اول از همه:
سه مزیت بزرگ وبلاگنویسی در وب برای یک نویسنده و تولیدکنندۀ محتوا:
عادت به بیشتر نوشتن و شکافتن موضوعات
ارتباط عمیق با مخاطبان فرهیختهتر اینترنت
آموختن با بهترین روش یادگیری، یعنی یاد دادن
دوم از همه:
خب، مزایای وبلاگنویسی را تا حدی روشن کردیم. اما چرا وبلاگنویسی روز به روز سختتر میشود. طوری که فضای وب فارسی به قبرستان وبلاگهای خاموش تبدیل شده؟
توجیه فعالان شبکههای اجتماعی این است:
مخاطب به شبکههای اجتماعی کوچ کرده. پس آدم مگر دیوانه است که روی دیوار وب بنویسد، میرود توی اینستاگرام و توییتر مینویسد که دیوارش هم موش دارد و هم گوش!
اما غالباً چنین افرادی بعد از مدتی متوجه میشوند که سنگر وب را هم باید فتح کنند و لااقل یکسری از کلیدواژههای گوگل را بگیرند، چون مخاطبان شبکههای اجتماعی هم جواب سوالشان را از گوگل میپرسند. ضمن اینکه به چشم بر هم زدنی ممکن است تاج و تخت ما در شبکههای اجتماعی توسط مغولیان! با خاک یکسان شود.
اما چرا معمولاً یخ وبلاگ چنین افرادی نمیگیرد، و باز به همان اینستاگرام خودشان بر میگردند و وبلاگنویسی را لعنت میکنند.
دلیلش مشخص است. اما بگذارید قبلش یک دسته بندی کنیم.
ما دو نوع وبلاگنویسی داریم:
نوع اول انتشار دلنوشتهها و یادداشتهای شخصی است. یعنی جو غالب وبلاگستان فارسی در دهۀ هشتاد (عموماً در بلاگفا و پرشین بلاگ).
نوع دوم نویسندگی تحلیلی و آموزشی در یک حوزه خاص است. که عموم وبلاگنویسهای بزرگ و تاثیرگذار دنیا در این دسته قرار میگیرند.
پس اینکه دستۀ اول به شبکههای اجتماعی کوچ کردهاند کاملاً طبیعی است. میتوان گفت که وب اصلاً جای دلنوشته نیست و چه بهتر که این قبیل قلمیات در همان شبکههای اجتماعی که ذات فستفودی دارد، منتشر شوند.
برگردیم به بررسی این سوال مهم که چرا فعالان شبکههای اجتماعی نمیتوانند در وب موفق شوند:
چون ذهن آدمیزاد با هر رسانهای که بیشتر در آن فعال باشد، تطبیق پیدا میکند؛ و بسته به امکاناتی که آن رسانه در اختیارش گذاشته تربیت میشود.
یعنی اگر به استوری اینستاگرام عادت کنیم و هر ایدهای را که به ذهنمان میرسد به سرعت استوری کنیم. دیگر حتی گذاشتن پست توی اینستاگرام هم سخت میشود، چه رسد به اینکه مقالهای هزار کلمه ای برای وبلاگمان بنویسیم.
من امتحان کردهام. همان چیزی را که الان توی ذهنتان هست میگویم. یعنی اینکه نمیشود هر دو را با کیفیت در کنار هم پیش برد، در نهایت ذهن شما باید روی یک قالب تنظیم شود.
چون کار خلق فکر و محتوا بیش از چیزی که تصور میشود زمانبر و طاقتفرساست. پس باید انتخاب کرد: عمقِ وب یا سطح شبکههای اجتماعی؟
تصمیم من طی 3 سال گذشته این بوده: هشتاد درصد توان و تمرکزم را صرف وب کردم و 20 درصد هم برای شبکههای اجتماعی.
حالا که به نتایج انتخابم نگاه میکنم. راضیام. اگر ذهنم به ایسنتاگرام خو کرده بود، صدها یادداشتی که حالا دارم را ننوشته بودم.
تصمیم با شماست.
شبکههای اجتماعی دنبال محتوای جالب هستند؛ و وبلاگ محتوای مفید میخواهد. محتوای جالب و مفید عملاً یک چیز نیست. ممکن است یک محتوای جالب هر از گاهی مفید باشد، اما یک محتوای مفید الزماً نباید جالب باشد.
سوم از همه:
سادۀ سخن اینکه وبلاگنویسی با آموزش عجیبن شده؛ یعنی اگر میخواهید سایتی داشته باشید که دستاوردهای مادی و معنوی و غیره داشته باشد باید روی آموزش در یک حوزۀ خاص تمرکز کنید.
الزامی هم ندارد استاد آن حوزه باشید. بنویسید تا یاد بگیرید.
همه:
هیچ!
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
چرا وبلاگ شما به روز نمیشود؟
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
25 پاسخ
سادۀ سخن اینکه وبلاگنویسی با آموزش عجیبن شده؛ یعنی اگر میخواهید سایتی داشته باشید که دستاوردهای مادی و معنوی و غیره داشته باشد باید روی آموزش در یک حوزۀ خاص تمرکز کنید.
الزامی هم ندارد استاد آن حوزه باشید. بنویسید تا یاد بگیرید.
از این پاراگراف خیلی خوشم می آید
ممنونم حبیب عزیز.
اگرقرارباشه .انوشتن خجالت بکشم .بعدازیه عمرنوشتن .که درنوشتن عالی شدم.شاید به نوشته های گذشته ام پوزخندبزنم.ولی الان اصلا ازنوشتن هیچ ابایی ندارم .چون فکرمیکنم .عالی می نویسم.
زنده باد. این نگاه خیلی درست و سازندهست.
کاربران شبکههای اجتماعی فقط بهخاطر گرفتن لایک و جذب فالور مدام مجبورن دنبال مطالب جالب باشن. واقعاً اشارهٔ خوبی به این محتوای جالب کردین. حتی برای یه داستاننویس مثل من هم باعث میشه فقط دنبال نوشتن داستانهای جالب باشم.
سلام فاطمه جان
زنده باد. چقدر خوب که به این نکته توجه کردی.
موفق باشی دوست خوب من.
خیلی هم عالی جناب کلانتری عزیز.ازخدا واقعا خیلی متشکرم که شما رو سرراه من قرارداده.
این یک تکه ازمقاله من هستش .یک نوبت مشاوره گرفته بودم.براش می تونین تا اخراردیبهشت بهم یه وقت مشاوره بدین.
همان طوری که وقتی حرفی ازیک کلمه حذف شود .کلمه ناقص می شود.همان طورکه وقتی کلمه ای ازیک جمله حذف شود.ان جمله ناقص می شود.همان طورکه وقتی عضوی ازبدن انسان کم شود.ادم ناقص است.همان طورهم وقتی موجودیا گیاهی ازکره ی زمین کم سودهستی .ناقص می شود.موجودات دیگررا نخورید.ما ادم ها عضوی ازکره زمین هستیم.ما موجودات سلول های جهان هستی هستیم.لطفا به جان سلول های دیگرهستی نیفتید.سلول خواری نکنید.هستی رابه سرطان مبتلا نکنید.هستی راافسرده نکنید.این اتفاقات باعث نابودی هستی می شود.هرچند هستی قویترازاین است .ولی ما ادم ها عضو درد سرسازهستی .هستیم.ماسلول های مغزمیگرن دارهستی هستیم.که ادعا می کنیم .اشرف مخلوقاتیم.به دنبال حاکم بودن .برهمه ی اعضای جهان هستی بوده ایم.به دنبال حکومت برتک تک اعضای هستی .شده ایم.وگرنه ازمریخ چه می خواهیم.جغدها وموش ها مگرخوردن دارند.اهوها وبزهای کوهی را تا دم انقراض کشته ایم وخورده ایم.به جای اینکه فاصله مان راباحیات وحش حفظ کنیم.جسارت می کنیم.وواردحیاتشان می شویم واگربخواهندازخوددفاع کنند.انهارا می کشیم.ما ادم ها سراینکه خدای که خداتراست.وپیامبرکدام گروه پیامبرتراست.وسرزمین های کدام قوم بیشتراست.سالهاست یکدیگررا جرمی دهیم.اصلا اشتباه این است که ما گذشته مان که همه انسان ها به هم وصل هستند را نمی بینیم.مثل درختی که تنه اش شاخه می زند.وانگارهرشاخه ادعا کند .شاخه من بهتراست.اصلا هستی وخدا چرا برای هرشاخه یک خدا ویک پیامبرودین داشته باشد.ماهمه مان تنه مان مشترک است .اولین باروقتی به قبرستان خانوادگیمان دربشاگرد رفتیم این را متوجه شدم.بشاگردیک منطقه محروم است .ولی مردمش همچنان براین که همه باهم اقوام هستند اصراردارند.درقبرستان خانوادگیمان دیدم که پدربزرگهایم.با پدربزرگ های بچه های عمه عموخاله ودایی مشترکند.جدسومم هم اقوامی را می شناختم.جدچهارمم را تا نسل امروز مرور می کردم .کمی دورتربودیم.جدپنجم وششم وهفتم وتا هرجایی که توانسته بودم.را تا انتها می دیدیم.قبرستان خانوادگیمان مثل کره زمین گرداست .واین دایره بزرگتروبزرگتر شده بودند.ودرکنارشان دایره های قبرستان های خانوادگی ازاجدادمان بودند.که بزرگ وبزرگ وبیشتروبیشترمی شدند.هرچه بیشترفکرمی کردم.وتصورم رابیشترمی کردم .میدیدم که درتنه همه ما انسان ها مشترک هستیم.شاید همه شما این رامی دانید.اما من کنارقبرستان خانوادگیمان ساعت های زیادی ایستادم واین بزرگ شدن وفاصله گرفتن رادیدم.هرچه جلوترمی امدم.چرخه ها بزرگترمی شد.وفاصله ها بیشتروهرچه به عقب نگاه می کردم.دایره ها کوچکترمی شد .وفاصله کمترما درروستایمان احتمالا درجددهم همه مشترک بودیم.احتمال داشت درجدبیستم هرهفت هزارنفراهل بشاگردجدشان مشترک باشد.احتمالا جدهزارممان یک میلیاردمان رامشترک کند.هرچندکه ممکن است.ازاین یک میلیارددرجای مختلف جهان ودرسرزمین های مختلف بادین های متفاوت که همگی ساخته بشراست.درحال زندگی کردن باشند.یا احتمال دارد درحال جنگ با یک دیگرباشند.یادم افتاد.درتاریخ اسلام نوشته است.که ابو هاشم وابوامیه وابوسفیان پسرعموهای یک دیگرهستند.واین ها ازجمله انسان هایی بودند.که ازهمان اول باهم اختلاف پیداکردندودشمن یکدیگرشدند.مثل همین الان که پادشاه سعودی عمو وعموزادگانش رادرزندان انداخته است.احساس می کنم.درمورد تئوری صلح برای عرب ها باید چندین مقاله جداگانه وصحبت خصوصی درنظرگرفته شود.عرب ها دراجدادشان پیامبران زیادی دارند که با یکدیگر اقوام هستند.انها برسراین که کدام برترندازهمان ابتدا رقابت داشته اند.وهرگروهشان پشت سرهم پیامبرصادرکرده اند.ما صدوبیست وچهارهزارپیامبرداریم .که نوددرصدشان عرب هستند.وازاقوام یکدیگرند.ببینیدمسلمانان به کشتن من فکرنکنید من یک مسلمانم بی ادبی ام راببخشید.گمان میکنم نوح مرحوم جدخیلی ازما مسلمانان مسیحیان یهودیان هندوهاوبودایی ها وخیلی های دیگرباشد.چون دراین داستان ریشه همه نژادها رااب باخود برد.بگذریم این را هم بگویم که ….
سلام اقای کلانتری ببخشید من نمیدونم کجا باید دردودل نوشت اونقدر دلم پره که فکر کنم افسردگی گرفتم لطفا کمکم کنید
تو ویرگول بنویس سارا جان
کاملا درست است. مخاطبهای شبکههای اجتماعی اصلا جدی نیستند. منظورم این نیست که آدمهایی سطحی هستند اتفاقا آدمهای جدی زیادی در اون فضا هستن اما دیگه برای همه مسلم شده که اونجا فضای کار و متن جدی نیست. بعد از مدتها خواندن وبلاگ شما اولین کامنتم را قرار دادم. نوشتههایتان برایم پر از شور و جذبه است.
سلام زهرا جان
زنده باد. بله درست میگید.
خوشحالم که برام نوشتید.
من رو از نظرات خوبتون بی نصیب نذارید. حتماً برام بیشتر بنویسید.
با آرزوی موفقیتهای روزافزون برای شما.
دقییییقا همین طوره که میگید استاد . من به شخصه تجربه ش کردم .. اوایل پست های اینستاگرامی می نوشتم با حداکثر کلمه . بعد که رفتم سراغ استوری گذاشتن ، واقعا دیگه قدرت پست نوشتن نداشتم و اینجوری شده بود که آخرین پست مربوط به ماه ها قبل میشد .
و زمانی که به توییتر کوچ کردن و تمام وقت اونجا بودم فاجعه واقعی رخ داد . حتی دیگه بیشتر 4 جمله نمیتونستم درباره چیزی حرف بزنم و بنویسم …
خوشبختانه از اون دسته های خوش شانس بودم که این قدرت رو پیدا کردم که اپلیکیشن توییتر و اینستاگرامم رو پاک کردم و درست نوشتن رو در وبلاگ شروع کردم . نوشتن و زیاد نوشتن رو .
خیلی مبتدی و نابلد ام اما به این راه ایمان دارم
کاملا با نگارش در وب موافقم
وقتی مدتی بی وقفه در وب می نویسی . جایزه ات را گوگل می دهد . در روز های نخست نامت را که سرچ می کنی در صفحه اول خبری نیست ولی با استمرار جایگاهی پیدا می کند و گوگل تو را می شناسد .
کم کم علاقمند می شوی تخصصی تر بنویسی و به قول شاهین عزیز ازمیان فرهیختگان مخاطبت را پیدا می کنی .
آخ ترسناک بود!
مثل اینکه باید زودتر حکومت وبلاگ را تشکیل بدم!
– جدای از این، چرا نمیتونم تو صفحه پرسش و پاسخ کامنت بزارم؟
من دنیایی از سوال هستم که فکر میکنم فقط اون جا زبان باز میشه؟!
مشکل از سیستم های منه یا چی؟
حالا چیکار کنم؟!
مائده جان
منتظر وبلاگت هستم.
خواستم کامنت گذاری تو صفحۀ پرسش و پاسخ راحتتر بشه. باکس کامنت رو آوردم بالا.
ببین میبینیش!
مرسی از توضیحات خوبت. فقط واسه توضیحاتی که دادی میشد مثال هم بزنی که قابل لمستر باشه.
نیما جان
قربان تو
البته خودم رو مثال زدم.
ولی یک مثال خوب این موضوع خودتی. چون فعالیت در توییتر باعث نشده که نتونی خوب و بلند وبلاگ بنویسی.
ممنون شاهين جان بابت اين مقاله…
كلا شبكه هاي اجتماعي ساخته شدن براي سريع گذر كردن … مثلا همين اينستاگرام … محدوديت كاراكتر كپشن داره و تو حتي اگه يه نوشته بلند هم داشته باشي بايد از سر و ته اش بزني تا جا بشه … پس عادت مي كني به كوتاه نوشتن … به علاوه خواننده انگار توي اينستاگرام اصلا كشش كپشن طولاني نداره … يه عكس نوشته به مراتب خيلي بيشتر از يه كپشن طولاني لايك مي خوره و اين نشون ميده خواننده اصلا براي خوندن وقت نميگذاره … خوب وقتي براي نوشتن محتواي طولاني به عوض جايزه گرفتن و لايك بيشتر ، بازخورد كمتري مي گيري ، رفته رفته انگيزه نوشتن پست طولاني رو هم از دست ميدي …
اصلا چرا راه دور بريم … خود من پيگير پيج اينستاگرامت هستم و تمام پست هات رو لايك مي كنم ، اما اين وبلاگته كه من رو درگير مي كنه و براي خوندنش وقت ميگذارم نه پيج اينستاگرامت … انگار خود به خود عادت مي كني توي شبكه هاي اجتماعي هم كمتر بنويسي و هم كمتر بخوني
سارا جان
خیلی درست موضوع رو تشریح کردی و باعث شدی این پست کاملتر بشه.
دقیقاً همینطوره و به شتابزدگی با ذات شبکههای اجتماعی عجین شده.
مرسی بابت مطالب خوبتون، وبلاگ یکی از بخش های بسیار مهم در سئو هست شما با سخت وبلاگ و بالا بردن آتوریتی آن می توانید لینک موثری از آن دریافت کنید
چقدر پست های اخیر تون دلگرم کننده س 🌷🌷🌷
باید خیلی روی این پست فکر کنم و حتی بنویسم در موردش توی دفترچه یادداشتم … باید یه فکری به حال خودم بکنم 😁😔
برقرار باشید و پدرام
معصومه
من میدونم که تو قطعاً طی سالهای آینده از موفقترین چهرههای حوزۀ موردعلاقۀ خودت خواهی بود.
چون ثابت کردی که ثابت قدمی و میل زیادی به یادگیری و تغییر داری.
بهترین ها رو برات آرزو میکنم. همیشه.
سلام آقای کلانتری خدا قوت.
من هر وقت دنبال مسئله ای هستم اینجا به جواب میرسم.واقعا خسته نباشید .دستمریزاد.مخصوصا اون قسمتی که فرق نوشته های شبکه های اجتماعی و وب سایت رو نوشتید.
سلام بهاره جان
خوشحالم که مطالب برات مفید هستن.
تمام تلاش من هم اینه که بتونیم یادداشت به یادداشت نکات مفیدی رو به دست دوستان فعالی مثل شما برسونم.