کتاب‌ها را نگاه، نگاه‌ها را کتاب

 

به ویرگول عشق می‌ورزد و از آن می‌پرهیزد. آب که می‌نوشد هوس چشمه می‌کند. از آنچه می‌هراسد انگیزه‌ی زندگی می‌گیرد. بیهوده به پنجره امید بسته است. جان می‌کند برای کنترلِ کنترل‌نشدنی و دانسته چنین می‌کند. به یافتن حالتِ مناسبی برای نشستن و نوشتن هیچ امیدوار نیست. در واژه‌ها چیزی می‌جوید که اژدهای سه‌ونیم سر روی آن نشسته. از بام تا شام کتاب‌ها را نگاه می‌کند و نگران است که نگاه‌ها را کی می‌تواند کتاب کند؟

3 پاسخ

  1. فقط می‌نویسم تا نگاه این لحظه خودرآ ازدست ندهم چون لحظه ها فرارند وما انسانها اگرسردمان شد میگوییم تمآمی درهارا ببندیدوهیزم بیاورید واگرگرممان شد فراموش میکنیم که زمستان پشت در سرک میکشدتاباکوچکترین بی احتیاطی به ما شبیخون بزند

  2. خودم را در این واژه ها دیدم…
    نگران است کی می تواند به نگاه ها برسد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *