نوشتن هم مثل زندگی مشترک، ممکن است در اثر روزمرگی، پس از مدتی تکراری و ملالآور بشود.
چه باید کرد؟ وفاداری یا خیانت؟
بهجای خیانت به نوشتن میتوان قدری تنوع را وارد رابطه کرد.
اولین گزینهای که به ذهن میرسد، نوشتن در ژانرهای دیگر و مطالعۀ کتابهای متنوع است؛ اما خب، راههای دیگری هم هست که به یکی از آنها اشاره میکنم:
نوشتن از عقایدی که از نظر ما مردود و غیرقابلپذیرشاند:
مثلاً ممکن است تو مخالف آزار حیوانات باشی، اما جوری در دفاع از آزار حیوانات بنویسی که حالت از خودت به هم بخورد!
اگر شیفتۀ کتاب و کتابخوانی هستی، از کسی بنویس که از مطالعه نفرت دارد و آن را بیخاصیت میداند، طوری بنویس که حتی خودت کمی به مطالعه بدبین شوی!
اگر طرفدار یک جریان سیاسی هستی، طوری در نفرت از آن جریان بنویس، که حتی تندترین مخالفان آن نحلۀ سیاسی نیز، یارای نوشتن چنین چیزی را نداشته باشند.
دربارۀ افراد تأثیرگذار و محبوب زندگیات، طوری بنویس که انگار دشمن خونی آنها هستی.
و همینطور دربارۀ نژاد و جنسیت و …
خب، این کار دقیقاً چه خاصیتی دارد؟
راستش این کاری است که نویسندگان بزرگ بهکرات در بزرگترین شاهکارهای ادبی جهان انجام دادهاند. اصولاً کشمکش، که موتور محرک درام است بدون استدلالهای قوی و متضاد از سوی شخصیتها شکل نمیگیرد.
اگر داستان تو، فقط و فقط در جهت محکم کردن استدلالهای خودت باشد، آنوقت رمانت چگونه میتواند به آن آینهای که استاندال میگفت شبیه باشد: گاهی آبی آسمانها را منعکس میکند و گاهی گلولای و چالههای جاده را.
تو برای دفاع از والاترین افکار و عقاید نیز، ناچار به بررسی و بیان دقیق و همۀ جانبۀ استدلالهای مخالف آن هستی.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
یک نقلقول بامزه دربارۀ نویسندگی
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
17 پاسخ
بسیار عالی 👌👌👌👌👌
چه ایده ی ناب، بی نظیر و جذابی
تا به این لحظه به آن فکر نکرده بودم و قطعا آن را امتحان خواهم کرد
ممنون جناب کلانتری بخاطر راهنمایی های ارزشمندتون، چقدر خوبه که هستید و به ما کمک میکنید 🙏🌷🌺🌷🌺🌷
سلام سحر جان
زنده باد
چه خوب که جدی و مشتاقانه تمرین میکنی.
متشکرم جناب کلانتری 🙏💐
متشکرم از اینکه وقت ارزشمندتون صرف میکنید و به کامنتها پاسخ میدید، من به شخصه خیلی خوشحال میشم کامنت شما میبینم ،سپاس 😊☺
با دیدن این پستتون یاده کارتون های بچگی افتادم که همه همیشه جذب شخصیت خوبِ قصه میشدن اما هیچکس نمیرفت سراغِ شخصیت بد تا یکم ببینه چرا این شخصیت بدِ قصه شده!
خیلی وقت ها که سریال و فیلم میبینم خودم رو جای شخصیت بد قصه میذارم تا یکم از دید اون دنیا رو ببینم!
برای نوشتن نفرت انگیز و تنوع دادن به نوشتن فکر کنم ایده ی خوبی باشه شروع کنم به نوشتن از شخصیت های خوب کارتونا و فیلما اما از دیدگاه اون شخصیت منفی قصه تا یکم مخاطب به خوب بودنِ خوب قصه شک کنه و بد بودنِ همیشگی که بدِ قصه!
سلام،گاه و بیگاه مطالبتون اینجا،تلگرام،اینستا دنبال می کنم
اینکه این همه آدمو تحریک به نوشتن می کنید جای تقدیر داره
ایده تون هم خیلی جالب….همچنان موفق باشید
ممنونم رضا جان
خوشحالم که مطالب برات تحریکآمیز هستن :))
حتماً بیشتر برام بنویس.
شاد باشی و برقرار
واقعیت اینه که من هم بعضی وقتها به این ملال می رسم.
نه اینکه فقط در مورد نوشتن، بلکه در موارد دیگه هم میشه.
شاهین عزیز راهکاری که گفتی خیلی جالب و خلاقانه بود.
باید امتحانش کنم مخصوصا اینکه تا دلت بخواد عقاید نفرت انگیز وجود داره.
سپاس از بودنت
زنده باد محمدرضا جان
بنویس. از نتیجۀ انجام کار هم بنویس.
حیرت میکنی از انجامش.
حتی میتونی بری از دربارۀ دیدگاه های مخالف بیشتر مطالعه کنی تا بهتر بنویسی.
درود بر شاهین عزیز و هزاران درود به این نگاه عمیقی که به نوشتن داری. نوشتن و توصیف عمیق و دقیق احساسات جنسیت مخالف نویسنده در رمان های بزرگ عاشقانه فقط از عهده ی نویسنده های حرفه ای برمیاد.
چقدر خوب مرتضی جان که به نوشتن از جنس مخالف هم اشاره کردی.
نمونۀ درخشانش گوستاو فلوبره که میگه مادام بوواری خودشه اصلاً.
قبلا در پست «یک شخصیت بسازید» در این رابطه نوشتم.
سلام و وقت بخیر
ممنون آموزنده و تفکر برانگیز
خداوند حکیم هم دقیقا به دلیل ایجاد تنوع و پرهیز از یکنواختی این جهان را براساس تضاد خلق کرده
تا شب و تاریکی نباشه روز و روشنایی جلوه ای نداره
تا بدی نباشه خوبی ارزش پیدا نمیکنه
تا گاهی بیمار نشیم از درک نعمت بزرگ سلامتی عاجزیم
تا زن و شوهر گاهی قهر نکنند نمی تونند لذت و شیرینی آشتی و روابط صمیمانه را بچشند
تا جامعه یه حاکم ظالم نداشته باشه افراد نمیتونند معنای واقعی عدالت را بفهمند
و این سخن حکیمانه اینجا مصداق پیدا میکنه لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت : از بی ادبان
تا جماعت نادان و بی نزاکت وجود نداشته باشه در و گوهر دانایی عیار و درخششی نداره
تا در بین آثار و نوشته های سخیف و کم ارزش پرسه ای نزنی نمیتونی قدر و قیمت آثار ارزشمند را تشخیص بدی و پیوندی همیشگی و متعهدانه با اونها برقرار کنی
کار راحتی نیست
هیچ کار ارزشمندی راحت نیست.
سلام . فروغ فرخزاد توی یکی از شعراش با عنوان عصیان خدا می خواد یک شخصیت متضاد از خدا رو بر عکس تصور همگان بیان کنه. خیلی شیرینه. گوش کنین ” … گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می کردم – آب کوثر را درون کوزه ی دوزخ بجوشانند – مشعل سوزنده در کف، گله ی پرهیزکاران را – از چراگاه بهشت سبز تردامن برون رانند – خسته از زهد خدائی، نیمه شب در بستر ابلیس – در سراشیب خطائی تازه می جستم پناهی را – می گزیدم در بهای تاج زرین خداوندی – لذت تاریک دردآلود آغوش گناهی را … ” اینکه گفتم گوش کنین منظورم این بود که با خودتون زمزمه کنین. بعضی متن ها رو نباید فقط با چشم خوند باید گوش کرد یا به گفته ی شما گوش سپرد.
زنده باد عصمت همیشه خلاق و نازنین
امروز داشتم دربارۀ فروغ میخوندم اتفاقا؛ که این کامنت شما هم بهش اضافه شد.
گله کردن از معشوق و نشان دادن تصویر متضاد از او، در ادبیات ما جایگاه خاصی داره و اگه فروغ اینگونه در شعرش از خدا حرف زده نشاندهنده عشق والای او به خداوند هستی بوده. معشوقی که چهره پنهان کرده از انسانی که به هوای وصال او و رسیدن به جاودانگی عطای بهشت رو به لقاش بخشید و زمینی شد. البته گله های فروغ در مجموعه شعرهای عصیانش به نظر خصمانه میاد ولی به عقیده ی من یه جور گله و شکایت زنانه ست و نشأت گرفته از یک روحیه لطیف که زود طاقتش رو از دست داده. ولی حافظ رندانه تر نوشته و با سیاست نه سیخ بسوزه و نه کباب، از معشوقش گله کرده ” ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟ – منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست؟ – ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی – عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟ – حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج – فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست؟ “. ضمنا از اینکه لطف دارید به من ممنونم.
عصمت عزیز
شما بسیار نازنین و خوشفکر هستین.
دنیای ذهنی شما برام تحسینبرانگیزه.