پریماه عزیز
میخواهم خیالت را راحت کنم، مطلقاً هیچ معنایی وجود ندارد؛ نه، ته دلت خالی نشود، بگذار از معنای این حرف بگویم.
درون هر یک از ما کارخانهای برای معناسازی وجود دارد.
به گمانم وقتی بهترین مدیر کارخانۀ معناسازی میشوی که از سه مرحلۀ معنا و معناسازی آگاه باشی و به مرحلۀ سوم رسیده باشی.
مرحلۀ اول: به دنیای میآیی، بدون هیچ فکری، خروارها باور کهنه و نظم ذهنی را، بیآنکه انتخاب کرده باشی به خوردت میدهند؛ حس میکنی بین پدیدههای عالم و چیزها معنایی هست.
اغلب مردم، خصوصاً اعضای گله و دگمها در همین مرحلۀ میمانند؛ بعضی خوش و بعضی ناخوش.
مرحلۀ دوم: میفهمی مطلقاً همهچیز بیمعنی است، معنایی در کار نیست، هر چه هست نظمی ذهنی و بینالاذهانی است. در این مرحلۀ پریشان میشوی، تمام باورهایت از دست میرود.
ممکن است تا آخر عمر چون مردۀ متحرک ادامه بدهی یا خودت را بکشی.
عموم افرادی تا حدی سر در کتاب میکنند و چیزکی میفهمند در همین مرحله میمانند.
مرحلۀ سوم: میفهمی از قدرت معنا سازی برخورداری، میتوانی برخی از باورهای مرحلۀ اول را این بار آگاهانه و برقصد بپذیری و به کار بگیری. انسانی که قدرت معنی سازی را آموخته، تلخترین و ملالآورترین تجربیات زندگی را نیز مصادره به مطلوب میکند.
به گمان من اوج بلوغ و رسیدن به خرد و تجربۀ ناب زندگی در همین مرحلۀ اتفاق میافتد. چرخ کارخانۀ معناسازی تو در این مرحلۀ است که با رونق تمام میچرخد.
برنامه ۱۰ هفتهای نویسندهشدن در مدرسه ۱۰ (چگونه نویسنده شویم)
دریافت کتاب قدرت نوشتن |کانال مدرسه آنلاین نویسندگی در تلگرام
3 پاسخ
سلام
با پریماه همزادپنداری میکنم .. فکر کردن به معناسازی که گفتی قابل تامل است .. ته دلم خالی نشده اما خیالمم راحت نیست.
این قبول که من به زندگی معنا می دهم ..خوب یا بد..
همه آدمها معنا و درک و تحلیلی از زندگی و مسایل دارند.. هنر زیبا دیدن است.. در سخت ترین برهه های زندگی
بسیار جالب و پربار. منو یاد این شعر انداخت:
آن کس که بداند و بداند که بداند /اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند/ آگاه نمایید که بس خفته نماند ….
شاید یه روزی هرکسی بیدار میشه امیدوارم اون روز توی دوران عمر ما جا بگیره. اما من مخالف اینم که هیچ چیز معنا ندارد و موافقم با اینکه تفکرات خورد ما داده میشه از بدو تولد. شاید بی معنای همان نگرش ما باشد در حقیقت هر چیز نیاز به معنای در عالم پیدا میکند گرچه تا زمانی که ارتباطی نخواهد برقرار کند میتواند بی معنا بماند. مانند سنگ، سنگ برای ما بامعناست ولی شاید برای خود سنگ معنای نباشد یا بهتر بگم در کل و یا در نهایت معنایی نباشد و در خیلی از بارهای معنایی که ساختیم. از این تفکر توی مرحله دوم به خب که چه میرسن اولش فکر کنم کسی که کمی اندیشه کنه اول این مرحله رو طی میکنه و امیدوارم به مرحله سوم برسه و درجا نزنه.
و چقدر خوشحال و موافقم با مرحله۳ام که واقعا درست و بجاست. بنظرم هر آدمی معنایی میابد و به تعداد ما آدم ها بهتر بگم حداقل به تعداد ما آدم ها معنا وجود دارد و هرکس از درون خودش معنایی را می آفریند.
امیدوارم همه مراحل را همگی پشت سر بگذاریم. هر سه مرحله معنایی از دید شاهین کلانتری را.:)
علیرضا جان.
کامنت هات رو دوست دارم.
واقعاً زیبا مینویسی.