وبلاگنویسی فایدهای ندارد اگر هفتهای حداقل دو، سه تا کتاب نخوانیم.
چرا باید توقع داشته باشیم که مخاطب برای ما وقت بگذارد، وقتیکه هیچ تلاش خاصی برای تولید محتوای «فکرشده» نمیکنیم.
در شرایطی که انبوه محتوای خوب و بد از درودیوار روی سر مخاطب آوار شده، تبدیلشدن به نویسندهای متفاوت کار دشواری است. شاید به خاطر همین است که همه به تلگرام و اینستاگرام پناه بردهاند، آنجا دو خط از اینور و آنور برمیداری، مینویسی و چند تا بهبه و چهچه میشنوی و تمام.
رسیدن به ایدههای بکر و نو برای وبلاگ هیچ راه میانبری جز مطالعۀ جدی و مستمر ندارد. با تماشای کلیپهای «تد» کسی نویسنده نشده.
وبلاگنویسی یعنی تلاش برای مطالعۀ اثربخش، زندگی کردن آنچه یاد گرفتهایم و گزارش این آموختهها روی وبلاگ.
سهلانگاری در مطالعه باعث میشود که وبلاگنویسی حرفهای برای تازهواردها به کاری ملالآور و تنشزا تبدیل شود.
شما حاضرید زحمتِ مطالعۀ نوشتههایی کسی را به خودتان بدهید که زحمت مطالعه را به خودش نمیدهد؟
11 پاسخ
یک آفتی که ممکنه به وجود بیاد اینه که ولع تعداد بیشتری کتاب خوندن(یا حتی همون دو سه کتاب در هفته) ما رو از فهم عمیق یک کتاب باز بداره.نظر من اینه که عمیق بخونیم، یک کتاب رو با سرعت کمتر بخونیم یا چند بار یه کتاب رو بخونیم، بهتره تا برای خودمون کف تعداد کتاب در هفته تعیین کنیم.
چیزی که باید خودمون رو متعهد کنیم بهش، وقت گذاشتن برای مطالعه اس.میشه مثلا گفت ایکس ساعت در هفته.
عه پس بیخود اونور اظهار نظر کردم من :))))))))))
وای خدا …:)))))
لطفا این دیدگاه اینور و اونور منو تایید نکنین :))))
شرمنده :؟))))
احتمال دادم با کامنتی که توی پست سه گام برای تابستان خلاقانه گذاشتم من رو به اینجا ارجاع بدین 🙂
آقای کلانتری من کاملا موافق صحبت شما در مورد مطالعه کردن هستم! و البته که بدون مطالعه سوختم برای نوشتن ته میکشه و نهایتا چند تا پست با پت پت کردن پیش برم و بعد خاموش میشم
اما قبول کنید که آمار “دیده شده ها” در وبلاگ و فیسبوک و اینستاگرام و حتی کانال تلگرام خیلی با محتوا همخونی نداره! صفحه ی نویسنده ها و عکاسان خیلی خوب رو توی اینستا دیدین؟ اگر محوریت اینستاگرام بر اساس عکس و کپشن باشه این دو گروه باید بالاترین تعداد فالوور و کامنت رو در صفحات خودشون داشته باشند اما متاسفانه اصلا اینطور نیست!
موضوع محوری در وبلاگ هم فکر میکنم مربوط به وبلاگهای تخصصی باشه
برای کسی مثل من که لزوما میخواد بنویسه که حالش خوب بشه نمیشه سمت و جهت مشخصی تو نوشتن تعیین کرد. من با همین وبلاگ نویسی به جدی تر نوشتن و کارگاه داستان هدایت شدم.
اچ پی جان، من وبلاگت رو دیدم، خوب مینویسی، و هر دو تا کامنتت رو به دقت خوندم، شاید بتونیم در آینده ای نزدیک خیلی مفصل تر با هم گپ بزنیم راجع به این موضوعات.
بذار از خودم بگم:
من در کل در بند کمیت نیستم، من اگه سه تا مخاطب پایه هم داشته باشم برام کافیه و به عشق همونا مینویسم و حالم خوبه.
کمیت رو بذار برای امیرتتلو و دنیا جهانبخت!
میدنستی استاندال سرخ و سیاه رو برای 10 نفر نوشته؟
برام بیشتر بنویس از خودت.
وبلاگنویسی یعنی تلاش برای مطالعۀ اثربخش، “زندگی کردن آنچه یاد گرفتهایم” و گزارش این آموختهها روی وبلاگ.
فکر میکنم قسمت میانی این جمله یعنی زندگی کردن آنچه یاد گرفتهایم از همه مهمّتر باشد. همچنانکه دوست خوب متمّمیمان، حمید طهماسبی عزیز، همیشه تأکید میکند که اگر فقط کتاب بخوانیم و هیچ “خروجی” نداشته باشیم، با حالتی که کتاب نخوانیم، چندان توفیری ندارد. (نقل به مضمون)
سلام سینا جان
بله به نکته خوبی از حرف های حمید طهماسبی عزیز اشاره کردی.
بیشتر برام بنویس سینای عزیز.