امروز بدون هیچ فکر و ایده ای نشستم و شروع کردم به تایپ کردن سوالهای کوتاه درباره زندگیام.
بعد از چند ثانیه جوری گرم شدم که وقتی به خودم آمدم متوجه شدم هزار کلمه نوشتهام.
رگباری از سوالها را ریختم روی کاغذ، بدون فکر به جواب یک سوال. من فقط به پرسیدن فکر میکردم. در مورد همه ابعاد زندگیام، از درگیریها و ترسها و تردیدها و تمناهایی که در حال حاضر درگیر آنها هستم.
لحظاتی حس کردم دارم خودم را بازجویی میکنم، اما یک بازجویی لذت بخش، از پرسیدن بعضی سوال ها تنم میلرزید.
یاد صحنهی نفسگیر گفتوگوی واکین فینیکس و فیلیپ سیمور هافمن در فیلم مرشد افتادم. آنجایی که فردی کوئل باید بدون پلک زدن به سوالهای عجیب و غریب مرشد پاسخ میداد.
الان هم دنبال جواب دقیق سوالهایم نیستم، برخی بی جوابند، جواب بعضی را میدانم و پاسخ بخشی از آنها را هم باید بیشتر بخوانم و تجربه کنم تا بدانم.
این همه گفتم تا بگویم من با سوال پرسیدن حال بهتری پیدا کردم. آرامشی فراتر از حد تصورم.
امتحان کنید.
بی پروا درباره هر چیزی سوال کنید، درباره تمام گرههای زندگیتان، از عقدهها و ترسها تا رازها و دروغها.
8 پاسخ
ممنون از این همه عشقت نسبت به من شاهین جان
فدا آقا مورتوض
چقدر زیباست این کار!
این کار چیزهای زیادی رو به ارمغان میاره.مثل خودشناسی،ارامش،حرف زدن با روح خودمون،احساس خوبی که دراخر این کار داریم،گره هایی که به فکر باز کردنشون می افتیم و….
سلام شاهین عزیز
این اولین کامنت من در وبلاگت هست.
متمم در مطلب “نظم شخصی و کاربرد آن در مدیریت زمان” در مورد “تصمیم قابل دفاع” و “تحلیل منطقی” صحبت کرده.
تصور می کنم “سوال درمانی” راهی مفید و کابردی برای یافتن تصمیم های قابل دفاع و منطقی زندگی مان است. می توانیم به گونه ای ازش استفاده کنیم که بیشتر خودمان و خواسته هایمان را بشناسیم.
سلام محسن عزیز
ممنون از کامنت هوشمندانه و زیبایی که نوشتی.
موفق باشی
سلام شاهين جان
به نظرم سوال پرسيدن كليد خلاقيت است