پیش نوشت: اگر تازه به کارگاه کلمات پیوستهاید بهتر است قسمت اول این سلسه پستها را مطالعه کنید.
ما در کارگاه کلمات با استفاده از کلمههایی که در زبان روزمره کمتر مورد استفاده قرار میگیرند جمله میسازیم تا این واژها را وارد دامنۀ واژگان فعالمان کنیم.
شما هم می توانید با نوشتن جملاتی که به ذهنتان میرسد در غنی تر شدن این پستها مشارکت کنید.
پیشنیاز مطالعه این پست: چرا باید فارسی یادبگیریم؟
قسمتهای قبلی:
سالوسها در کمین نشستهاند؛ شما حس نمیکنید؟
زنجموره راه به جایی نمی برد، باید گامی برداشت.
گاهی برای نوشتن یک جملۀ کوتاه باید به قعر روحمان سفر کنیم.
تابستان در راه است، دوباره از هرم هور خواهیم سوخت!
از زندگی راضیام، حتی اگر حصهام همین چند جلد کتابی باشد که دارم.
11 پاسخ
سلام من تازه عضو کانال شما شده ام.خیلی خوش حالم. از مطالب شما نهایت استفاده رو می برم واگر مطلبی به نظرم رسید حتما به اشتراگ می گزارم.پایدار باشید
سلام فروزان نازنین
خیلی خوشحالم که اینجا هستید.
حتما برای من بیشتر بنویسید.
شاد و برقرار باشید.
هور: تماشای طلوع هور یکی از دیدنی ترین منظره های طبیعت است.
حصه: هر یک از ما با توجه به حصه خود در آبادانی و توسعه وطن مان مسئول هستیم.
زنجموره: بچه ها با زنجموره در مقابل والدین در پی نیل به خواسته هایشان هستند.
قعر: در قعر زمین برای دسترسی به مواد نایاب و ارزشمندی از جمله نفت یا طلا، تفحص صورت گرفته است.
سالوس: از میان حیوانات، روباه به سالوس بودن شهرت دارد.
سالوس: گر کنم رندی، روا باشد، که در سن شباب
محتسب داند که: سالوسانه نتوانم نشست
اوحدی
زنجموره: ” حصه ” من از “زنجموره” های دخترک همسایه، پریشانی و کلافگی بود.
گاهی از خواندن متن هایی که پر است از ” زنجموره” ، خسته می شوم.
حصه: ” حصه” کسی که اسیر غم است جز ” زنجموره ” و وااسف چیز نیست.
قعر: عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید
حافظ جان
هور: از لذت های غیر قابل وصف زندگی من دیدن پرتوهای درخشان ” هور” هنگام طلوع است.
حصه سالوس از پرتو هور، به اندازه ای نیست که بتواند تا قعر دریای خوشبختی را ببیند. هر چه قدر هم زنجموره بزند فایده ای ندارد.
زنجموره: جر می کشید و «زنجموره»، آن دخترک درون خواستار رهایی بود.
قعر: دوستی شبیه یک سیاهچاله است، به گمانم «قعر» آن پیدا نیست.
حصه: «حصه» من از نامه نگاری با او ذوق زندگانی بود.
واژه پیشنهادی: ملازم
این روزها «ملازم» همیشگی من، دوربینم است.
سلام، حصه من از زندگی در دنیای مجازی شما دوستان متممی و آقای شعبانعلی هستید که باعث شدید هر روز مطالبی از شماها بخوانم به قول دوستمان آقای شعبانعلی عجب منظومه ای دارد.
واقعاً من چه تعداد کلمۀ فعال در فارسی دارم؟
یکی از افرادی که از کلمات خوبی در صحبت های خود استفاده می کند سروش دباغ است او در حال حاضر در کانادا زندگی می کند و چند وقت یک بار به سایت او سر می زنم و استفاده می کنم کانال تلگرامی هم دارد البته من چون عضو تلگرام نیستم! همان دو هفته یک بار به سایت او سر می زنم و یک دو تا فایل صوتی دانلود می کتم و نهایتاً مقاله ای پستی نوشته باشد می خوانم.
می خواستم این را بگویم کلمات فعال خوبی دارد و سبک نوشتن خاصی دارد که مخصوص خودش است.
پی نوشت: او پسر عبدالکریم سروش است و دکترای فلسفه تحلیلی در مورد ویتگنشتاین شناسی دارد.
درود بر حسن بهرامی نازنین
از لطفت بی نهایت ممنونم.
حسن جان، دکتر سروش نثر قدرتمندی دارن و دامنۀ واژگان وسیع. و چه جالب که پسرشون هم چنین هنری رو دارن.
سالوس: هر ناله که رندی به سحرگاه زند********از طاعت زاهدان سالوس به است(خیام)
زنجموره: در وقت تنگی و عسرت، کاری جز زنجموره کردن بلد نبود.
قعر: چهره اش چنان سرد و بی روح می نمود که انگار بعد از آخرین دیدارش با احمد تمام احساساتش را در قعر گور دلش دفن کرده باشد.
هور: به نیروی یزدان که او داد زور******بلند آفرینندهٔ ماه و هور (فردوسی)
حصه: شب رحیل چو کردم وداع شروان را********دریغ حاصل من بود و درد حصهٔ من(خاقانی)
احسنت به این همه ذوق