روشی برای تصمیم‌گیری با نوشتن

روشی برای تصمیم‌گیری با نوشتن

پیش حرف: یادداشت زیر نسخۀ پیاده شدۀ یکی از سخنرانی‌های درونی من در حین پیاده‌روی است!

 

با گرفتن هر تصمیم تازه، ذهن ما به‌طور خودکار تمام شواهد موافق با آن را جمع می‌کند.

چند روز پیش در رابطه با یکی از فعالیت‌های مهم و وقت‌گیرم تصمیمی قطعی گرفته بودم و ذهنم در تکاپوی جمع کردن شواهد موافق بود، تا اینکه اتفاق جالبی پیش آمد:

خودم را مجبور کردم تا که در یک نشست طولانی 5000 کلمه بنویسم.

خیلی‌ها از من می‌پرسند در این نشست‌ها از چه بنویسیم؟

من می‌گویم آزاد نویسی کنید.

اما آزاد نویسی یعنی چه؟ چه بنویسیم؟

آزاد نویسی یعنی برون‌ریزی ذهنی، یعنی باز کردن راهِ ناخودآگاه.

البته که هرچقدر مطالعۀ بهتر و عمیق‌تری داشته باشیم، این نوشته‌ها قوت می‌گیرد و از کم‌مایگی آن‌ها کاسته می‌شود.

ما می‌توانیم چندین و چند جلد کتاب دربارۀ تصمیم‌گیری بخوانیم، اما به زعم من عملی‌کردن آموخته‌ها با نوشتن سرعت بیشتری می‌گیرد.

اصلاً بدون مجهز بودن به تکنیک‌های تصمیم‌گیری هم، همین‌که بتوانی مسائلت را شرح دهی؛ در جهت حل آن‌ها قدم برمی‌داری. و نوشتن در ذات خود با تشریح کردن مقولات پیوند خورده.

 

اگر بخواهم تنها یک نکته‌ بگویم که چراغ‌راهنمای آزادنویسی باشد، فرض زیر است:

چیزهایی هست که نمی‌دانم که نمی‌دانم.

گاهی می‌گوییم من می‌دانم که فلان موضوع را نمی‌دانم.

اما می‌دانم که نمی‌دانم، به اندازۀ نمی‌دانم که نمی‌دانم چالش برانگیز نیست.

چند بار برای شما پیش آمده که بعد از آشنایی با یک کتاب، مبحث یا فردی متوجه شده‌اید که اصلاً نمی‌دانستید چنین چیزی یا کسی وجود داشته یا با خودتان گفته‌‌اید که وای اگر این موضوع را نمی‌دانستم نصف عمرم بر فنا بود.

برای من این موضوع بارها و بارها پیش آمده و اصلاً شگفتی زندگی به همین است. یعنی غافلگیر شدن با چیزهایی که حتی روح ما هم از وجود آن‌ها خبر نداشته.

پس وقتی شروع می‌کنی به نوشتن قرار است به ندانسته‌هایت فکر کنی.

یعنی بگویی من این تصمیم را گرفته‌ام، یا الآن درگیر این مسئله هستم، در رابطه با فلان موضوع به بن‌بست رسیده‌ام.

بسیار خب. حالا در این رابطه چه چیزهایی ممکن است وجود داشته باشد که من اصلاً چیزی راجع به آن‌ها نمی‌دانم؟ چه چیزهایی از چشم من پنهان مانده است؟

خب مسلماً راجع به چیزی که نمی‌دانیم که نمی‌دانیم نمی‌توانیم بنویسیم.

چون این قبیل چیزها بر اساس شانس و اتفاق و حادثه پیش روی ما قرار می‌گیرند.

منتها تلاش‌های نوشتاری ما باعث می‌شود به‌جاهایی سرک بکشیم که قبلاً نکشیده‌ایم.

مثلاً بگوییم فلان جا هم می‌شود رفت، یا فلان کتاب را هم می‌شود خواند یا فلان موضوعی را که نادیده گرفتم شاید بتوان از زاویه‌ای دیگر دید.

یعنی با نوشتن به شکل هدفمندتری دنبال این می‌گردی تا ببینی چقدر می‌توانی سریع‌تر به چیزهایی که نمی‌دانی که نمی‌دانی برسی و کشفشان کنی.

این فرض مرغ تخیل را به پرواز در می‌آورد تا به آسمان‌هایی که تابه‌حال نرفته سرک بکشد.

تو با یک فرض شروع می‌کنی و ذهنت مدام می‌گردد و خلق می‌کند و دنبال ایده‌های تازه می‌گردد.

در پی جاهایی می‌رود که نادیده گرفته شده یا رد کرده و در این رهگذر فرصت‌ها را آشکار می‌کند.

یک‌هو بارقۀ نور را در انتهای تونل می‌بینی.

نوشتن تو را از بن‌بست‌هایی خارج می‌کند که شاید خواندن به‌خودی‌خود نتواند. خیلی از اوقات گره‌ای که با خواندن ایجاد می‌شود، فقط با نوشتن باز می‌شود.

البته این به معنی نفی خواندن نیست، چون نوشتن بدون خواندن نمی‌تواند رونق بگیرد. این دو مکمل هم هستند.

خواندن و نوشتن مثل دو سر یک کپسولند که در کنار هم نقش دارو و درمان ایفا می‌کنند.

گویی خواندن و نوشتن میانبرهایی هستند برای تصمیم‌گیری.

اما چون این مسیر چندان صاف و فریبنده نیست خیلی‌ها برای آن وقت نمی‌گذارند.

پس نوشتن به ما نشان می‌دهد که فرصت‌های دیگری هم  در کار است.

وقتی به این نکته پی ببری شاید موقعیتی که داری را صبورانه تحمل‌ کنی.

اینجاست که نوشتن صبر ما را بیشتر می‌کند.

صبورتر می‌شویم چون می‌دانیم فرصت‌های دیگری هم هست.

یعنی نادانسته‌هایی هست که باید بگردی و آن‌ها را پیدا کنی.

با این نگاه خیلی سازنده‌تر و با مسئولیت‌پذیری بیشتری می‌توانی به کار خودت ادامه دهی.

این‌جوری می‌شود که آزاد نویسی ما را صبورتر می‌کند طوری که از این صبر لذت ببریم. صبری که با عذاب عجین نباشد.

تصور ما این است که صبوری یعنی عذاب کشیدن و تحمل کردن.

درصورتی‌که صبر می‌تواند تسکین‌بخش باشد. می‌تواند به ما آرامش بدهد.

نوشتن به مثابه مراقبه‌ای است که چشم ما را به روی موقعیت‌های جدید باز می‌کند.

برگردم به اول بحث: نوشتن تصمیم مرا عوض کرد.

 

 فکر می‌کنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر برای شما سودمند باشد:

نویسندۀ موفقیت

شرکت در کلاس آنلاین نویسندگی

 شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

15 پاسخ

  1. منم چنین چیزی رو تجربه کردم
    مثلا چندین ماه تصمیم داشتم که دانشگاه رو ادامه ندم، اما هرچقدر از افراد مشورت میکردم نتیجه‌ای حاصل نمیشد خیلی عجیب بود.
    وقتی نوشتم متوجه شدم تصمیم من اصلا رفتن به دانشگاه یا نرفتن نیست و دارم روی تصمیمی که نباید بگیرم فکر میکنم و بخاطر همین نمیتونم اون تصمیم رو بگیرم.
    لنگش (!) از جای دیگریست.

    خوشحالم که بعد از چند روز میتونم نویسه‌های دوست داشتنیت رو بخونم.
    امیدوارم هرجا هستی شاد باشی 🙂

    1. چقدر خوب که در این برهه از زندگیت داری قدرت نوشتن رو وارد زندگیت میکنی.

  2. سلام استاد عزیز
    لطف چند تا کتاب خوب در مورد تصمیم گیری معرفی کنید .
    البته ما در دانشگاه کتاب در مورد تصمیم گیری میخونیم اما بیشتر فرمول ریاضی هست .

  3. سلام استاد عزیز.دو هفته ای بود که نتونستم بیام و پست های جدیدتون رو بخونم که خداروشکر امروز فرصتش پیش اومد.
    مثل همیشه پرمعنا و عمیق والهام بخش نوشتید.
    برای من هم خیلی پیش اومده برخورد کنم به مواردی که اصلا از وجودش خبر نداشتم و به بیان شما اصلا نمیدونستم که اون موضوع رو نمیدونم. اون لحظه حس شخصی رو دارم که یه پدیده ی مهم رو کشف کرده و تا مدت ها فکرم درگیره که حالا با این کشف جدید چکار می تونم بکنم.

  4. این پست انقدر پرمعنی هست که چندین بار خوندم و بارها هم ارزش بازخوانی داره. غبطه می خورم به ذهن بسیار فعال و خلاقی که داری. باید بگم انقدر خوب و دقیق آزاد نویسی مثل صفحات صبحگاهی و هزار کلمه جادویی رو توی این پست تبلیغ کردی که کمتر کسی میتونه این نوشته ها رو بخونه و درک کنه و به نوشتن خو نگیره. به نظر من مطالعه جمله سازی و نوشتن شعر سراییه، مطالعه ذخیره کردن آذوقه و نوشتن ابزار آشپزی و پختن غذا با اون آذوقه هاست، مطالعه پیاده روی و نوشتن دویدنه، مطالعه خواب و نوشتن رویاست و…

    1. سلام مرتضی جان
      کیف کردم از خوندن کامنتت خوبت.
      مثل همیشه زیبا و دلنشین نوشتی.
      راستی بیشتر شعرهای کدوم شاعرها رو میخونی؟

      1. متاسفانه با شعر بیگانه ام اما منظومه آرش کمانگیر از سیاوش کسرایی رو حفظ هستم و گاهی با خودم میخونمش.

  5. حقیقتا صحیح می‌فرمایید. من تا چند ماه پیش که هنوز نوشتن روزانه را به طور جدی آغاز نکرده بودم، وقتی کتابی یا نوشتاری را می‌خواندم و به پایان می‌رساندم فکر می‌کردم کارم تمام شده است. یک سری نکات را از نوشته‌ها می‌آموختم و همین. خیال می‌کردم مطالعه و آموختن به همین‌جا ختم می‌شود. تا این‌که با نوشتن فهمیدم در خیلی از نوشته‌ها سوالاتی پنهان است که دیده نمی‌شوند. این سوالات پنهانند تا این‌که خودت دست به کار شوی و در مورد آن موضوعات بنویسی. خیلی اوقات در حین نوشتن ایده‌ها و افکاری به ذهنم خطور کرده است که مرا هیجان‌زده کرده‌اند.
    متشکرم

    1. درود بر بهراد عزیزم
      از خوندن کامنتت خوشحال شدم چون میبینم که مسیر یادگیری خودت رو به وضوح زیر نظر داری.
      تو جزو معدود وبلاگ نویسی هایی هستی که پست به پست رشد میکنی.
      شاید به خاطر اینکه علاوه بر تکنولوژی به ادبیات هم علاقه مندی. و ترکیب این دو عالیه.

  6. شاهین عزیز
    هر بار نوشته هایت باعث می شود در راهی که قدم گذاشته ام مصمم تر و صبورانه تر پیش بروم
    و هر روز حالم بهتر از روز قبل می شود و بیشتر پی به درستی تصمیمم می برم.
    یعنی کنار گذاشتن کارمندی و تبدیل شدن به یک نویسنده ی تمام وقت (اسم جدید وبلاگم)
    از تو ممنونم

    1. مائده تو داری عالی پیش میری.
      فقط باید طاقت بیاری. محتوا ممکنه یه کم دیر جواب بده، ولی جواب گرم و خیلی خوبی میده!
      تو قسمت دوستان من بهت لینک دادم.
      سایتت جدی تر به روز کن. خیرشو میبینی.

  7. سلام بر استاد خوش فکر مان . چند روز پیش کتابی دیدم با عنوان Write to think . Think to write . نوشته دکتر محمد علی وثوق یزدانی . تیتر کتاب خودش به اندازه یه دنیا حرف برای گفتن دارد . کتاب به زبان انگلیسی و نوشتن را آموزش و تمرین می دهد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *