چرا وبلاگ شما به‌ روز نمی‌شود؟

چرا وبلاگ شما به‌ روز نمی‌شود؟

یکی از آزار‌دهنده‌ترین فشارهای روانی، داشتن سایت یا وبلاگی است که تارعنکبوت بسته باشد.

اما به‌تدریج در فرآیند توجیه‌سازی ممکن است هزار و یک بهانه بتراشی و ده‌ها فعالیت دیگر را بهتر از وبلاگ‌نویسی بدانی.

اما از هر طرف که بروی، باز هم می‌فهمی که برای حضور مؤثر در اینترنت، فعالیت مستمر در وب، حیاتی‌تر از حد تصور است.

اینکه چرا وبلاگ برخی از ما، علیرغم میلمان متروکه می‌ماند دلایل مختلفی دارد. کمبود زمان، انرژی، ایده و دانش ممکن است بهانه‌های موجهی به نظر برسند؛ اما بیش از دلایل فنی، باید موضوع مهم‌تری را در نظر گرفت.

وبلاگی که به‌روز نمی‌شود، همان بهتر که بسته شود!

استراتژیست محتوایی را می‌شناسم که تولید محتوا را تدریس می‌کند، اما وب‌سایت شخصی‌اش که لینک اول جستجوی نام او در گوگل است، یک سال است که به‌روز نشده. من فکر نمی‌کنم گرفتاری و تنبلی و کارهای مهم‌تر دلیل این وقفه باشد. چون حداقل می‌شد ماهی یک‌بار چیزکی نوشت و جلوی لطمه خوردن به اعتبار حرفه‌ای را گرفت. به‌زعم من برای چنین فردی وبلاگش از معنا تهی شده است؛ اما هنوز دلِ بستن سایتش را ندارد.

مشکل اصلی در نوع نگرش و باورهای ما نسبت وبلاگ نویسی است.

سهم من از همه دنیا یه وبلاگ بود!

مطلب پیشنهادی:
چگونه وبلاگ‌ شخصی‌تان را هر روز به روز کنید؟

بزرگی گفته: «زندگی همین است که هست، اگر انتظار معنا از آن داری، باید خودت توی آن بریزی.»

وبلاگ‌نویسی هم بی‌شباهت به زندگی نیست. دستاوردهای وبلاگ‌نویسی معمولاً کند و تدریجی حاصل می‌شوند.

جایی که از پاداش آنی خبری نیست، خیلی زود ممکن است اراده و انگیزۀ اولیۀ ما جایش را به رخوت و خاموشی بدهد.

اینجاست که معنادهی به وبلاگمان می‌تواند ما را در خط «همیشه‌نویسی» نگه دارد.

به جملات زیر نگاه کنید:

«وبلاگ من پناهگاه شیفتگان خواندن و نوشتن است.»

«این سایت بهترین کافۀ دنیا برای گپ زدن دربارۀ خواندن و نوشتن است.»

«این سایت برای روح‌های تشنه و جویا خلاقانه‌ترین آکادمی نویسندگی ایران است.»

«با چند خط نوشتن در وبلاگم تمام خستگی‌هایم را فراموش می‌کنم.»

«وبلاگ من هلیکوپتر من است!»

فکر کردن به هر کدام از این جملات می‌تواند تحت هر شرایطی مرا در حفظ و نگهداری وبلاگم کوشا نگه دارد.

من جوری به وبلاگم معنا داده‌ام که با عمیق‌ترین خواسته‌ها و علایقم عجین شده باشد.

هرکسی معنای خودش را می‌سازد، شاید شما هرگز متوجه نشوید مقصود من از هلیکوپتر چیست؛ اما مهم این است که چنین استعارۀ کودکانه‌ای معنای وبلاگ‌نویسی را برای من مهیج‌تر می‌کند.

حالا هر بار که چاک لپ‌تاپم را برای نوشتن یک پست باز می‌کنم. حس می‌کنم سوار هیلکوپتر شخصی‌ام شده‌ام و بر فراز جنگل و دریاچه‌ای زیبا به پرواز در آمده‌ام.

و این تماماً پشت‌صحنۀ کار است. کسی نمی‌فهمد شما چه معنا و مقصودی برای وبلاگتان در نظر گرفته‌اید؛ اما روح این معنا در تک‌تک واژه‌های شما منعکس خواهد شد.

به عبارتی کسی که برای وبلاگش معنایی خاص و شورانگیز ساخته، اصلاً نمی‌تواند چیز بدی بنویسید.

با معناسازی رنجِ نظم و مداومت در وبلاگ‌نویسی را تحمل‌پذیر می‌کنی.

باید به جایی برسی که اگر انگیزه‌ و اراده‌ات تحلیل رفت، کماکان مثل یک وظیفۀ محکم و ضروری وبلاگت را به‌روز کنی.

شما چه معنایی به وبلاگ خودتان می‌دهید؟

 

کار و زندگی در شرایط بحران | یک رویداد حضوری با شاهین کلانتری

شرکت در طرح تابستانه مدرسه نویسندگی (طرحی ویژه برای نوشتن و تولید محتوا در تابستان ۹۷)
کلاس نویسندگی در تهران (کارگاه حضوری و ویژه)

کانال مدرسه نویسندگی در تلگرام | اینستاگرام شاهین کلانتری

21 پاسخ

  1. اتفاقا این ایده‌ای شد برای پستی در وبلاگم.
    من خودم را باستا‌ن‌شناسی گوشه‌گیر می‌بینم در جایی بسیار دور از آدم‌ها. رسالتم زیر و رو کردن ویرانه‌ای است که باور دارم روحی بزرگ زیر آوارش مدفون و اسیر است.
    من خودْ آن ویرانه‌ام و با نوشتن حفاری‌اش می‌کنم. وبلاگ هم که موزه‌ است: جایی برای تجسد روحم.

  2. انجام دادن کارِ واقعی. فکر می‌کنم این همون گنج نهفته‌ای هست که همه به دنبالش هستن و بهش نمی‌رسن. همون پلی که ما رو از حال بد به حال خوب می‌رسونه. البته که کار باید واقعی باشه. نه پوسته‌ای با نام و نشان از اون کار. نه اشاره و استعاره‌ای از اون کار و نه حتا سمبل کردنش در جهت رسوندن به سمع و نظر دیگران . کار کاره دیگه. کار رو باید انجام داد و پاداش رو همون لحظه گرفت. کار با اینکه اسمش خیلی ترسناکه اما بهترین، دلسوزترین و تواناترین راهنما و دوست ماست. امروز بعد از یک پیاده‌روی طولانی و کشمکش با نگرانی‌های ذهنم که نه می‌ذاشت عین آدم پیاده‌روی کنم نه حتا سریع‌تر قدم بردارم تا بچه‌ام رو از پریز برق بکشم به این نتیجه رسیدم که تا وقتی وارد میدون کار نشدی به قول خواننده‌ی بزرگوار، تموم این حرفا بهانس. البته وقتی آدم وارد دل کار می‌شه تمام نگرانی‌ها، مانع‌ها و محدودیت‌ها تبخیر می‌شن انگار که از همون اول هم وجود نداشتن. کارِ واقعی هم شاخ و دم نداره. نیازی به شامورتی بازی نداره. اصلن لازم نیس که شکست ناپذیر شیم بعد بریم سراغ اون کار. فکر می‌کنم کار کردن بهترین معلم ما باشه. البته کار واقعی. کاری که همه‌ی وجودمون درگیر اون شده باشه.

  3. از روزی که نوشته های شما رو خوندم تصمیم به راه اندازی یک سایت گرفتم که تا چند روز دیگه هوا میشه. حوزه روانشناسی کودک و فرزندپروری. قبل از اون بیشتر به فکر فعالیت در اینستاگرام بودم. تشکر از شما که باعث شدید مسیر درست تری را انتخاب کنم.

    1. زنده باد آرش جان
      این بهترین کاریه که میتونی بکنی.
      تاثیر سایت خارق‌العاده‌ست.
      فقط حتماً چند سالی تداوم داشته باش توی کارت تا خوب نتیجه بگیری.

      1. تشکر شاهین جان. بودن در کنار شما و دیگران دوستانی که در این عرصه قدم بر میدارند ، به این تداوم کمک زیادی میکنه.

  4. دوست دارم کسی که نوشته هام رو میخونه ازشون لذت ببره اما درس اجازه بروز کردن بلاگ رو به من نمی ده به نظرتون چیکار کم؟؟؟

    1. بارانا جان
      آخه این درس که میگی مگه چقدر وفت میگیره.
      کلی آدم شاغل، با زن و بچه هزار گرفتاری، میتونن به نوشتن برسن. تو هم براش وقت بساز عزیزم.

      1. اخه استاد به شدت نگران اینده ام هستم و حس میکنم که باید برای درس وقت بسیاری بزارم
        ولی حق با شماست چشم بلاگم و بروز می کنم تا جایی که بتونم
        ممنونم از پاسخ هاتون

    1. خوشحالم که این حس رو داری عباس عزیز
      و چه خوب که تو دربارۀ وبلاگ نویسی مینویسی.

  5. سلام….
    از زمانی که با شما همراه بودم خیلی چیز های ارزشمندی درمورد استمرار و برنامه ریزی ، وبلاگ نویسی وکلا نوشتن و به خصوص خوندن یاد گرفتم .. همیشه دلایل شما برای اینکه کسی در وبلاگ نویسی استمرار نداره و موفق نیست رو پیگیری کردم و میکنم و خواهم کرد و همیشه ازشون درس گرفتم و میگیرم و خواهم گرفت و سعی در اصلاح خودم کردم و میکنم و خواهم کرد،اما این پست یکم با بقیه چیز هایی که تا به حال گفته بودید برای من فرق داشت ، به اندازه قبلی ها درست ، امیدوار کننده و راهنما بود اما اینبار این جمله که گفتید :
    “من جوری به وبلاگم معنا داده‌ام که با عمیق‌ترین خواسته‌ها و علایقم عجین شده باشد.” یک مشخصه بارز یک وبلاگ نویس موفق رو برام روشن کرد اون هم عجین شدن وبلاگ نویسی با علاقه منه ( که در حقیقت لازمه موفقیت در هر کاری همین علاقست !)و اینکه تا معنایی برای فعالیتم نسازم از وبلاگ نویسی اونقدری که باید لذت نمیبرم و حتی شاید ازش جا بمونم و خسته بشم و اونوقته که زدم زیر قولم مبنی بر ساختن راهی برای دیدن خودم و پیشرفتم … حالا که فکر میکنم دو دلیل عمده ای که توی این مدت شاید نتونستم وبلاگم رو اونطوری که میخواستم و از خودم انتظار داشتم به روز کنم و روی این امر سمج باشم ، یکی کم خوندنم بوده و یکی اینکه این کار رو به خاطر عدم داشتن علاقه شدید ( توجه بشه که شدید نیست! وگرنه علاقه دارم) نه اینکه مهم ندونم ! اما یک طوری خودم رو راضی میکردم و قول الکی جبران به خودم میدادم و ازش رد میشدم …
    این پست من و مجبور کرد که برم و سنگام رو با خودم وابکنم و بنویسم که از به روز کردن وبلاگم چه هدفی دارم … اینبار دیگه باید جواب بده …
    ممنون که همیشه سر به زنگا میرسید …
    به امید روزی که کمک ها و اموزش ها و انگیزه های بی منت شما رو جبران کنیم ..
    به امید موفقیت هممون….

    1. ستاره
      خیلی خوب و عالی نوشتی.
      خوبه که با مفصل نویسی حرفت رو روشن میکنی.
      فقط ببین یه نکته:
      علاقه در حین کار مداوم ساخته میشه.
      اصلاً درگیرش نشو زیاد.
      تو فقط بنویس و بنویس.
      گاهی اوقات فکر میکنی به یه موضوع علاقه نداری، ولی وقتی راجع بهش مینویسی به تدریج علاقه ایجاد میشه.
      بنابراین علاقه رو با انجام کار کشف کن.

  6. وبلاگ نویسی اولین درسی بود که از تو آموختم.
    کاری دشوار ولی دلچسب.
    فایده‌های آن بی‌شمارند.
    واقعا باعث رشد و تعالی انسان است.

    همیشه بمان، همیشه بنویس

    1. زنده باد محمدرضا عزیز
      تو با تدوامت در وبلاگ نویسی عالی عمل کردی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *