یکی از دلایل رضایت نسبی من از زندگی این است که حس میکنم پروژۀ اصلیام را یافتهام؛ پروژهای که برای اجرای فاز اول آن یک محدودۀ ده ساله را در نظر گرفتهام و در نهایت امیدوارم گزارش آن در قالب یک کتاب منتشر شود.
باری، حرف این یادداشت، دربارۀ پروژۀ من نیست. چند روز پیش کنجکاوانه دربارۀ محمود فلکی (نویسندۀ ایرانی مقیم آلمان) میخواندم که به پاراگرافی از یکی از گفتوگوهای او رسیدم که هم هشداردهنده است و هم الهامبخش:
«بايد گفت که فرهنگ ما فرهنگ ريختوپاش يا فرهنگ ناپيگير است، فرهنگی که هنوز خوب نياموخته پروژهای را متمرکز و هدفمند پيگيری کند و به سامان برساند. فرهنگ ما فرهنگ پراکندهگويی و حاشيهنويسی است. در مورد موضوعی حرف میزنيم، طرح و نقشه میکشيم، حتی به مرحله اجرايی وارد میشويم، ولی تا اين مورد نخستين به سامانی نرسيده، موضوع بعدی وارد میشود و اين در و آن در زدن دوباره آغاز میشود.
اين البته تنها به ادبيات مربوط نمیشود، از رابطههای کوچک اجتماعی تا مسائل سياسی و…، همهجا اين نوع پراکندگی و ناپيگيری کارکردی جدی و گاه ويرانگر دارد که حاکی از تخصصی نشدن و تخصصی نديدن پديدهها در جامعه ماست، چيزی که رسيدن به هدف را دشوار میسازد.
همين جا مثالی میزنم در مورد نقش تخصص در يک جامعه که از تجربههای شخصی من است. زمانی که در دانشگاه هامبورگ زبان و ادبيات آلمانی و ايرانشناسی تحصيل میکردم استادی داشتم که متخصص اوستا بود و اوستا تدريس میکرد. يک روز صحبت از ادبيات شد و من از نيما يوشيج سخن به ميان آوردم. او نيما را نمیشناخت. من بسيار تعجب کردم که چگونه پروفسور ايرانشناسی نيما را نمیشناسد؟ مطابق پيشداوری نوع ايرانیام فوراً به او انگ بيسوادی زدم. بايد سالها میگذشت تا من به اشتباهم و انگ نادرستم پی میبردم. کمکم متوجه شدم که در غرب، تخصص نه تنها در يک رشته، بلکه در پارهها و بخشهای همان رشته نيز وجود دارد. و همين يکی از رازهای موفقيت آنهاست. يعنی آنها به جای اينکه مانند ما به همه جا و همه چيز در سطح نوک بزنند و در همان سطح باقی بمانند، در هر تخصص ويژه آنقدر کار میکنند تا به ژرفای آن تخصص برسند. بدينگونه است که تخصصها و دانشهای مختلف نه در سطح، بلکه در ژرفا به هم میرسند و همديگر را تکميل میکنند. يعنی به مثل، يک ايرانشناس نبايد حتماً از تمام تاريخ و فرهنگ و ادبيات و زبانهای ايرانی از آغاز تا امروز آگاهی کامل داشته باشد. او مطالعات خود را در يک مورد خاص متمرکز میکند و تمام عمر خود را بر سر آن میگذارد. اين حالت در مورد همه دانشها چه علوم انسانی چه علوم طبيعی عمل میکند. شايد باور نکنيد که من يک بار مصاحبهای را با تاريخدانی در تلويزيون ديدم که تخصصش «کشتی تايتانيک» بود. يا اينکه دانشمند يا پژوهشگری تمام عمرش را صرف مطالعهٔ مثلاً هايدگر يا گوته میکند. اما ما به خاطر تخصصی نشدن جامعه سطح همه چيز، سطح دانشها از ادبيات و سياست و فلسفه گرفته تا پزشکی و فيزيک و مانندگان را نوک میزنيم و در همان سطح به هم میرسيم، بی آنکه در ژرفا به هم برسيم.
البته اينجا و آنجا هستند ايرانیهايی که در رشتهشان تخصصی کار میکنند. اما افرادی از اين دست بسيار محدودند و جزو استثناها هستند و نمیتوانند تعيينکنندهٔ قاعده باشند. چنين کوششی بايد در همه آحاد جامعه درونی شود تا آن جامعه بتواند در روند رشد به ژرفای لازم برسد.» (+)
پروژۀ اصلی شما چیست؟
چه کاری هست که دوست دارید حداقل 10 سال تمام برای آن وقت بگذارید؟
برای چه پروژهای حاضرید به دهها پروژۀ وسوسهکنندۀ دیگر نه بگویید؟
شاید فکر کردن به سؤالات بالا و نوشتن در خلوت، جرقۀ ایدههای تازهای را در ذهن شما روشن کند.
احتمالاً بعد از مطالعۀ این نوشته، مطلب زیر هم برای شما سودمند باشد:
چند پیشنهاد دیگر:
دورههای حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
33 پاسخ
سلام به شاهین کلانتری گرامی
دوستدارم «خلاقیت» پروژهی شخصی من باشد.
شناخت و واردکردنش به زندگی خودم و سپس در جامعه.
بنظرم یکی از کلیدهایی که به هر قفلی میخورد شاهکلید خلاقیت است.
خلاقیت در ارتباط با خود، دیگران و طبیعت (مخصوصن والدگری)
خلاقیت در پیداکردن راه حل های تازه
خلاقیت در زیستن و نوشتن
عالیه خانم صفوی عزیز. درود بر شما.
سلام و هنگام کام استاد عزیز. امیدوارم حالتون خوب باشه. استاد شما ایمیل آقای محمود فلکی رو دارین به بنده بدین؟ من یک راه ارتباطی با آقای فلکی میخوام
https://www.facebook.com/mahmood.falaki
کاش آدمهایی بودن که به آدمهای دیگر یاد میدادند چطور فقط روی یک چیز تمرکز کن و در آن تخصص پیدا کن.
تو خوبی حتی اگر تخصصت روی یک حرفه باشد.
نرگس عزیز کتابی هست با عنوان اصلگرایی از نشر آموخته، شاید خوندنش کمکت کنه. دقیقاً در همین رابطهست.
سلام..
پروژه اصلی من محل تقاطع ادبیات و زبان های خارجیه ، که ساده ترین جنبش از نگاه عامه ترجمست اما اگه بخوایم یکم خاص تر بهش نگاه کنیم به یه ایده جدیدی و دست نخورده ( البته در ایران ) می رسیم که بهش میگن گردشگری ادبی یا یه اسمی توی این مایه ها ! توی این پروژه اونجوری که باید ادبیات ایران رو معرفی می کنیم از طریق گردشگری و ترجمه .محیط های بوم گردشگری با ادبیات در هم آمیخته میشن و توریستی که ایران رو ترک میکنه علاوه بر یک عالمه عکس از جاذبه های گردشگری و معماری و هنر های دستی یه قسمت از ادبیات ایران رو هم با خودش به کشورش مییبره و این چرخه بزرگ و بزرگ تر میشه و…..
این ایده ها هنوز خیلی خامه اما اگه بپزه خوشمزه میشه !
ممنون و موفق باشید.
ستاره این ایده عالیه
رهاش نکن. خیلی جدی تا آخرش برو
من در واقع دو پروژه را موازی دنبال میکنم:
اقتصاد تأثیر
توسعه پایدار
هیچ ارتباط خاصی «فعلا» با هم ندارند. شاید روزی به هم برسند.
با مهر
یاور
سلام یاور جان
تو در این زمینه یکی از بهترینهایی.
اتفاقا من روح مشترکی رو در پروژههای تو حس میکنم.
راستی من چند وقتیه یه پروژۀ دومی داره تو سرم چرخ میزنه. زنده باد پروژۀ دوم!
همیشه عاشق خواندن بلاگ هستم شاهین عزیز
همیشه یک سوپرایز جدید و لذت بخش برای مخاطب داری.
خلاصه کلام عاشق تک تک نوشته هایت هستم.
سلام به حسین جان صفوی
خوشحال شدم از خوندن کامنت پر مهرت.
خیلی دلتنگتم. البته کارت رو دنبال میکنم و خوشحالم که انقدر تنوع زیادی توی پروژههای خودت داری.
سلام. فکر می کنم دیگه پروژه ای نداشته باشم. گاهی وقتا حس میکنم روزمرگی بهم غلبه کرده و دیگه تموم شدم. ولی خب همیشه شعر معروف مولانا توی ذهنم است که میگه: دوست دارد یار این آشفتگی – کوشش بیهوده به از خفتگی. برا همین میخوام باقیمانده جوانی رو برای نوشتن صرف کنم و بس چون خواندن قبلا جزء جدائی ناپذیر زندگیم بوده و خواهد بود. اینطوری حداقل یه اثری از خودم باقی میزارم و دلم راضی میشه از خودم.
زنده باد عصمت عزیز
بهترین کار رو میکنید. بنویسید و بیشتر زندگی کنید.
اگر جواب این سوال را بیابم لحظه ای از سپاسگزاری خداوند غافل نخواهم شد.
باید با اشتباه کردن شروع کرد. از دل چند تا پروژۀ شکست خورده و غلطه که در نهایت به کار خودت میرسی.
شاید بشه این موضوع را به کارگروهی هم ربط داد. محمود فلکی در قسمتی از متن میگوید، هنگامی که به ژرفای یک تخصص میرسند، همدیگر را کامل میکنند.
شاید این اعتماد در جامعه به وجود نیامده که هر شخص در یک حیطه بسیار تخصصی و کوچک متخصص شود به امید آنکه بقیه او را کامل کنند. در خیلی از مواقع این موضوع برای خودم هم پیش آمده که به دلیل عدم اعتماد به دیگران و کارگروهی، یک پروژه بسیار سخت و سنگین را به تنهایی انجام بدهم. و همین زمینهساز این میشود
که از هر تخصص، بخش اندکی را دریافت کنم و در زمینه کاری خودم هم، سطحی بمانم.
شاید کاری که در ده سال آینده باید انجام دهم این است که دوستان متخصص بیشتری بیابم و کارگروهی را در خود تقویت کنم.
درست میگی محمد عزیز
به یکی از دلایل اصلی اشاره کردی که متاسفانه خیلی آزاردهندهست.
“جانا سخن از زبان ما می گویی”!
همچنین اضافه کنید این را که ما ایرانی ها در رشته هایی که در اون خیلی عمیق نیستیم و تخصص نداریم توهم دانش زیاد داریم و اظهار نظر هم می کنیم! چه ویرانی هایی که این اخلاق بد توی کشور ما به بارآورده!
جای خوشحالیه که بگم من هم پروژه زندگیم را انتخاب کردم. با نوشته شما به شدت موافقم.
سلام وجیهه جان
خوشحالم که روی یک موضوع مشخص تمرکز داری.
بهترینها رو برات آرزو میکنم.
خیلی روون و منسجم نوشتی و بقول فرنگیا Coherence & Cohesion خیلی خوبی داشت متنت و من با خوندنش علاقه مند به خوندن مابقی مقالاتت شدم.
خب عمیق شدن آلمانیا تو یه حوزه ی خاص معروفه. دکتر الهی قمشه ای به طنز یه حکایتی رو تو یکی از سخنرانیاش تعریف میکنه و یجاش میگه: یه آلمانی ده سال میره جنگلهای آفریقا رو دوره میکنه، تمام منابع و کتب مرجع رو میخوه و آخر سر برمیگرده یه کتاب می نویسه با عنوان: مقدمه ای بر شناخت فیل ! :))
سلام سیامک عزیز
ممنونم از مهرت.
چه حکایت جالبی رو نقل کردی. جالب بود برام. دمت گرم.
سلام وارادت شاهین عزیز و فرهیخته
چه قدر این نوشتار به دلم نشست .
اغلب ما متخصص از این شاخ بدان شاخ پریدنیم .
از هر چیز ، چیزکی می دانیم به غایت سطحی !
دوست داریم در همه چیز اظهار فضل کنیم .
ژرف اندیشی در قاموسمان راه ندارد .
چون همیشه نوشتارتان راهگشا بود .
خرسندم که راهتان رایافته اید . برای ما گم کردگان راه نیز هم راهکار دهید و هم دعا کنید .
سپاس
سلام آقا رضا جان گرامی
متاسفانه فرهنگ ما، به دلایل مختلف ما رو به این چندشاخگی! تشویق میکنه.
امیدوارم که بتونیم از این فضا فاصله بگیریم و راه خودمون رو پیدا کنیم.
ارادتمندم(به طور ویژه)
واقعا صحیحه.
تخصص غالب ایرانیها در وسعت بی نهایت و عمق یک سانتی متر هست.
ولی توی کشور های اروپایی غالبا تخصصشون به وسعت یک سانتی متر و عمق یک سانتی متر هست.
بهترین مطلبی که امروز خواندم.
درود حوریه جان
دلتنگت بودم.
خوشحالم که دوست داشتی این مطلب رو.
همون ایرانیهایی هم که در رشتهشون تخصصی کار میکنند متأسفانه بهشون انگ نابغهٔ کودن رو میزنن. یکی از دوستانم تعریف میکرد که مهندسی که در زمینهٔ تخصصش عالی عمل میکرد صرفاً چون در سایر زمینهها هیچگونه اطلاعاتی نداشته به خواستگاریش جواب رد میده.
خود من هروقت دیگران بهم میگن اطلاعات عمومیت زیاده احساس اهانت میکنم و خیلی از این ناراحتم که امکان تخصصی شدن در یک زمینه رو نداشتم.
بله متاسفانه همینطوره فاطمه عزیز
احترام به تخصص، رشد فکری زیادی میخواد.
سلام
در مورد سوالهایی که آخر نوشته پرسیدی، یکی از عوامل نارضایتی من در زندگی نداشتن پاسخی برای همین سوالها است.
به قدری که هر بار میبینم کسی پاسخی برای این سوالها دارد، با تمام وجودم به آنها غبطه میخورم. الان تو هم در این گروه قرار گرفتی!
درود عادله جان
اگر با همین روند فعلی به وبلاگ نویسی ادامه بدی، با ذوقی که ازت سراغ دارم، قطعاً بزودی بهش میرسی.