نبوغ میشود بهره ببرم و عادت های روزانه واقع بینانه و پایداری را برای پیگیری طولانی مدتِ اهدافم ایجاد کنم.

  4. ممنوووونم ممنون از انتشار این مطلب.بسیار بسیار به موقع خوندم و برام پر از شور و انگیزه شد و یه چیزایی رو تو وجودم قلقلک داد که منو به وجد آورد.

  5. سلام
    یکی از درس هایی که از شما آموخته ام اندازه گیری هست. نوشتن بدون وقفه به مدت دو ساعت یا شش ساعت، ۵ تا ۵ دقیقه، نوشتن هزار کلمه در روز و امثال این ها تمرین هایی هستند که مبنای سنجش مشخصی دارند و کار کردن با روش هایی که قابلیت اندازه گیری دارند هم به بهبود کیفیت کار کمک می کند و هم معیاری واقعی برای مشاهده ی رشد و تغییرات در مسیر کار.

  6. جالب اینه که باید اول زیادکارکردن و دور از جونتون خرکاری رو تجربه کرد بعد که این دوره رو پشت سر گذاشتیم، بریم روی فقط سه-چهار ساعت متمرکز کارکردن.

  7. آخ لعنتی‌های حسدبرانگیز! میدونید وقتی هر کدوم میگفتن تا وقت ناهار می‌نوشتن فقط یه چیز به ذهنم می‌اومد: کی ناهارتو می‌پخت؟
    ویرجینیا ولف باید به اتاقی از آن خود ناهارنپختن را هم اضافه می‌کرد. فانتزی لوکس من اینه که یک هفته تمام ناهار درست نکنم و به ناهار هیچ کس فکر نکنم و صبح تا ظهر بنویسم. می‌دونم که کل زمان صبح تا ظهر به ناهار درست کردن نمیگذره اما این کار فرسایشی مادام‌العمر چنان توان روحیم را سلب کرده که واقعا مطمئنم نبودنش خیلی برکت‌ داره. میدونم که پست در ستودن همت این عزیزان بود ولی گفتم توجهتون را به ناهارشون هم جلب کنم.

    1. درک می‌کنم نجمه جان، این قبیل کارها خیلی خیلی وقت‌گیره.

    2. نجمه عزیز،
      من هم درگیر چنین مساله ای بودم. اگر بتونی روزی یکبار اونهم نه صبح ها… بلکه شبها آشپزی کنی از این وضعیت نجات پیدا میکنی. شبها، ناهار فردا رو آماده کن. هیچ اتفاقی نمیفته. تازه غذاها به خصوص خورشت ها بهتر هم جا میفتند!!! یه پلوپز هم اگه نداری بخر دیگه هیچ کاری نداری. موقع آشپزی و کارهای خونه هم فایلهای صوتی و پادکست گوش کن در هر زمینه ای که دوست داری. زندگیت متحول میشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *