پیش حرف: چند سطر زیر را در پاسخ به یک دوست نوشتهام، از محاوره نویسی خوشم نمیآید و به نظرم حرفهای نیست، ولی نخواستم توی لحن گفتوگو دست ببرم.
میدونی مطالعه واقعی باید چی بده به آدم؟
توی لایه سطحی درستنویسی و تکنیک و اینها.
ولی تو لایه جدیتر مطالعه باید دغدغههای آدم رو رشد بده.
یعنی سطح فکر رو ببره بالا.
این واژه سطح فکر رو نباید راحت از کنارش بگذریم.
سطح فکری هر کسی هم به راحتی لو میره.
مثلاً من وقتی از رفاقت، وقتی از چت کردن یا … مینویسم
یا مثلاً وقتی در پاسخ به کس دیگه، حالا از لج یا حسادت مینویسم
یا به مسائل روزمره واکنش نشون میدم
یعنی هنوز اندرخم یک کوچهام.
یعنی سطح فکرم خیلی پایینه
یعنی هنوز دغدغه هام رشد نکردن.
شعبانعلی رو ببین
داره از سیستمهای پیچیده مینویسه
یعنی ذهن این آدم رشد کرده
دیگه از خیلی موضوعات نمینویسه.
این یعنی رشد سطح فکری.
من گاهی از خودم چندشم میشه.
که خب تا کی میخوای تکرار مکررات کنی
و وقتی کتاب های جدیتر رو میخونم
حس میکنم داره یک دغدغههای تازه ای تو ذهنم شکل میگیره
یعنی زندگی فکری من وسیع تر میشه
دیگه دنیام انقدر کوچیک نمیمونه به دوروبریهام عکس العمل نشون بدم و پست بنویسم.
مطالعه خوب باعث میشه تو خودت رو مرکز زمین ندونی و فکر نکنی که دغدغههای پرت و پیشپا افتادۀ تو رو میشه نوشته یا کار فکری حساب کرد.
10 پاسخ
پ.ن: البته امیدوارم از کامنتم اینطور برداشت نشه که منظورم اینه که آدم نباید پیشرفت کنه و همونجایی که هست وایسه، نه خودم برعکسم ولی میگم گاهی می تونه وایسه با همینم که هست حال کنه.
در جواب مقاله شما یاد شعری افتادم که در کتاب آئین زندگی اثر دیل کارنگی نازنین نقل شده بود. این شعر آبی بود روی آتش همه ی کمال گرایی ها و آرزوهای دور و محال من. خط بطلانی بود بر این تفکر که یا عالی یا هیچ:
اگر نمی توانی صنوبری بر قله ی یک کوه باشی
بوته ی یک دره باش
اما بهترین بوته کوچک کنار جویبار باش
اگر نمی توانی درخت باشی پس لااقل یک بوته باش
اگر نمی توانی بوته ای باشی، چمن باش
و راه پیش رو را زیبا کن
اگر نمی توانی آهوی دشت باشی، یک ماهی باش
اما سرزنده ترین ماهی دریاچه باش
همه ی ما نمی توانیم فرمان برانیم چرا که به فرمانبر نیاز هست
و برای همه مان کار هست
هم کارهای بزرگ و هم کارهای کوچک
و کاری که باید به انجام برسانیم نزدیک است
اگر نمی توانی بزرگ راه باشی، یک جاده باش
اگر نمی توانی آفتاب باشی، یک ستاره باش
قالب تو موجب پیروزی یا شکستت نمی شود
هر چه هستی، بهترینت باش!
هر چقدر در وصف این شعر بگم کمه. دوست دارم بشینم ساعت ها مصداق های موجود در این شعر از خودمون و جامعمون رو بگم اما ترجیح می دم شما هم مثل من خودتون این شعر رو ذره ذره مزه کنید.
سلام استاد شاهين
طبق تجربه شخصي من مطالعه ادم رو از روزمرگي و تكرار مكررات نجات ميدهد
بله بهترين مكان مطالعه هدفمند متمم مي باشد
سلام پوپک نازنین
متمم بی نظیره.
من اگه روز به متمم سر نزنم احساس خلا میکنم تو زندگیم.
سلام
من دیدم بعضیا که خیلی بزرگ و آدم حسابین! درباره یه چیزایی مینویسن که به نظر سطحی و ابتدایی میاد، ولی وقتی دقت میکنی میبینی همون سوژه ساده هم واقعا عمیق بررسی شده. و بعد نویسنده ازش به یه چیزای دیگهای رسیده. (حالا متن میتونه حتی ادبی باشه) گاهی حتی پیچیدهترین مفاهیم رو اینطوری بیان میکنن. یه جوری که آدم تسلط فرد روی اون موضوع رو احساس میکنه… نه؟
و یه سوال: چرا محاوره نویسی رو حرفهای نمیدونین؟ دیدم ابتهاج هم گفته بود که این کار داره زبانو نابود میکنه. خب اینم یه مدلشه دیگه! مثلا من اینجا واقعا نمیتونم اینطوری ننویسم… بعضی جاها نیاز به صمیمیتی هست که اونطوری میسر نمیشه.
آخه چرا؟!
سلام سارا جان
محاوره نویسی شاید توی چت خوب باشه، اما بدرد متن حرفه ای نمیخوره.
به چند دلیل: این نوع محاوره نویسی لهجه تهرانی هستش، پس بدرد همه ایرانی ها نمیخوره، یه نگاه به لهجه فزوینی بنداز.
خوندن محاوره بلند برای مخاطب خیلی دشواره، بازم یه تست بکن، چون بهش عادت نداریم و متن کتابی رو راحت تر میخونیم.
و یه نقل قول از هوشنگ ابتهاج برای تو:
خانم لوینسون آمریکایی که برنامه گلها را جمعآوری کرده و روی اینترنت آرشیو کرده است، آمده بود اینجا که یکی از برنامههای بنان را که خودش نداشت، از من بگیرد. گفت: «ئه! شما با کامپیوتر کار میکنید؟» اصلا انتظار نداشت یک پیرمرد با کامپیوتر کار کند ولی شما ببینید، مثلا به واسطه وجود کامپیوتر، خواسته یا ناخواسته، زبان انگلیسی دارد در همه جا گسترده میشود. البته قابلیتهای خود زبان هم هست اما همین الان نگاه کنید ببینید در زبان من و شما واژههای انگلیسی مربوط به کامپیوتر دارند چه میکنند. من نگرانیام این است که ۱۰۰ سال دیگر مثلا فقط یک سری متخصص باشند که زبان فارسی را بلد باشند. اصلا این زبان دیگر وجود نداشته باشد. یک چندتایی متخصص باشند که ما مثلا یک کتاب ببریم پیششان بگویند بله، این کتابی است مال خواجه حافظ شیرازی که قبلا شب چله از تویش فال میگرفتند. آن متخصص کتاب را بخواند و با زبان آن زمان برای ما تعریف کند. یا مثلا چیز خطرناک دیگر این زیرنویس فیلمهاست که به زبان عامیانه انجام میشود. این دارد پدر زبان فارسی را درمیآورد. آرامآرام دارد اصلا شکل کلمهها عوض میشود. من اصلا گاهی نمیتوانم اینها را دنبال کنم. خیلی از آنها را تا میخواهم متوجه شوم، گذشته است. نوشته بودند «میان»، من باید با خودم فکر میکردم این میان یعنی وسط یا یعنی میآیند. من آدم بدبینی نیستم اما گاهی فکر میکنم این حسابشده است. یعنی یک هدفی پشتش است. این طور هم که نباشد، به هر حال نتیجه همان است، فرقی ندارد.
سلام شاهین جان
روز شنبه خودم رو بعد از مدتها با نوشته های زیبای تو شروع کردم
یکی از ترس های نوشتن من این هست که از نشون دادن سطح فکری ام میترسم و این هم شاید گره خورده به کمالگرایی ام چون نمیخوام نوشته های تهی داشته باشم. دوست دارم نوشته ام ارزش تولید کنه.
همیشه از مطالعه گفتن و شنیدیم ولی هر چقدر که با متمم و وبلاگ دوستان متممی بیشتر همراه میشیم اینکه مطالعه رشد و توسعه میده رو نمیشه فهمید میشه احساس کرد.
راستش شاهین جان شاید خوب باشه به بهانهٔ این پست کمی باهات دردودل کنم.
آدم نوشتههای خودش رو میبینه و میخاد به حال و روز نزارش گریه کنه. با خودش میگه یعنی اینهمه حرف احمقانه توی سر من میچرخه؟ یعنی من الان همچین آدمی هستم؟ این ها چیه من نوشتم؟ دغدغههای ذهن پریشان من چقدر مسخره اند !
شاید از برکات نوشتن باشه که این ضعف ها رو اینطوری سیلیوار توی گوش آدم میزنه. شاید همین سیلیها بتونه آدم رو وادار به حرکت کنه.
شاید به آدم شدن ما هم امیدی باشد
کسی چه میداند …
زینب بخون
تا میتونی چیزای خوب بخون
تو حیفی
چه خوشحالم که تو متمم فعالی
متمم بهترین جا برای مطالعهست
گاهی، اتفاقی از جایی که انتظار نداری تلنگری می خوری که تمام باورهای سابقت از خودت زیر سوال می رود! گاهی باید تمام آنچه بودی کنار بگذاری و برگردی به نقطه ی صفر ! به عدم ! گاهی مخاطب تو نیستی اما به خودت نهیب میزنی که تو هم از این قاعده مستثنی نیستی! این مطلب شاید نقطه ی عطف باورهایم شود! نقطه ی عطف آنچه باید باشم و پیش ازین فکر می کردم هستم…