معنی مهابت چیست؟

پیش‌نیاز مطالعه این پست: چرا باید فارسی یادبگیریم؟

قسمت‌های قبلی:

کارگاه کلمات ۲

کارگاه کلمات ۳

کارگاه کلمات 4

 

عاصی

من از اینکه نمایشگاه کتاب را از مصلی به شهر آفتاب برده‌اند عاصی شدم!

مهابت

این واژه را اولین بار در داستان همای کاظم رضا دیدم:

هرگز با این مهابت، محبت ندیده بودم.

سبک

همیشه به این جملۀ فیلم شب‌های روشن فکر می‌کنم:

عشق آدم را سبُک می‌کند، ولی سبُک نمی‌کند.

مسجع

نثر مسجع و خواندنی کاظم رضا در داستان هما، نشان از ظرفیت‌ عالی زبان فارسی برای خلاقیت‌های زبانی دارد.

ممر

کتاب ممری برای ورود به سرزمین شگفتی‌هاست.

چگونه نویسنده شویم؟ | دریافت کتاب قدرت نوشتن | کانال مهارت های نویسندگی در تلگرام

11 پاسخ

  1. رقیمه اش را با بهجتی وصف ناشدنی گشودم،نثر مسجعش یادآور کلام پر مهابتش بود، این تنها ممر منِ عاصی برای سبک شدن و پرواز در آسمان خیالش بود.

  2. مهابت انسان ها برایم دیگر عددی نبود . از بس که تو حضور خیالی داشتی.
    *شرمنده این جا موند!

  3. -او انسانی سبک بود و یک غمزه همیشه ضمیمه حرف هایش.
    -حرف هایش ، قدم هایش همه برای من مسجع بود ، حتی مسجع تر از ابیات سعدی.
    -من از این همه راه بی مقصد عاصی شده ام . دیگر نفس هایم از بودن شرمسارند.
    -ممری که از مرز نیستی و هستی نجاتت میدهد ، گاهی فقط مبالات یک لبخند به تو است.

  4. – مهابت را می توان در حرف زدن و اقدامات کسانی دید که بدون فکر و باوری راستین به پیش می روند.
    – شاید برای نیل به مقصد نهایی نیاز باشد از ممرهای پرفراز و نشیب یا پر پیچ و خم گذر کنی.
    – گه گاهی که برای نوشتن ذهنم تهی می شود و کلمات و واژه ها پراکنده و پخش می شوند بی نهایت عاصی می شوم.
    – خواندن و نجوای اشعار مسجع برایم اعجاب انگیز است.
    – وقتی به تعهداتم عمل می کنم سبک می شوم.

  5. عاصی: عاصی شدم از دنیا, از گردش روز و شب
    عاصی شده ام از درد، از سوزش و هرمِ تب
    (خودم)

    مهابت: من به شدت شیفته این کلمه شدم. و تلاش برای ربط آن با مهیب جالب بود.
    بعد از آن به کلمه هایی چون: صلیب و صلابت، قریب و قرابت، لطیف و لطافت، ظریف و ظرافت، نظیف و نظافت، شریف و شرافت و….. رسیدم.

    از “مهابت” خشم او، کوه ها به لرزه درآمدند.

    چو دلم رسید ناگه به دلی عظیم و آگه

    ز مهابت دل او به مثال دل طپیدم

    مولانا جان

    سبک: این روزها تنها با قدم زدن و کتاب خواندن می توانم بارِ این غم را زمین بگذارم و سبک شوم.

    مسجع: بهترین نثر مسجع را گلستان سعدی دارد.

    ممر: هفت عضوم ز غم عشق تو خون می‌گریند
    اشک خونین به جز از چشم ممرها دارد
    سیف فرغانی

    اگر خانه ای بر “ممر” سیلاب بنا کنی، شک نکن که خراب خواهد شد.

    1. مثل همیسه قدرتمند و عالی نوشتی زهرا جان
      آینده خوشی در انتظار توست.

  6. ممر– سبک – مهابت – عاصی
    همه ی بچه های کارگاه از دستش عاصی شده بودن. هیچ کس انتظار نداشت یه جغله بچه ی تازه کار در بیاد و همچی حرفی به اوس قربون، با اون مهابتش بزنه. مش قربون بدجوری جلو بقیه کارگرها سبک شد. هر چی نباشه، سی سال تو این حرفه مو سفید کرده بود و ممر درآمدش همین کار بود

  7. ۱- مهابت: پس از گذشت روزها و ماه ها و سال ها همچنان «مهابت» در چهره اش نمایان بود.
    ۲- سبک: در تهران خیابانی هست که هرزمان از کنار چنارهایش می گذرم، «سبک» می‌شوم.
    طعم دلبستگی به خیابان را چشیده ای شاهین؟
    حتما درباره اش می‌نویسم.
    ۳- مسجع: خوانش نثرهای «مسجع» برای من لذت‌آفرین است.
    ۴-ممر: به گمانم برای آنکه زندگی تمام و کمال معنا یابد، باید از «ممر» مرگ گذشت.

    واژه پیشنهادی: «غمزه»

  8. با مهابت میان میدان ایستاده بود. این بار هم مثل همیشه با معرکه گیری اش، همه را عاصی کرده بود. ناگهان کودکی جمعیت را شکافت و در برابرش ایستاد. بعد با کلام مسجع خواند:
    عطر و گلاب و کافور
    لخت است امپراتور
    بعد از او مردم یکی یکی این شعر را تکرار کردند. این همخوانی ممری شد تا ایشان از جهل به سوی فهم روانه شوند.
    امپراتور سربازان را پی خیاطان دو دوزه باز فرستاد. بعد کودک سبک وزن را بغل کرد و گفت: آفرین! نگذاشتی بیش از این سبک شوم! به پاس این لطفی که به من کردی، دستور می دهم یارانه ات را اضافه کنند!
    کودک همان لحظه از شرم، فرار مغزها کرد!
    دلش برای مادرش تنگ شده بود. نمی گذاشتند، برگردد. این بار فرار مرزها کرد!
    بمیرم براش الهی!
    اگر سکوت کرده بود، این همه در به در نمی شد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *