قبلاً از نیما یوشیج نوشته بودم. اینبار اما میخواهم بخشهایی از گفتههای نیمای بزرگ را نقل کنم که در آنها از نگاه منحصر به فرد شاعر دربارۀ نوشتن و نویسندگی آگاه میشویم. خواندن جملههای شاعر بزرگی که دگرگونی بزرگی در تاریخ ادبیات ایران ایجاد کرده خالی از لطف نیست:
نوشتن، برای اینکه در دیگران اثر کند، طریقهها دارد والا فریاد بیهوده و نفس زیاد زدن است. هیچ شکارچی بدون نشانه رفتن و بدون مواد، وسائل و شرایط لازمه صید نمیکند. صید دلها کم از صید بز کوهی و مرغ وحشی نیست؛ وقتی که کرشمۀ چشم انسان ندارد، کرشمۀ فکر و زبان لازم است که داشته باشد.
از نامه به پرویز ناتل خانلری
سِر نویسندگی در این است که به چه وسیله خود را بهتر بیان بدارد و در میان همۀ بهترها کدام باز بهتر است. در صورتی که موضوعِ بااهمیت و یا طولانی را مقصود دارند، بهتری را از میان بهترها برگزیدهاند درنظر گرفته، در چند موقع متفاوت با صبر و حوصلۀ تمام با به سر وقت آن آمدن، زواید آن را دور میاندازند، میکاوند ببینند چهچیز لازمتر است و آن را زیباتر خواهد داشت. همۀ اینها که گذشت، نوشتن آب خوردن است و شعر امضایست که بر همۀ دقتها گذاشته میشود.
نامه به نورو امامی
باز به شما میگویم بنویسید. نوشتن، زندگی است؛ پیش از هر کس، خودتان کیف میبرید.
حرفهای همسایه
من گاهی در حین خیل بدبختیها که در زندگی خود داشتهام، چیزهایی نوشتهام که بر خلاف موقعیت روح من بوده است.
سفرنامۀ رشت
شاید بعضی گمان کنند که در وقت نوشتن خیلی فکر میکنم، در صورتی که تمام فکر من پیش از نوشتن است. در موقعی که قلم من روی کاغذ دور میزند فقط به واسطۀ احساست، غرور و یک تصور شدیدی است.
پردرد کهستان؛ زندگی و هنر نیما یوشیج
تا یقین نکنم، نخواهم نوشت. برای این ملاحظۀ دقیق که در اطراف عقاید خودم دارم، نوشتن دیردیر برای من میسر میشود. وقتهای زیادی را برای تفکر به کار میبرم. وقتی که چیزی را به اطمینان دانشتم، تا ان وقت نوشتن برای من خیلی سریع و آسان است.
پردرد کهستان؛ زندگی و هنر نیما یوشیج
در موقع نوشتن مثل این است که در یک محل بلندی واقع شدهام؛ تمام اوضاع عالم را مطیع و گاهی خیلی کوچک و پست مشاهده کرده، با شدیدترین قدرت روحی از آنها توصیف میکنم. در این موقع همهچیز از نظرم محو میشود. گویا گوشم نمیشنود و چشمم نمیبیند، مگر چیزهای مخصوصی را.
پردرد کهستان؛ زندگی و هنر نیما یوشیج
به هیچ چیز اینقدر شوق ندارم مگر به نوشتن.
بیشتر فکرها هم برای من هرقدر اساسی باشند در همان موقع نوشتن پیدا میشوند.
هروقت میخواهم مطلب تازهیی را بفهمم، چیز مینویسم.
هاتف درونی به من درس میدهد. یک هیئت خیالی شدهام. فکر و خیال از سر و روی من بالا میرود.
دنیا، خانهی من است
نویسنده قبل از نوشتن باید دانست که چه میبیند، چه الهام میگیرد و چه مییابد و از زندگی و هستی و تا کجا یافته است در دیدن آن چیزهایی که دیگران با علم فقط به ظاهر آن میرسند و نسبت به آن دانایی پیدا میکنند.
یادداستهای روزانه
نوشتن کتاب هم بازی خوبیست؛ اگر حالا نتوانیم نوشتجات خودمان را انتشار بدهیم، اقلا غلیان خون خودمان را که به این سرعت در قلب ما چرخ میزند، تسکین دادهایم، هم یک بازی کردهایم. این هم مشغولیاتیست.
نامهها
هر نوشته باید اثر مخصوص خود را داشته باشد تا بتوان به آن گفت نوشته. همیشه میخواهم طوری بنویسم که از فلسفۀ خودم جلوتر افتاده باشم. از همهچیز به تو نزدیکتر عشق توست. هستی نشانۀ عشق است. نوشتۀ من ثمر عشق من است.
یادداشتهای روزانه
نویسندگان، صورت زندگی هستند با داستانها و نمایشنامههایشان.
یادداشتهای روزانه
نویسندگی همسایگی نزدیک و پیوندی با نقاشی دارد.
یادداشتهای نیما
شاعر و نویسندۀ امروز را در دو مرحلۀ متمایز فیحد اعتبار باید دید. اول اینکه چه مشاهده میکند، دوم اینکه چهطور مشاهدۀ خود را بیان میکند.
نامه به پرویز ناتل خانلری
کسانی هستند که قلم در دستشان به منزلۀ موم در آب سرد نیست. بهاینجهت آن را به میل خود نرم کرده، میگرداند. اول رنگ نمیمالند، بعد چشمهای علیشان را نمیبندند که در حدود جاهایی که رنگمالی شده، طراحی کنند. فوت کاسهگری در دست آنهاست و این که میدانند موم نرم را به چه شکل در میاورند. مثل عنکبوت ماهرند و در روی همۀ خطوط خود.
نامه به ابولقاسم جنتی عطایی
10 پاسخ
صيددلهاكم ازصيدبزكوهى ومرغ وحشى نيست. سرنويسندگى دراينست كه به چه وسيله خودرابهتربيان بدارد ودراين بهترهاكدام بازبهتراست…..
كلمات معجزه مى كنندوفكروضميرنويسنده راآشكارمى سازندهرچه زيباتر، دلرباترنيز
سلام وارادت شاهین جان
مهرماه بود و خزان پاورچین پاورچین در کوچه باغ های شهرم خودنمایی می کرد . پشت میز کارم نشسته بودم از سر سرگرمی به وبگردی پرداختم .
چشمم در انبوه سایت ها بر آدرسی خیره ماند http://shahinkalantari.com
کلیک کردم چهره جوانی خندان توجهم را جلب کرد بر سر در بوستان نویسندگی اش نوشته بود، عاشق انجیر خیس خورده و نویسندگی است . گفتم چرخی بزنم و بیرون روم . ولی خاک این بوستان واژه ها، دامنگیرم شد . ماندم و خواندم وباز هم خواندم . روز بعد آمدم بر در گلستان کوفتم ، با گشاده رویی چون روز پیشین با انبوهی از مطالب زیبا به استقبالم آمد .
بعد از این سیر و سیاحت در خود حسی تازه احساس نمودم . دلم برای هوا کردن وبلاگی هوایی شد . و این چنین بود که به فضای وب آمدم و پای بندش شدم .
شاهین عزیز ، در من که قبل از آن پراکنده می نوشتم شوقی برای نوشتن آنلاین ایجاد کرد . جوانی میانسالی را به نگاشتن سوق داد . و جالب آن که چند روز قبلی جوانی دیگر با کمک دوستش وبلاگم را به سایت بدل کرد .
آری باید جوانان را باور کرد .
اکنون من در دهه ی چهارم زندگی می گویم : شاهین بزرگوار در نویسندگی به شما باور دارم .
پایدار باشی .
سلام جناب شاه پسند نازنین
شما به من محبت دارید.
من خیلی خوشحالم که دوست نازنینی مثل شما رو در زندگی خودم دارم.
هر بار که برای من مینویسید انگیزه و انرژی من برای ادامۀ مسیر بیشتر و بیشتر میشه.
قربان شما و به امید دیدار.
سلام
نوشتن به من عزت نفس داده مرانيرومندمى سازدتاعقايدم راروى كاغذآورم وآنچه درانديشه ام موج مى زندبه ساحل زندگى بنشاند.
نوشتن روحم رالطيف وضميرم رابارورمى سازدزيراقلبم رابه هيجان آورده جانم رابراى آموختن ودانستن تشنه تر؛ازمن غبارمى ربايدوبرمن هزارمى آرايد. بى پرواقلم دردست مى گيرم وبرصفحه دل مى نويسم.
سلام شاهین عزیز
توی این پست یکی از جملاتی که نظرمو جلب کرد این بود:
“شاعر و نویسنده ی امروز را در دو مرحله ی متمایز فی حد اعتبار باید دید.اول اینکه چه مشاهده
می کند،دوم اینکه چطور مشاهده ی خود را بیان می کند.”
استنباطی که دارم اینه که بعضی از نویسنده ها در ” چه چیزی را بگویم” موفق تر هستن و بعضی های دیگه در “چگونه بگویم” موفق تر هستن
هرچند هر کدوم از اینا(چه چیزی و چگونه) به قول نیما دو مرحله ی متفاوت برای توانمند شدن در مسیر نویسندگی هستن ولی به نظر میرسه هر کسی آخرش توی یکی از اینا میتونه موفق تر باشه
این پست خوبی که نوشتی باعث شد به این سوال فکر کنم که
کدوم نویسنده ها توی هر دو مورد به یک میزان موفق بودند؟
درود ساجده عزیز
من فکر میکنم همۀ نویسندههای بزرگ و ماندگار، در هر دو موفق هستن.
وقتی نوشته ها و شعرهای این مرد را می خوانم ، او را تصور می کنم که از دریچه ی چشم های روشنش به تمام هستی خیره مي مانده. وقت دیدن و چشیدن زندگی ،همان هیئت خیالی که خودش گفته می شده است.
تمام نقل قول ها فوق العاده عالی بود. هر چه از پیر یوش به چشم و گوش آدم می رسد عالی ست.
سپاس شاهین جان از این نوشته ی خوب .
قربانت گردم توحید عزیزم.
فكر و خيال از سر و روی من بالا می رود 🙂 چه آشناست.