اگر از مقایسه کردن خودت با دیگران بیزاری...

اگر از مقایسه کردن خودت با دیگران بیزاری…

بخشی از درد و لذت ناشی از اتفاقات مختلف به خاطر قیاس‌های خودآگاه و ناخودآگاه ماست.

مثلاً وقتی عاشقی، خودت و موقعیتت را با سریال‌های آبکی ترکیه‌ای مقایسه می‌کنی یا فیلم‌های وونگ‌ کار وای؟

وقتی گرفتار شک و تردید می‌شوی، خودت را با هملت قیاس می‌کنی یا آدم‌های بی‌نوای شوی ماه عسل؟

وقتی درگیر کارآفرینی هستی، خودت را با گرگ وال‌استریت قیاس می‌کنی یا اسکار شیندلر؟

وقتی کتاب اولت فروش نمی‌رود خودت را با بورخس مقایسه می‌کنی یا با یک نویسندۀ پرت دولتی؟

وقتی افسرده و غمگین می‌شوی خودت را با آلبر کامو مقایسه می‌کنی یا پسرک قزمیت همسایه؟

 

حتی اگر هیچ علاقه‌ای به مقایسه خودمان به دیگر افراد و وضعیت‌ها نداشته باشیم، باز محکومیم به این نوع قیاس.

مسئله اصلی خودآگاهی و سلیقه ما در قیاس است.

خب از آدم کم‌مایه‌ای جز فیلم‌ها و کتاب‌های بازاری سراغ چیزی را نگرفته، انتظاری نیست. اصولاً دنیای چنین فردی آن‌قدر جاندار نیست که بتواند قیاس‌درمانی موفقیت‌آمیزی داشته باشد.

اما کار برای آدم با سلیقه هم چندان راحت نیست. او باید از میان تمام‌ داده‌های درون ذهنش، بهترین موارد را برای قیاس بیرون بکشند و از روی خیلی چیزها رد شود.

مثلاً تصور کن در یک ساختمان قدیمی در محله‌ای پرت و دورافتاده مستقر شده‌ای تا اولین کسب‌وکار مستقلت را راه اندازی کنی.

در چنین شرایطی اگر خودت را با ده‌ها آدم ورشکسته و از رده خارجی که در چنین ساختمان‌هایی دیده‌ای قیاس کنی، کارت تمام است، سریع خودت را می‌بازی و دست‌ودلت به هیچ کاری نمی‌رود؛ اما برعکس، اگر فرضاً عکس جف بزوس را در اولین دفتر کارش دیده باشی، یا با ماجرای گاراژ استیوجابزینا(!) آشنا باشی، می‌توانی به نحو دلگرم‌کننده‌ای خودت را با مالک آمازون قیاس کنی و آن‌وقت زیرزمین نمناک را سکوی پرتاب ببینی.

 

با نوشتن این پست یکی از معماهای ذهنی من حل می‌شود:

با خودم فکر می‌کردم چرا گاهی اوقات نفرت دارم از اینکه موقعیتم شبیه کس دیگری باشد، در چنین اوقاتی حتی اگر در حال درد کشیدن باشم، با قیاس خودم با آدمی از خودم بیچاره‌تر نه‌تنها حالم خوب نمی‌شود بلکه حس چندش‌آوری به وضعیتم پیدا می‌کنم.

اما خیلی از اوقات از اینکه موقعیت دشوار و تلخم یا موفقیت و پیروزی‌ام شبیه موقعیت افراد دیگر است، سرشار از شادی و شعف می‌شوم.

حالا راز این تناقض را کشف کرده‌ام.

در مورد اول مشکل عدم انتخاب گزینه‌های دل‌چسب و ایده‌آل برای قیاس است. افراد و موقعیت‌هایی که در میانمایگی غوطه‌ورند، گزینه‌های مناسبی برای قیاس نیستند.

 

حالا می‌رسیم به این نکته:

آیا قیاس خودمان با وضعیت‌ها و افراد بهتر یا بدتر از موقعیت خودمان خطای شناختی ایجاد نمی‌کند؟ موجب این نمی‌شود که ارزیابی غلطی از واقعیت و شرایط موجود داشته باشیم؟ مثلاً چه تضمینی هست که دفتر بدردنخور ما به آمازون منجر شود؟

جواب من عجالتاً این است:

هیچ تضمینی نیست که ما عیناً مثل چیزی باشیم که خودمان را با آن قیاس می‌کنیم؛ اما مدیریت قیاس و در برخی موارد قیاس‌درمانی در موقعیت‌های دشوار به ما کمک می‌کند تا روی واقعیت تأثیرگذار باشیم.

چه‌بهتر که به‌جای مقایسه خود با بازنده‌ها و پذیرفتن وضع موجود، خودمان را با برنده‌ها قیاس کنیم. قیاس خود با برنده‌ها قدرت عمل‌گرایی و کنشگری ما را افزایش می‌دهد.

 

بعد از خواندن این مطلب چه‌کار کنم؟

می‌توانید «ایده‌یابی با اسم آدم‌های موردعلاقه‌مان» را بخوانید.

شرکت در طرح تابستانه مدرسه نویسندگی

دانلود رایگان کتاب چگونه به یک نویسنده آنلاین تبدیل شویم؟

اینستاگرام آموزشی شاهین کلانتری

6 پاسخ

  1. من الان حس یه بازنده رو دارم و اینکه خودمو با شما مقایسه کردم!! امیدوارم دچار خطای شناختی نشم

  2. سلام…
    به نظر من ادم باید خودش رو با صف برترین قیاس کنه … حتی نیاز به ادم دیگه ای نیست ، ادم باید به خودش بگه خدا رو شکر اونقدری سالمم که بتونم توی راهی که میخوام و استعداد دارم گام بر دارم پس دلیلی نمیبینم که این ادم به خودش نگه من میتونم بهترین باشم حتی اگه به قول شما به بهترین ها نرسه این مدل قیاس درمانی ها تاثیر زیادی داره ….
    مسله دیگه ای که هست و خیلی خانواده و پدر مادر ها رو با فرزندانشون مخصوصا نوجوان های حساس و جوشی و زود رنج درگیر میکنه استفاده نامناسب از همین قیاسه گاهی این مقایسه کردن ها به قدی زیاد و کوبنده میشه که نه تنها رقابت و دنبال حس پیروزی بودن رو از بین میبره بلکه جاش رو به بغض و کینه و اغده میده… ادم باید خودش به مرحله ای برسه که به خودش بگه بله الان وقتشه یکی رو به عنوان الگو بزارم جلو و وضعیتم رو با اون مقایسه کنم که حتی اونم طبق حرف های شما باید کنترل شده و با فکر باشه …
    ممنون مبحث جالب و قابل تاملی رو بیان کردید …

  3. خیلی هم خوب. یک جای کار یک “که” کم گذاشتید. نمیگم که خودتون پیداش کنید!

    راستی برای قیاس درمانی لازمه که خیلی خیلی کتاب خونده باشیم!

    مرسی!

  4. بقول دنيل کانمن ، “لحظه اي که به موضوعي فکر مي کنيد ، در زندگي تان هيچ چيزي مهمتر از آن موضوع وجود ندارد “. اين بزرگنمايي کاذب ، ما را بيشتر به سمت مقايسه هاي عجله اي و دم دستي پيش خواهد برد . در حاليکه اگر آگاهانه ، فاصله ي خودمان را از زندگي ، مشکلات و موفقيت هايمان حفظ کنيم و هرچه مي توانيم از فاصله ي دورتري به کليت زندگي مان نگاه کنيم ، کمتر درگير جزييات مي شويم . شاخص هاي مقايسه اي مان هم کلان تر و واقعي تر خواهد شد .

  5. به نظر من اصل قیاس موجب تحلیل انرژی میشه.
    خودمان را با خودمان مقایسه کنیم و از موفق ها الگو بگیریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *