پیش میآید گهگاه، توی تاکسی نور و تمرکز کافی برای کتاب خواندن وجود ندارد، یا زمانهایی که موبایلم انگشت اشارهام را رها نمیکند.
در این اوقات، سرچ کردن توی گوگل را به گشتن توی تلگرام و اینستاگرام ترجیح میدهم، انگار گوگل مرا بیشتر در معرض شانس قرار میدهد؛ مگر نه اینکه آتش بسیاری از بهترین اتفاقهای زندگیام در همین جستجوهای اتفاقیام جرقه خورده.
در هر دوره از زندگیام چند نفری هستند که بیشتر بهشان فکر میکنم، کتابهایشان را میخوانم و سعی میکنم از زیروبم فعالیتهایشان سر در بیاورم.
معمولاً سوژه جستجوهای من همین افراد هستند؛ و بهترین کار خواندن مصاحبههاست، هر وقت بخواهم تنوعی به خواندنهایم بدهم، میروم سراغ مصاحبهها. از توی گفتگوها گاهی چنان جملات درخشانی را بیرون میکشم که روزهای طولانی ذهنم را به فکر کردن وامیدارند.
گاهی خواندن یک گفتگوی کوتاه میتواند بهاندازۀ یک کتاب ارزشمند مؤثر باشد، مثلاً بهتازگی گفتگویی خواندم از عبدالله کوثری، که ایدههای شگفتانگیز این گفتوگو میتواند مسیر نویسندگی و مطالعۀ هر کسی را تغییر بدهد.
جملات زیر از توی مصاحبههایی که اخیراً خواندهام درآوردهام، گفتم شاید برای شما هم جالب باشد:
عبدالله کوثری
«من کارهای مترجمان بزرگی مثل محمد قاضی را دیده بودم و متوجه شدم که او از ۱۰ فرهنگ مختلف، کتاب ترجمه کرده است درحالیکه اگر فقط از رمانها و کتابهای فرانسوی ترجمه کرده بود، ما حالا ۷۰ کتاب از ادبیات فرانسه بهصورت ترجمهشده در اختیار داشتیم. میخواهم بگویم این نوع پراکندهکاری را دوست نداشتم و تصمیم گرفتم فقط در حوزه آمریکای لاتین ترجمه کنم. توصیه شاهرخ مسکوب هم به من همین بود که از پراکندهکاری پرهیز کنم.» (+)
«واقعیت این است که شعر آفرینش در عرصۀ زبان است. شاملو میتوانست مثل یک لومپن حرف بزند و بنویسد و میتوانست مثل بیهقی هم بنویسد.»
«جهانیشدن این طور نیست که یک جایی فکر کنی و یک پروسهای را طی کنی و جهانی بشوی. تو اول باید در وطنت یک چیزی بشوی و بهصورت شانسی یک نفر آن طرف دنیا نوشتههایت را ببیند و ترجمه کند.»
«اگر عطار و مولوی و حافظ به یک اعتبار جهانی شدهاند، اول خواندند، بعد نوشتند برای خودشان بیآنکه بدانند قرنها بعد در همه جای دنیا طرفدارانی مییابند.» (+)
رضا براهنی
«طولانی نوشتن جملات فارسی را از مارسل پروست یاد گرفتم، حتی گاهی انگلیسی و فرانسه را کنار هم میگذاشتم که ببینم فلان جمله از فرانسه چهطور منتقل شده به انگلیسی. این را هم باید بگویم که فارسی یکی از قویترین زبانهاست. بدبختی من این است که فارسی را در «روزگار دوزخی آقای ایاز» خیلی عالی نوشتهام که هیچوقت به دست مردم نرسیده.»
«فارسی، زبان رسمی و مشترک همه ایران است و زبان فوقالعاده شاهکاریست که من نویسنده آنم.» (+)
هوشنگ ابتهاج
«همین دیروز دختر جوانی اینجا بود. بسیار هم بااستعداد، اما بهکلی ناامید از همهچیز. هر دو اتفاقنظر داشتیم که دنیا دیوانهخانه است اما او معتقد بود اصلاً درستش همین است. همیشه همین بوده و هیچ کاریاش هم نمیشود کرد. او در دلش دارد مرا مسخره میکند. با خودش میگوید این بابا هم آدم مرتجع دگمی است که هنوز روی حرفش مانده است. شما میبینید که امروز ایدئولوژی داشتن اصلاً یک ویژگی منفی است. اصلاً اخ است! این را دارند جا میاندازند. من میگویم آخر مگر میشود آدم بدون ایدئولوژی باشد. بههرحال هر کسی به یک چیزی باور دارد. حالا یا یک دینی است یا یک باور سیاسی است یا یک سنت خانوادگی است یا هر چیز دیگر…»
«دوستی داشتیم که بیمار بود. من میدانستم که بیمار است اما خودش نمیدانست. الآن هم مرحوم شده است. آدم بیادعایی بود که زندگی سادهای داشت و دکانی! آشنای دیگری داشتیم که اینها با هم اینجا ملاقات کردند. این آشنای ما میگفت: «من آرزویم این است که یک اینترنت بدون فیلتر داشته باشم، بروم دانشگاه درسم را بدهم و…» این دوست مرحوم ما گفت: «آقای فلان! همین؟ ما در سن شما بودیم میخواستیم دنیا را عوض کنیم. حالا شما فقط میخواهید امور داخل خانهتان حل شود؟ اینکه آرزو نشد واقعاً!» ما به اینجا رسیدهایم.»
«خانم لوینسون آمریکایی که برنامه گلها را جمعآوری کرده و روی اینترنت آرشیو کرده است، آمده بود اینجا که یکی از برنامههای بنان را که خودش نداشت، از من بگیرد. گفت: «ئه! شما با کامپیوتر کار میکنید؟» اصلاً انتظار نداشت یک پیرمرد با کامپیوتر کار کند ولی شما ببینید، مثلاً بهواسطه وجود کامپیوتر، خواسته یا ناخواسته، زبان انگلیسی دارد در همهجا گسترده میشود. البته قابلیتهای خود زبان هم هست اما همین الآن نگاه کنید ببینید در زبان من و شما واژههای انگلیسی مربوط به کامپیوتر دارند چه میکنند. من نگرانیام این است که ۱۰۰ سال دیگر مثلاً فقط یک سری متخصص باشند که زبان فارسی را بلد باشند. اصلاً این زبان دیگر وجود نداشته باشد. یک چندتایی متخصص باشند که ما مثلاً یک کتاب ببریم پیششان بگویند بله، این کتابی است مال خواجه حافظ شیرازی که قبلاً شب چله از تویش فال میگرفتند. آن متخصص کتاب را بخواند و با زبان آن زمان برای ما تعریف کند. یا مثلاً چیز خطرناک دیگر این زیرنویس فیلمهاست که به زبان عامیانه انجام میشود. این دارد پدر زبان فارسی را درمیآورد. آرامآرام دارد اصلاً شکل کلمهها عوض میشود. من اصلاً گاهی نمیتوانم اینها را دنبال کنم. خیلی از آنها را تا میخواهم متوجه شوم، گذشته است. نوشته بودند «میان»، من باید با خودم فکر میکردم این میان یعنی وسط یا یعنی میآیند. من آدم بدبینی نیستم اما گاهی فکر میکنم این حسابشده است. یعنی یک هدفی پشتش است. اینطور هم که نباشد، بههرحال نتیجه همان است، فرقی ندارد.» (+)
8 پاسخ
دقیقا همینطوره .. خصوصا در باب تقل قول آخر جناب ابتهاج
باید بگم زبان فارسی حقیقتا داره رو به زوال و نابودی میره…
اگر چت های نوجوانان و توییت های توییتر فارسی که روزمره نویس و در واقع چرت نویس هستن ، ببینین ، چهار ستون بدنتون به لرزه می افته …
نیمی از افراد که دیگه کلا حروف فارسی و کیبورد فارسی هم حتی استفاده نمیکنند.. فینگلیش می نویسن و وقتی ازشون می پرسم چرا فارسی تایپ نمی کنین؟ یا میگن چون املامون ضعیفه یا میگن فارسی تایپ کردن بی کلاسیه …
خیلی حرص میخورم… خیلی…
شدیدا غم انگیز و گریه آوره….
درود المیرا جان
من و تو به عنوان وبلاگنویس، شاید تا حدی بتونیم به بهبود اوضاع کمک کنیم.
شاد باشی عزیز فعال و خلاق.
خیلی خوب و تفکر برانگیز بود. ممنون
من گاهی برای ادمهایی داخل ذهنم یکی از داستان هایی که خیلی دوسش دارمو تعریف میکنم. مثلا چندین بار هزار و یک شب را برایش تعریف کرده ام . ولی او خود خبر ندارد که قصه های ملک جوان بخت را از زبان من شنیده است. شاید چون فکر میکنم؛ گفتن دوباره قصه ای دور از دوباره خواندنش نیست.
قدم زدن و گپ زدن و حتی چای خوردن خیالی با ادمهایی که مشغله هایه روزانه و مسافت ها انها را از تو جدا کرده است ازهوا خوری های صبحگاهی روح من است. کتاب هایی که خوانده ام به من یاد داده اند که در نبودنشان چگونه روزت را بگذرانی.
من هم یکی از کارهایم در زمان بی حوصلگی مطالعه مصاحبه و زندگینامه بزرگان هست. خیلی وقت ها باعث میشه از بی حوصلگی در بیام.
دقیقا من هم هر وقت می خواهم روز تازه ای را شروع کنم ترجیح می دهم با زندگی نامه ای از یک چهره جهانی باشد.
امروز هم از زندگینامه ال ام مونتگومری به این سایت و کانال خوب رسیدم.
ممنون از جناب کلانتری
من وقتی گوشی انگشتم را رها نمیکند به جای پرسه زنی در تلگرام و اینستاگرام، به شبکه اجتماعی googreads ور میروم، برایم حس و حال کتاب خوانی را تازه میکند و شوق خواندن در من ایجاد میکند.
گزین گویه ها عالی و تامل برانگیز بودن… متشکرم 👌👌🌟🌟🌟