سلام به شما دوست نازنین
در این صفحه میتوانید سوالاتی را که دربارۀ نوشتن، نویسندگی، تولید محتوا، استراتژی محتوا و نوشتن کتاب دارید، در قسمت کامنتها مطرح کنید.
پس از بررسی سوالات، در بازۀ زمانی 1 الی 7 روز، به پرسشها پاسخ میدهم.
همچنین مطالعۀ صدها پرسشوپاسخی که در ادامۀ این صفحه مشاهده میکنید احتمالاً برایتان مفید خواهد بود.
ضمناً برای کسب اطلاع دربارۀ دورهها روی لینکهای زیر کلیک کنید:
ارسال پیام به پشتیبانی تلگرامی مدرسه نویسندگی
برقرار و برفراز باشید
شاهین کلانتری
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
4,019 پاسخ
۱
بعد از من
برف ها چگونه آب خواهند شد
وقتی که دیگر نیستم
تو را آه بکشم .
۲
نگرانم
برای رودخانه ای
که در جریانش
سنگی نیست .
۳
دلم
درختی در امامزاده
با زخم های رنگی
که باد
بی قراری هایش را
مدام
به استخوانم می کوبد.
۴
پر از مزار شدم
وحلوای زندگی ام
بر سر زبان افتاده است.
۵
حالا
ماه شده ام
درست مثل مادرم
می توانم
بارها در خودم بمیرم و زنده شوم
۶
به آغوش پذیرنده ی تو باز خواهم گشت
می بینی؟!
غم ،
مثل نوزادی
بوی مادرش را می شناسد .
درود خانم بارانی عزیز
این شعرها از سری قبل هم بهتر است.
از شعرهای بیژن جلالی تا حالا چیزی خواندهاید؟
سلام آقای کلانتری
ببخشید میتونید یه توضیحی درباره این جمله از ژان پل سارتر، بدید؟
«نیازی ندارم جمله بسازم. می نویسم تا بعضی موقعیت ها را روشن کنم. ادبیات را میگذارم کنار. باید خود قلم بلغزد و بنویسد، بی آنکه دنبال واژه بگردم.
درود شهریار جان
برخی حرفها را باید در مجموعهیی وسیعتر دید و بررسید.
دربارهی سارتر و سالهایی که سارتر مینوشت هم باید رفت سراغ بحث ادبیات متعهد و ملتزم و جریان انقلابی و آرمانگرای آن دههها که من دانش و حوصلهی لازم را برای صحبت از آن ندارم.
سلام وقتتون بخیر استاد
عذرمیخوام ممنون میشم کتابی رو در زمینه تصویر سازی در شعر معرفی کنید
سلام محمدرضا جان
مجموعهی سه جلدی «زبان شعر امروز» را پیشنهاد میکنم، از لیلا کردبچه.
سلام و وقت بخیر استاد عزیزم
(سوالی رو دیشب برای رشته انسانی پرسیدم گفتید بیایید تو کامنتا مطرح کنید.)
خب استاد من که از بچگی حدود نه سالگی تا الان که پونزده سالمه از نوشتن و نویسنگی و قصه نویسی خسته نشدم مثل خیلی چیزای دیگه ایی که مثل هوس گذرا رد شدن و رفتن، نوشتن همیشه با من بوده.
من از ویبنار نظم نوشتن با شما بودم تا الان که بالاخره تونستم نویسندگی خلاق رو شرکت کنم،ولی الان اصلا نمیدونم برم چه رشته ایی،یعنی خودم به خودم میگم بابا خب تو که نویسندگی دوست داری برو اونجا شاید بهتر بدردت میخوره ولی ذهنیت دیگم هست که میگه برو رشته هنری نویسندگی رو هم ادامه بده، شاید مزخرف به نظر برسه که اینارو دارم برای شما میگم ولی به نظر خودم شما چون استادمید و خیلی وقته راهنمای نوشن من هستید و با بیشتر افکارتون درمورد نوشتن و نویسندگی اشنام گفتم که میتونید توی این مسیر هم یک ایده خوب بهم بدید
من خودم بشخصه اثار فردوسی و حافظ رو که قراره توی رشته انسانی بشناسیم و.طبق خواسته اونا معنی کنیم دوست دارم؛ ولی شیوه تدریس خیلی بد معلمان خشک ادبیات من رو کلا زده میکنه و علاقه من به ادبیات گمانه زنه و همیشه هر داستانی که میخونم توی ذهنم تغییرش میدهم و کلا به روال خودم پیش میبرم یعنی کاملا غیر واقعی و تخیلی. و من چون نویسندگی رو برای پول و شهرت و اینا نمیخوام یعنی اصلا توی سال های اول اینچیزا نیست و امکان نداره.
دوست داشتم کنار نویسندگی که همیشه کنارم بوده یک منبع درامد خوبی هم داشته باشم، الان شاید شما بگید من نویسندگی رو برای فقط دل خودم انجام میدم، نه خب من هدف اصلیم نویسندگی هست و اینکه توی این راه با کمک پولی که از رشته یا حرفه ی دیگه ایی درمیارم بیشتر برم توی دل نویسندگی. و اینکه من میدونم که نوشتن برای درامد نیست، من دوست دارم رمان بنویسم، رمان های خوب ولی چون الان هنوز تازه کارم و زمان میبره کنار این نوشتن به نظرتون بهتره که یک حرفه رو یادبگیرم که درامدم باشه.
در اخر دوست دارم بپرسم طبق اینچیزایی که نوشتم و توضیح دادم رشته انسانی رو پیشنهاد میکنید برام؟
پاسخ حساس، درست و کاملی بود.
سلام و عرض ادب استاد عزیز. دو دونه سوال از شما داشتم
اول اینکه: چطوری میشه برای نشریات تولید محتوا کرد و نوشت؟ چه راه هایی وجود داره؟ باید با ارتباطات و آشناییت باشه یا راه های عمومی تری هم وجود داره؟ منظورم مشخصا نشریات هفتگی یا ماهنامه ها است مثل مجله خانواده سبز. آیا راهی هست که بشه حتی به صورت رایگان برای بعضی از این نشریات مطلب نوشت؟ آیا فیلتر و سازوکار خاصی داره؟ شدنی هست؟
سوال دومم اینه که: شما رمان، داستان کوتاه یا سفرنامه نوشتین؟ اگه آره ممنون میشم معرفی کنین. راستی استاد، اگه سفرنامه ننوشتین میخوام در کمال احترام پیشنهاد نوشتنش رو بهتون بدم. به نظرم ترکیب قلم شما و ذات محتوایی سفرنامه، نتیجه به شدت جذابی خواهد داشت. من که واقعا علاقه مند این سبک شدم.
خیلی ممنونم و همچنان خوشحال از آشنایی با شما
سلام مجدد. راستش هدفم از نوشتن برای مجلات اینه که به هر حال از یه جایی شروع کنم و کم کم خودم رو وارد این فضا کنم. نوشتن در فضای دیجیتال اینطور که مشخصه، به یه مقداری مهارت سئو هم احتیاج داره. به همین خاطر فکر میکنم نوشتن برای مجلات و نشریات راحت تر باشه، شاید هم تصور من اشتباه باشه. خیلی خیلی ممنونم از راهنمایی تون، حتما دنبالش میرم. سفرنامه ای که معرفی کردین رو همین الان دانلود کردم و خوندنش رو شروع میکنم. پیگیر اخبار کتاب ها و نوشته هاتون هستم. خلاصه که دم شما گرم.
درود محمد جان
سئو مال کسیست که دنبال رتبه آوردن در موضوع خاصی باشد. وگرنه نود درصد نویسندگان آنلاین بیتوجه به سئو مینویسند.
در کل: دوران مجلات به پایان رسیده. شاید بتوان گفت تنها رسانهی مؤثر برای انتشار اینترنت است.
سلام استاد ببخشید نزاحمتان شدم
من توی وبلاگ نویسی بین یه دوراهی گیر کردم نمیدونم هرروز چیزی منتشر کنم یا هرهفته یه مقاله ی بلند
اگه میشه سایتم رو ببینید و بگید از نظرتون هرروز یه چیز کوتاه منتشر کنم یا هرهفته یه چیز بلند
آدرس سایتم: amiralisoltanirad.ir
سلام استاد لیلی ام
می دونین که کانال دانشجوی نویسندگی رو دارم می خواستم یه پیج هم بزنم و همون ها رو اونجا هم پست کنم به نظرتون کار درستیه یا نه؟
ممنون از وقتی که می ذارین
سلام لیلی عزیز
کار بسیار مناسبیست. من هم بزودی همین برنامه در کانال و پیجم اجرا خواهم کرد.
شاهین کلانتری کیست؟
هر کسی که هست،خداراشکر که هست… .اگر نبود چطور میتوانستم راهم را درست بروم تا در این مسیر آبدیده بشوم؟مطالبی را به میآموزد که در هیچجای دیگری به ما نخواهند آموخت.
ولی خب دائما یک تمرین اضافه میکند😭.خب نمیرسم…این هم البته از دلسوزی این معلم بیهمتاست.
استاد به کار بردن یا کشف کلمات و عبارات جالب و خاص است.مثلا مدرسه نویسندگی،عضلات نویسندگی،زبان آور،منوی نویسندگی،سیاهه روز و… .
گاهی دعوایمان میکند مثلا وقتی میفهمد نوشته هایمان را با کامپیوتر تایپ نمیکنیم.گاهی هم عصبانی میشود مثلا با شنیدن این جمله مجری که میگوید:”امیدوارم گیر آدم های خوب بیفتید” میآشوبد! بعد در انتقاد از این جمله و مثل آن از (سالاد کلمه) استفاده میکند.چقدر سالاد کلمه را دوست دارم!به نظرم میتوان آن را در جایی که کلمات خیلی قشنگ و بجا در کنار هم قطار شده اند،استفاده کرد.ولی شاهین آن را به مثابه استفاده نابجای کلمات میداند.
گاهی متن یا فایل صوتی ناهید عبدی و … را به ما معرفی میکند.افرادی که به گردپای شاهین نمیرسند و من چیزی از آنها نیاموختم.(فایل صوتی ناهید عبدی را گوش میدهم.آخرش میگویم خب الان چکار کنم،چی یاد گرفتم.برخلاف فایلهای صوتی شاهین که کلی مطلب مفید یاد میگیری و بعد از گوش دادن سریع میری سراغ تمرین.)
برایم سوال است آیا غمی دارد؟که انشالله نداشته باشد.
و اینکه شعرهایی را دوست دارد که نمیفهمم !ولی آنها را میخوانم که بتوانم روزی درکشان کنم.
درود بر شما نرگس عزیز
سپاس از مهر و توجهتون.
ذوق خوبی در نوشتن و طنز دارید.
شاد و برقرار باشید.
چه عالی
سلام علیکوم 🙋🏻♀️
بنده عرض خاصی نداشتم. گفتم یه خط یادگارو بنویسم واسه وقتی که پیر و کور و کچل شدم. بیام اینجا و این روزا رو یادم بیاد. راستش الان که فکر میکنم کلی سوال دارم ازتون که خیلی هم برام مهمن ولی چون مشغلهی کاریتون رو میدونم به خودم میگم اُف بر تو دختر. برو خودت جوابت رو از یه جایی پیدا کن و یاد بگیر. تهش میرسم یه اینجا که یه ای کاش بزرگ میشینه روبروم و به حرفام گوش میده. می.دونید ای کاشم چیه؟ ای کاش من یه مدرسهی شبانهروزی بزرگه. خیلی خیلی بزرگ. شبیه مدرسههایی که هری پاتر میرفت. بعد یه عالمه نویسنده و شاعر اونجا جمع میشدن و کلی یاد میگرفتن و مباحثه و مکاشفه و تولید میکردن. اگه اونقدر پول داشتم که اینکارو انجام میدادم حتمن ای کاش بزرگم رو واقعی میکردم.
این آرزو شاید بخاطر این شکل گرفت که شدیدن به یک کوچ نویسندگی نیازمندم. که بگم آقا/خانم کوچ این ایدهها و نوشتههای منه. ولی نمیدونم چجوری باید دستهبندی کنم که یه اثر خوب متولد شه.
ببخشیداااا. اومده بودم یه سر خودتونو ببینم، دو ساعت رویابافی کردم🙈🙋🏻♀️
مرسی از وقتی که میذارید. بدرخشید🌱
مرسی از شما استاد عزیز و گرامی بخاطر پاسخگوییتون. بودن در کنار شما انرژی مضاعفی بهم میده که هیچ وقت دلسرد نشم از نوشتن. امیدوارم روزی قلمم اونقدر قوی بشه که بهم افتخار کنید و به همه بگید اینو میبینی؟ این شاگرد من بود😍🥰
به امید روزی که در مدرسه شبانه روزی بزرگت روبروی دانشجویان و مشتاقان نویسندگی، روبروی تخته سیاه یا وایت برد بزرگ وایسی و از موفقیت هات صحبت کنی.(:(:
راستی استاد جانم یادم رفت که اینو بگم ،من خیلی خیلی خوشحال میشم وقتی استوری داستانک هامو لایک می کنید و یا بهم کامنت میدین،انگار آدم دعاش مستجاب میشه 😂😍😍😍 خیلی کیف داره و کلی خوشحالم که شاگرد کوچیک شما هستم
درود بر تو فاطمه جان
تو عالی مینویسی.
و مطمئنم که یک روزی منو دق میدی؛ دختر، چرا بهجای استوری اینا رو پست نمیکنی؟
سلام استاد ممنون میشم نظرتون رو درباره ی شعرام بشنوم.
۱
پاییز
فصل بی قراری درختی ست
که با آخرین غزل هایش
تمام طول خیابان را
به آتش می کشد.
۲
قرن هاست
با چاقویی در قلبم
به دنیا آمده ام
می بینی؟!
مرگ هیچ گاه با زنان کاری نداشته است.
۳
در من
زخمی ست
که شعر را بند نمی آورد.
سلام استاد
توی دوره ی نویسندگی خلاق گفتید اگه متنی داشتیم تا شما بخوانید اینجا براتون بفرستیم.
ممنون میشم متن من که توی سایتم هستش رو هم نقد کنید و نظرشو بهم بگید
https://amiralisoltanirad.ir/1720/%d8%b1%d9%88%d8%b4%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%aa%d9%88%d9%84%db%8c%d8%af-%d9%85%d8%ad%d8%aa%d9%88%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%86%d8%aa/
مرسی استاد
سلام.
میدونم من در حدی نیستم که نظر بدم ولی مطلبتون خیلی خوبه آفرین.
سلام وقت بخیر
استاد میشه لطفا برای چگونگی نقد فیلم هم دوره بزارید.
سلام استاد گرامی
در رابطه با تمرین گسترش واژگان سوالی از خدمتتون داشتم.به توصیه شما به کلمات دقت میکنم و وقتی در کتابی واژه تازه ای میبینم جایی مینویسم و آن را به کار میبرم.ولی گاهی به مشکل میخورم.نمیدونم اون لغت کجا و چطور به کار میره.مثلا واژه “استنطاق” معنی اون میشه “گویا گردانیدن،با هم سخن کردن”. ولی خب نمیدونم چطور در جمله به کار میره.در اون جمله کتاب هم که به کار رفته بود متوجه مفهومش نشدم.این رو برای مثال عرض کردم.پیشنهاد شما برای حل این مشکل چیه؟با تشکر
ممنونم از راهنماییتون و وقتی که گذاشتین.
🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌹🌹🌹
معجزه
آمده بود زیارت نه، آمده بوده شکایت، آمده بود گله گذاری.
بی هدف در صحن قدم می زد بارها تمام صحن را دور زده بود. گاهی سرش را بالا می آورد به نخل های بلند امام زاده که خوشه های خرمای آن تازه شبیه شکوفه هایی کوچک به آن اویزان بود نگاه می کرد گاهی سر می چرخاند و به گلدسته های سر به فلک کشیده و نورانی امامزاده خیره می شد قلبش شکسته بود شاید این اخرین باری بود که می توانست این صحنه ها را ببیند بغض کرد آه کشید دلش یک معجزه می خواست معجزه ای که بتواند دردش را التیام بخشد دردی که از سرش شروع می شد و تا نوک انگشتان پایش ادامه می یافت.
نمی توانست شاید هم نمی خواست باور کند به خط پایان زندگی رسیده است.
هنوز برای رسیدن به خط پایان زود بود دلش می خواست وارد امازاده شود ضریح را در آغوش بکشد و زار بزند گله داشت شاکی بود از اینکه دعاهایش بی جواب مانده است؛ اما تا به خودش بیاید در گوشه صحن بالای سنگ قبری سیاه رنگ نشسته بود قبری که چهار سال قبل در یک روز سرد زمستانی عشقش را تا ابد در آغوش کشیده بود و از آن روز به بعد برای او تمام راه ها و مسیرهای شهر به این نقطه ختم می شد.
دستش بر روی نوشته های سنگ کشید با خودش فکر کرد چه جوری 4 سال توانسته است بدون او زندگی کند دلش بودن با او را خواست لبخندی بر روی لب هایش نقش بست دیگر دلش معجزه نمی خواست.
وااای چه ذوق زده شدم اینو دیدم
ممنونم استاد
چون پیام قبل طولانی شد نوشته امو اینجا میذارم.
در حال جمع کردن اسباب و اثاثیه هستم به زودی قرار است از این خانه نقل مکان کنیم
گاهی در بحبوبه کارها پرت میشوم به خاطرات ۷ سالی که در این خانه بودم.
اینجا اولین خانه من بعد از مستقل شدن از خانه پدری ام بود جوان تر بودم و در دلم شور بود. داشتم زندگی را در کنار کسی که همواره رویای عشقش را در سر داشتم شروع میکردم. اگر بخواهم با خود آن زمانی ام صادق باشم علی رغم اینکه گمان میکردم آدم وابسته ای نیستم اما همان هفته اول چونان طفلی که از مادر جدایش کرده باشند هفت روز تمام گریه کردم. حس درختی را داشتم که از ریشه های محکمش در زمین قطع شده بود. بین زمین و آسمان معلق بودم. کم کم اما به محیط جدید خو گرفتم. به خاطر می آورم در این سال ها گاهی چنان غرق سمت تاریک زندگی میشدم که هیچ راه و افق روشنی را مقابل خودم نمیدیدم. روزهایی بود که دیوارهای این خانه چنان برایم تنگ و خفه کننده میشد که فکر نمیکردم تاب بیاورم. شب هایی بود که زیر بار غم و اندوه خیال میکردم صبح را نخواهم دید اما صبح شد. خوبی زندگی به همین است که رونده است و میگذرد. حالا به همه آن روزهای امیدواری و ناامیدی ها که می اندیشم. به سرگردانی ها و تردیدهایم به خامی ها و نابلدی هایم به بردباری ها و بی تابی هایم می بینم همه اشان از من خود قوی تر و مستقل تری ساخته اند. حالا من این زمانی ام است که با قلبی آرام تر و کوچکترین هراسی در دل مشغول جمع کردن اسباب و اثاثیه است.
به به
به نظرم ذوق و مایهی کار رو به خوبی دارید.
از همین نوشته مشخصه که شما با قدری تمرین بیشتر میتونید بسیار بهتر هم بنویسید.
بیصبرانه مشتاق خوندن نوشتههای بعدی شما هستم.
سلام استاد عزیز
وقت بخیر
من اول میخوام یه تشکر کنم بعد سوال بپرسم بعد اگر اشکال نداره متنمو بذارم که بازخورد بدین چون همونطور که امروز تو کلاس بازخورد گفتم من متاسفانه علی رغم اینکه خیلی دوس دارم بخونم و از شما بازخورد بگیرم ولی اون زمان امکان خوندن ندارم.
اول تشکر میکنم که اینهمه با صبر و حوصله به همه سوالات جواب میدین شما اولین کسی هستین که من بدون هیچ واهمه ای ابتدایی ترین و پیش پاافتاده ترین سوالمو راحت میپرسم.شما برعکس خیلی ها، واقعا شبیه حرفاتون هستین. خدا رو شاکرم که با دوره نویسندگی شما آشنا شدم چون در واقع مسیر زندگی من مشخص شد.
سوالم اینه که از نظر شما بهترین و بالاترین هدف در مسیر نویسندگی چیه؟ من اوایل هدفم فقط داشتن یه کانال یا صفحه شخصی و نوشتن از دغدغه هم بود ولی الان به نظرم قانع کننده نیست.
اگر قادر بودیم بر روی بالش هایمان تصویری نقاشی کنیم وشب را تا صبح درون ان نقاشی سپری کنیم ، احتمالا کودک خردسال همسایه بغلی یک مغازه اسباب بازی فروشی را نقاشی می کرد یا یک شهر بازی یا حتی مغازه ای پر از خوراکی های خوشمزه.
زنی که در طبقه بالای ما زندگی میکند ،طبیعتی بکر را تصویر میکرد یا باغی زیبا مملو از گل های رنگارنگ .
مردی که چند خانه ان طرف تر ازما ساکن است، خانه ای مجلل را ترسیم میکرد با وسایلی گران بها .
اما من تنها اغوش تو را نقاشی میکردم…
متن دوم :
اگر به جای بارش اشک از چشمانمان ، هر عضوی از بدنمان که دردمند و رنجور بود خودش اشک می ریخت ، احتمالا هر روز قلب هایمان خیس بود ودستانمان بجای پوشاندن صورتمان بر روی قفسه سینه مان قفل میشد.
دور از ذهن نیست که همیشه بر سر هایمان کلاه بود چرا که با وجود این افکار درهم و مخشوش مغزمان نیز دائما گریه میکرد .
اگر پشتمان خالی میشد ، این کمرمان بود که گریان بود .
اگر دستهایمان رها میشد ،از کف دست و انگشتانمان اشک جاری میشد.
اگر در طی مسیری سست میشدیم یا در میانه راه هم قدم و همراهی نداشتیم این بار پا هایمان بود که گریه میکرد و انگار از استخری پر از اب بیرون امده کسی که یارش را از دست داده است چراکه همسرش ، همنفسش ، همکلامش ، هم قدمش و همه چیزش را از دست داده است.
شما زیبا مینویسید خانم بیگی نازنین.
سلام
آقای کلانتری ببخشید می تونید چند کتاب درباره صبر و تحمل معرفی کنید؟
سرچ میکنم همش چیزای کلیشه ای میاد.
سلام. وقت بخیر. من در خواست همکاری در زمینه مقاله نویسی با مجموعه شما رو داشتم. اما هنوز جواب مشخصی دریافت نکردم جناب کلانتری. تمایل دارم ب جهت پیشرفت خودم در نویسندگی، با مجموعه شما پیش برم.ممنون میشم جواب بدین. شماره تماس و نمونه کار هم فرستادم.
درود
با آقای مهدیپور در تماس باشید:
۰۹۳۸۸۱۰۱۷۳۹
سلام
آقای کلانتری نقطه صفر برای اینکه وبلاگ بزنم چیه؟
از بین مقاله هاتون گشتم ولی نتونستم پیدا کنم اینکه خود وبلاگ رو چطوری درست کنم.
سلام
این مطلب رو بخونید:
راه اندازی سایت شخصی
سلام استاد وقت تون بخیر. من جدیدا دوره نویسندگی خلاق تون رو شرکت کردم. دوره 52 ام. شما جلسه پرسش و پاسخ گفتید اگر چیزی نوشتیم می تونیم اینجا براتون ارسال کنیم. من می خواستم یکی از نوشته هام رو که جدیدا نوشتم با شما به اشتراک بذارم تا اگر امکانش هست نظرتون رو بدونم:
بعضی وقت ها دوست دارم بدانم واقعا یک درد چگونه زنده است؟ چطور رشد می کند و از چه می خورد و می آشامد؟
اما وقتی خودم را می بینم داستان برایم جور دیگری شکل می گیرد. درد درون من است. از روحم تغذیه می کند و از خونم می آشامد. درد زنده است. تنها و زنده. صبح ها با من آخرین لقمه پنیر را می جود. خانه را مرتب می کن. متکا ها را می چیند. به گلدان ها نگاهی می اندازد و ظرف ها می شوید.
وقتی تنها هستم یک جایی وسط استخوان های سینه ام چمباتمه می زند. وقتی سکوت می کنم می آید کنج گلویم کز می کند و بعد آرام آرام کلمه های کپک زده را قورت می دهد. وقتی کتاب می خوانم خوابش می برد و وقتی غذایی لذیذ را آماده می کنم هیجان زده می شود.
درد گویی که در من سکنا گزیده باشد. با من خو می کند و با زندگی من است که انس می گیرد.
حتی اگر درد نبیند هم من این رخوتی که در زندگی ام می لولد را می بینم. حوصله چیزی ندارم و نوشته هایم را طوری می خوانم که هر کس می شنود می گوید چرا سیاه می شنوم؟
سیاه نویسی این روز ها کلاس دارد ولی نه برای من و نه برای درد که سیاهی پاشیده روی زندگی مان. وقتی زندگی ام را روی کاغذ بالا می آورم معلوم است جز سیاهی رنگی نخواهد بود. به همین خاطر است که من و درد هر دو پی می بریم که چه بی رغبتی در دیدن یک فیلم سیاه و سفید وجود دارد! براستی کارگردان چرا اینگونه انتخاب می کند که هستی اش را از هر آنچه رنگ است پاک کند؟ اما به هر حال آدم گاهی اوقات برای بازیگر ها و برای دیالوگ ها هم که شده می نشیند تا زندگی اش را تماشا کند.
درد این وسط نمی دانم در کدام قسمت از فرم یک فیلم سینمایی حضور دارد اما می دانم حتی اگر اینطور نباشد باز هم جایی درون ذهن کارگردان در فرم دهی ظرافت فیلم نقشش را ایفا می کند.
من و درد هر دو رنج های متفاوتی داریم که با هم حمل می کنیم. یک روز صبح وقتی کلماتم را به او دادم شروع کرد به نوشتن و اولین کلمه ای که از زبانم برداشت یک شاخه گل بود. یک گل رنگی دقیقا وسط پرده سینما درحالی که یک فیلم سیاه و سفید در حال اکران بود. این دقیقا همان نقطهٔ عطفی است که برای یک کنتراست متفاوت هنری نیاز به رنگ های دیگری داشت. درد گفت اگر یک شاخه گل آبی را از کلماتت بردارم باید یک رنگ زرد گیر بیاورم و اگر یک شاخه گل قرمز از کلماتت بردارم باید کلمه سبز را پیدا کنم. من یک لحظه جا خوردم و اولین کلماتم را از کاغذ برداشتم. شروع کردم به واکاوی آنها و از بین تمام حروف یک رنگ ارغوانی بیرون آمد. درد برای اولین بار خندید و گفت با ارغوانی؟ بعد ادامه داد: این کلماتی که منتظر زایمانشان هستی را سقط کن و با ارغوانی یک فیلم جدید بساز. در این فیلم سکانس طلایی نوشتنت کات می شود و درست وقتی که داستان به سکانس روز_داخلی می رسد می توانی یک نقاشی زیبا را با مردی که عاشقش هستی روی بوم نقاشی کنی.
پرسیدم با مردی که عاشقش هستم نقاشی کنم یا مردی را که عاشقش هستم؟
گفت با مردی که عاشقش هستی.
درد مثل فلاسفه صحبت می کرد و من در برابرش کم آورده بودم. همان لحظه گیج و سر درگم مغزم را دیدم که ترکید و تیکه هایش ریخت توی حلقم. مزه تلخی داشت. حالم بد شد و روی صندلی سینما نشستم. فیلم را 2x جلو بردم و بعد خودم را دیدم با مردی که عاشقش هستم. ما هر دو در حال نقاشی روی یک بوم بودیم اما سئوال اصلی اینجا بود ما چه چیزی را با هم می کشیدیم؟
دو ثانیه گذشت و من دیدم که ما رنج هایمان را به رنگ های متفاوتی نقاشی می کنیم. رنگ های آبی، زرد، قرمز و سبز مال من بودند و رنگ های مشکی، نارنجی، زرد و خردلی مال او. ما دو رنگ مشترک داشتیم. زرد و ارغوانی!
من در حالی که آرام خیره بودم به پردهٔ در حال اکران دیگر برایم مهم نبود ادامه فیلم را زودتر ببینم. مهم این بود که دقیقا همینجا متوجه شدم درد رنگ زندگی من است. رنج هایم را با آن می نویسم و می کشم. چیزی که با گوشت و خون و روح من رشد کرده است! من و مردی که عاشقش هستم. اکنون این یک فیلم ارغوانی است.
کات.
درود بر شما خانم حیدری نازنین
سپاس از مهرتون
چقدر خوب که میخواید سایت خودتون رو هم راهاندازی کنید.
سلام استاد عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشه،استاد من قصد دارم که داستانک هایی که نوشتم رو چاپ کنم اما نمیدونم کدوم انتشارات بهتر هستن و صف انتظار کمتری هم دارن،من کتاب اولم (تور سفید) که براتون فرستاده بودمش😍😍 رو به انتشارات نسل روشن سپردم و چاپ کردم اما اصلا راضی نبودم و چون یک مقدار گمنام و ناشناخته است ،تبلیغاتش برام سخت تر بود .
ممنون میشم راهنماییم کنید.🌷🌷🌷
ممنونم استاد از راهنماییتون،بله چشم حتما همینکارو میکنم 😍
سلام استاد، وقت به خیر، من علاقمند به نوعی ازنوشتن هستم که نمیدانم دقیقا نام آن چیست؟ نوعی ازنوشتن داستان یازندگینامه که براساس تاریخ یاواقعیت مستند باشد ودرواقع من بتوانم به عنوان نویسنده آن ماجرای واقعی را درقالب داستان بازنویسی کنم درواقع من خالق آن نیستم وبه نوعی شایدروایتگرآن باشم، اگرممکن هست دراین باره راهنمایی کنید ومن چه نوع آموزشی ببینم ودرچه کلاسی ثبت نام کنم که به این نوع نوشتن مربوط باشد؟ ممنون میشم راهنمایی کنید، تشکر🙏
لطف کردین بابت راهنمایی خوب وموثرتون🙏واقعا متشکرم از توجهتون حتما کتابها رو تهیه میکنم و اقدام بعد هم شرکت درکلاسهای نویسندگی است 🌺🌺
سلامت باشید.
بهترینها رو براتون آرزو میکنم.
سلام و وقت بخیر استاد گرامی.
من در حال نوشتن یه داستان جنایی هستم و یه مشکلی دارم. اینکه مثلا تو فیلم یا سریال وقتی یه شخصیت داره یه خاطره ای رو روی دور تند به یاد میارم انگار که تصاویر مبهم از جلوی چشماش رد میشن. اینو چطوری میشه نوشت؟ یعنی اصول خاصی داره؟ یا مثلا میشه تکه تکه بگیم؟ ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام
رمان «شب طولانی تیز دندان» رو دانلود کنید بخونید تا ببینید چطور میشه ذهن رو بهشیوهی خلاقانهیی تو داستان نشون داد.
خیلی ممنونم از راهنماییتون حتما می خونم
سلام سلام خوبین؟ میخوام از این صفحه سواستفاده کنم برای دادن گزارش کار. استاد من یک ماه تموم مراقبه ذهنی کردم. اولش فکر میکردم توانایی کسب درآمد دورقمی رو ندارم، ولی اونقدر رو ذهنم کار کردم و به حرفای آرزو چیتگر و مسیح جوادی گوش دادم که از پس ذهنم براومدم. من دارم اهداف مالیمو تیک میزنمااا🥲 در جریان باشین.
از اواخر اسفند پارسال که از دست خودم کلافه شدم، به پیشنهاد فاطمه یکتا کتاب بیشیادگیری رو خوندم و تصمیم گرفتم چالشها رو بهعنوان فرصتی برای رشدم ببینم. همینطورم شد. راستی سایتمم از یاد نبردم؛ بهزودی میرم سروقتش.
راستیییی، بذارین یه نکته خیلی قشنگو بهتون یاد بدم. فقط قول بدین که هول نشین. یه سوال اساسی و مهم که افکار منو رو به دگرگونی برد میدونید چی بود؟ این بود:
«افراد موفقم همینکارو میکنن؟»
به تغذیهام که نگاه میکنم از خودم میپرسم: افراد موفقم چنین مواد مضری رو وارد بدنشون میکنن؟
به سبک زندگیم که نگاه میکنم هم همین سوالو تکرار میکنم. در واقع این پرسشو در تمام ابعاد زندگیم وارد کردم. میدونید این سوال برای من جهتدهنده و تکوندهنده بود.
راستی کلی دلم برای شما و وبیناراتون تنگ شده. امیدوارم بهزودی ببینمتون.
ما رو دور ننداز استاد🤭
سلام سارا جان
خیلی خوشحال شدم از خوندن این پیام پر انرژی تو.
همین کامنت نشون میده که چقدر روانتر و بهتر از قبل مینویسی.
راستی داستانخوندن رو فراموش نکن. گاهی داستان بنویس. برای تو خوبه.
سلام باز منم
یادم رفت یه مثال بزنم، ادامه ترکیب علم و ادبیات:
مثلا من میخوام درباره ساختار مغز یه نفر بفهمم، پس میرم از روانشناسی و نوروساینس کمک میگیرم و میتونم رفتار فرد را بر اساس الگویی که پیدا کردم پیش بینی کنم، یا توسعه دهم.
اما به این نتیجه رسیدم که خیلی محدوده و نمیتونم کامل احساسات رو درک کنم چون تجربه شون نکردم پس از نوشتن و خوندن ادبی کمک میگیرم.
میشه این پل ارتباطی بین ادبیات و علم رو واضح تر و ملموس تر ببینم؟
سلام آقای کلانتری
من میخواستم تو حوزه علم کار کنم، و از طرفی هم به ادبیات چسپیدم.
همیشه توی این فکرم چطوری میتونم یه پل بین نویسندگی و ادبیات و علم کاربردی برقرار کنم(نه علمی تخیلی)
میخوام ادبیات و علم(علوم تجربی) رو باهم ترکیب کنم اما راه پیچیده و مبهمیه.
شما نظرتون چیه؟
اگه تو جلسه مشاوره تون شرکت کنم فکر میکنید میتونید کمکم کنید؟
سلام شهریار عزیز
قطعن میشه پیوندهای بسیاری بین علم و ادبیات ایجاد کرد یا کشف کرد.
اما ببین بهترین کار میدونی چیه؟
اینکه شروع کنی
چرا یه وبلاگ نمیسازی تا همین سوالها رو گسترش بدی و اونجا طرح کنی؟
یه رسانه بساز برای گزارش آموختههات.
حس میکنم وبلاگ و درمیان گذاشتن،خیلی سرعتمو کند میکنن. بنظورتون انتشار قبل تسلط بر اطلاعات و موضوع ذهنو زیاد شاخه شاخه نمیکنه؟
از طرفی سرعت زیاد مانع از درنظرگرفتن همه جزییات مسیر گذشته میشه.
شهریار جان
تا زمانی که چیزی رو یاد ندی نمیتونی خوب یاد بگیری.
این نوشتن باعث میشه تا تو دقیقتر و منسجمتر به آموختههات رو وارد ذهنت کنی.
جناب کلانتری ممنون از شما به خاطر وبینارهایی که میگذارید.از اول وبینار بودم و هستم و ممنون بابت ایده های که می دهید مجسمه ساز را نوشتم منتظر سایتم هستم تا آقای قائدی انجام بدهند و آنجا قرار بدهم.و در مورد یک زن و سه کارش،بگم بی نظیره.اولین بار یک صفحه خلاصه وار نوشتم بعد ادامه دادم الان هر روز یک داستان برای سی روز می نویسم که انگار خودم از کالبد خودم بیرون آمدم وتصویر می کشم
سلام جناب کلانتری. مقاله ها بررسی شد؟؟؟؟
یه سوال دیگه هم دارم.من چند سال پیش پدربزرگم رو از دست دادم. بعد از فوت شون به خاطر علاقه ای که بهشون داشتم، تصمیم گرفتم خلاصه ای از سرگذشت و حرف هایی که بهشون نزدم رو به شکل یک کتاب یا کتابچه در تیراژ پایین چاپ کنم و به اعضای خانواده بدم. این کار ارزش مالی برامنداره و تنها ارزش معنوی ش برام مهمه. شروع کردم به نوشتن داخل ورد از سرگذشت شون و حرفهایی که بهشون نگفتم. صفحاتی رو نوشتم و پیش رفتم. اما بیشتر از این نتونستم پیش برم. موندم که بعد از این باید چیکار کنم. متن مو چطور سر و سامان بدم. سردرگم هستم. با چ لحنی بنویسم. از چ زاویه ای با خواننده حرف بزنم. در واقع مجموعه ای از حرف ها و خاطرات و سرگذشت هست. اما نمی دونم چطور این ها رو فصل بندی کنم. چی بمونه و چی رو حذف کنم و… میشه راهنماییم کنید به خاطر پدربزرگم.حتی اگه شده یه نسخه میخوام ازش چاپ کنم. اگر تمایل داشتید تا متن رو براتون ایمیل کنم بررسی کنید.
سپاس از وقتی که می ذارید.
استاد گرامی در رابطه با مقاله نویسی،که به نوشتن آن تاکید داشتید،چه نوع مقاله ای بنویسیم؟
من تا به حال مقاله ننوشتم.چطور بنویسم؟ممکنه راهنمایی کنید
سلام نرگس عزیز
میتونید این مطلب رو بخونید:
مقاله نویسی
سلام استاد گرامی وقتتون بخیر.
جناب استاد در رابطه با کلمه نویسی ،خیلی تمرین خوبیه.با نوشتن کلمات تخلیه ذهنی میشوم .یک برون ریزی ذهنی صورت میگیره و سبک میشم.ولی در ادامه این تمرین فرمودین با این کلمات داستان بنویسیم.نوشتن داستان اینجا لازمه؟
درود
نه
منظور این بود که اگر در جریان این کلمهنویسی ایدهیی به ذهنتون رسید اون رو بنویسید.
ببخشید یه سوال داشتم از استاد عزیز
برای نوشتن این صد جمله لزوما باید نوشتاری بنویسیم؟! محاورهای اشکالی نداره؟!
ما تنبلهایی که تازه میخوایم شروع به نوشتن کنیم، شکسته نویسی واسمون ضرر داره؟!
سلام آقای توکلی نازنین
خوشحالم که فرصت شد تو وبینار اهل نوشتن مفصل در این رابطه صحبت کنیم.
در این رابطه خوندن این متن رو بهتون پیشنهاد میدم:
شکسته نوشتن واژهها آیا کاری درست است؟
سلام استاد خسته نباشید.
من یه داستان نوشتم میخوام بدونم نظر شما چیه؟ بیشتر از جمله های که داخل تمرین افزایش دایره لغات بود استفاده کردم.
سلام ژرمی مهربان.
دلم برایت تنگ شده.
دنیای من و تو خیلی مشابه هم است؛ چرا که دنیا من هم خیلی کسل کننده است؛ آنها عده ای مردم کسل کننده هستند که کارهایی کسل کننده انجام میدهند.
اما تو خوشبخت ترین پاستیل فضایی هستی چرا که شما با زبان اشاره حرف میزنید و نیازی نیست سیرک صداها و هیاهوی عربدهها را تحمل کنید؛ اینجا بسیاری از انسان ها با حرف هایشان آدم را می گَزند.
راستی!
دیروز تولد من بود؛ ولی کسی خاطرش نبود.
به راستی که تنهایی مثل بند ناف با من به دنیا آمد، اما مثل بند ناف بریده نشد، و این خیلی غمانگیز است.
بعضی وقت ها آنقدر دلم میگیرد، هنگامی که خود را در میان چنبره تنهایی و غم میبینم؛ شادی های زندگی ام مثل روییدن چمن از لای درزهای سنگفرش شده است.
باید برایت بگویم که از انسان ها تنفر خاصی دارم با اینکه خود یک انسان هستم؛ ولی آنها خیلی خسته کننده هستند و همیشه بگومگوهای کشدار و نالازم انجام میدهند؛ این یکی از دلایل من است.
شاید بهتر باشد برای فرار از انسان ها به جهان هایی نهان و دورافتاده بروم، همانند افرادی که داخل فیلم ها هستند.
ژرمی عزیزم باید این حقیقت تلخ را بگوییم که:«مادر بزرگ سه سال پیش فوت کرده» واقعا شرمنده ام که این مسئله را زودتر نگفتم.
با اینکه سه سال از این موضوع گذشته ولی باید امروز اینجا بودی و میدیدی که چگونه حلقه هایی از اشک مهمان چشمان مادرم شده اند؛ من هیچ وقت گریه مادر را ندیده بودم ولی امروز که برای اولین بار گریه او را دیدم میتوانستم با هر قطره اشک او بوی غم را استشمام کنم.
مادربزرگ به من گفته بود:« خیلی دوست دارم قبل از مرگم برای آخرین بار شکوفه زدن گل و درختان را ببینم»
ولی او دقیقا یک هفته قبل از شکوفه زدن گل و درختان فوت کرد.
مادرم دلش له له میزند تا دوباره بتواند مادر بزرگ را ببیند ولی افسوس که نمیتواند.
باید اعتراف کنم وقتی مادربزرگ بود دنیای من خیلی بهتر از حال بود، ولی اینک که او رفته دنیا ام به همان دنیای پرازدحام و محنت زده برگشته است.
من آن روز سرگردان در مهی غلیظ بودم و قطع دارم ترک های ترمیم نا پذیری دارم.
یکی از همان شب ها که مادربزرگ فوت کرد به بیرون از خانه رفتم.
باران ضرب آهنگی دلنواز ساخته بود و سوسوی چراغ های پراکنده آدم را جذب آن هوا میکرد؛ ولی از بخت بد من نبردهای فکری به سراغم آمدند.
آنقدر از خود سوال های سنگین و مغزفرسا پرسیدم که اگر برایت بگویم غیرقابل درک است و البته پاسخ به هر کدام از آن سوال ها نتیجه ای رقت انگیز داشت.
من در مشقت بی پایان خویش گیر افتاده بودم و زندگی برایم همانند سنگلاخ شده بود.
سلام باران عزیز
بهنظم خیلی موفق و خوب از پس این تمرین براومدی.
لذت بردم.
ذوق و مایهی کار رو به خوبی داری.
بیشتر برام بنویس.
سلام و خسته نباشید خدمت شما استاد عزیز.
میخواستم بدونم که توی یه داستان میشه که از زبان دونفر داستان رو تعریف کرد؟
یا
یه قسمت از زبان یکی و یه قسمت دیگه از زبان یکی دیگه؟
میشه.
ولی براش حتمن یک دلیل محکم داشته باشید.
سلام به شاهین کلانتری گرامی
سال نو مبارک
حدودن چه زمانی کلاس آنلاین مقالهنویسی برگزار میشود؟
بدون پیشنیاز میتوانم در این کلاس شرکت کنم؟
بینهایت سپاس با یک سبد گل یاس
درود شادی صفوی عزیز
امیدوارم امسال براتون پر از اتفاقهای خوب باشه.
اما دربارهی دوره:
میتونید از همین حالا ثبتنام کنید:
کلاس مقاله نویسی
و پیش نیاز خاصی هم نیاز نداره.
سلام
چرا وبینارهارو ذخیره نمیکنید؟
آخه چرا
🙄🥺😡😭
سلام و عرض ادب استاد عزیز.
هر موقع سوالی راجع به نویسندگی دارم و از توی گوگل نمیتونم چیزی پیدا کنم یاد شما میفتم.
استاد عزیز، خواستم بپرسم که شعر تیتر یعنی چه؟ این رو از هشتکهای به دوست در اینستا دیدم.
اصلن آیا ما شعر تیتر داریم؟ اگر بله کجا میتونم بیشتر راجع بهش اطلاعات کسب کنم.
سپاسگزارم.🙏💐
درود بهار عزیز
دربارهی موضوعی که میگی اطلاع چندانی ندارم. ژانری هم نیست که تو منابع معتبر بهش اشارهیی باشه.
شاید منظورشون شعرهای تکسطری و کوتاهی مثل تیتره.
سلام. امروز از بلاتکلیفی خودم در مسیر رو به روم گفتم و گفتم نمی دونم چکار کنم.. چی درسته و گفتید اینجا کامنت بذارم. من والا چند ماهیه که اون چیزایی که همیشه براشون تلاش می کردم رو ول کردم و دیگه زیاد نای ادامه دادن ندارم.. از طرفی دوست دارم کارای مورد علاقمو انجام بدم ولی شرایط اقتصادی نمیذاره… و خب فشارایی که هست از هر طرفم موثره .. دوست دارم کار و زندگیم با هم باشه.. از تو سفر پول در بیارم… تولید محتوا کنم .. بنویسم… معماری کنم… نمیدونم خیلی چیز توذهنمه 🙂
قبل از سالی که گذشت حداقل همیشه تو یه مسیر مشخص، بیشتر تلاشمو میذاشتم و بقیه رو در کنارش اهسته ادامه میدادم. ولی الان شاید یجوریه که حس می کنم اونجایی که باید باشم نیستم و چجوری قراره به اینا برسم. اصن بعضی وقتا میگم کلا ولش کنم مهاجرت کنم.. بازم میگم دقیقا نمی دونم مغذم چرا اینطوری شده. انگار کم آورده.
بعد از خدمت که اومدم خونه روحیه ام مثل سابق نبود. و کم کم از اواخر شهریورم به خاطر اعتراضات بدتر شد… و بعدم یه سری اتفاق شخصی دیگه … کلا سال عجیبی بود برام.
درود اخمد جان
پرسش مشخصی روی توی متنت ندیدم.
کاش بیشتر برام بنویسی.
استاد چرا رابرت کیوساکی توی خبرنامههاش دائمن از نقره به عنوان یکی از گزینههای خوب برای سرمایهگذاری یاد میکنه؛ درحالیکه قیمت طلا حدودن ۸۵ برابر نقره است؟ طبق تحقیقی که من کردم، بهترین گزینه برای سرمایهگذاری طلای کماجرت، نه دستدوم، و سکه است.
سلام سارا جان
باید فضایی که کیوساکی توش زندگی میکنه رو هم در نظر گرفت.
سلام استاد عزیز. 🌹
سوال من این بود که کتاب «زبان زنده» رو چطور بخونم که برام مفید باشه؟
سال گذشته تقریبن تا نصف کتاب رو خوندم. با اینکه زیاد متوجه نمیشدم ولی سعی کردم پیش برم اما خب دیدم این کارم نتیجهای نداره و دیدم شما هم خیلی از این کتاب اسم میبرید خواستم ازتون کمک بگیرم که من چطور این کتاب رو بخونم، به چه چیزی بیشتر توجه کنم که برام موثر باشه؟
خیلی ممنونم میشم مثل همیشه لطف کنید و راهنماییم کنید. 🙏💐
گاهی برو سراغش و بخون.
بعد با فاصله دوباره بخشهایی از کتاب رو تکرار کن.
با سلام و وقت به خیر خدمت استاد کلانتری
من هم یادداشت نویسی میکنم و هم شعر میگم. علاقه زیادی هم به نوشتن داستانک و داستان کوتاه دارم.
آیا امکان داره که هر سه مورد رو با هم پیش برد؟
با تشکر
سلام وقت بخیر. ایمیل فرستاده شد. لطفا چک کنید. سپاس.
سلام استاد وقتتون بخیر
من در ابتدای راه نویسنگی هستم وبسیار خوشحالم که تو این مسیر با شما اشنا شدم و میتونم با اموزش ها و تجربه های شما مسیر نسبتا هموار تری رو طی کنم.
بسیار مشتاقم که دوره ی نویسنگی خلاق رو شرکت کنم. با توجه به تاکید بسیاری که شما روی وبلاگ نویسی دارید میخوام فعالیت در سایت خودم رو اغاز کنم و از سبد میخوام ها به سبد دارم ها منتقلش کنم؛)
اگه شرایطم جوری باشه که در حال حاضر بتونم بین طراحی سایت و دوره ی نویسندگی خلاق روی یکیش سرمایه گذاری کنم، پیشنهاد شما استارت کدومه؟
عزیزین❤️
خیلی ممنونم که زمان گذاشتین و پاسخ دادین.
سلام ،خدمت استاد عزیز ،من چند وقتی هست که به شعر خیلی علاقه مند شدم ،شعر های عماد خراسانی و فاضل نظری و کاکاوند را میخونم ،برایم گاهی چنان لذت بخش هست که گریه میکنم ،یه سوالی دارم آیا خوندن اشعار این عزیزان برای منی که نیتی در نوشتن شعر ندارم و فقط میخوام بنویسم کمکی میکنه ؟؟ نظرتون چیه ؟شاعرانی دیگه ای در این سبک رو معرفی کنید .
سلام استاد وقتتون بخیر
من اوایل که وارد کلاس نویسندگی خلاق شدم دچار انسداد ذهنی شدم ولی با کمک راهنمایی شما و همکارانتون تونستم با آزادنویسی روزانه کمی راحتتر بنویسم. الان جلسه پنجم رو گذروندم به نظرتون خوبه که یه کانال تلگرام بسازم و اونجا یادداشت های شخصیم رو بذارم نه اینکه نوشته های قابل توجهی باشه فقط به این خاطر که گفتین انتشار مطالب به پیشرفتتون کمک میکنه. یا اینکه الان زوده؟
سوال دومم اینه که ما هروقت چیزی داشتیم باید بنویسیم یا هر روز باید بنویسیم یعنی باید بگردیم دنبال ایده یا هر زمان که ایده ای پیدا کردیم بنویسیم؟
خیلی سپاسگزارم از پاسختون استاد.
الان برای انتشار به نظرتون بهتره یه کانال تلگرام بسازم یا وبلاگ یا وب سایت؟ کدوم یک برای شروع کار انتشار بهتره؟
خواهش میکنم.
خوندن این مطالب میتونه کمکتون کنه:
چرا سایت شخصی راه بیندازیم؟
چالش رسانه سازی
سلام استاد عزیز.🌷
وقتتون بهخیر.
استاد بهترین کتاب «تاریخ بیهقی» کدوم نشره؟
آیا نشر مرکز با ترجمهی جعفر مدرس صادقی خوبه، یا نه اون سه جلدیه خوبه فقط؟
سپاس🌷
درود بهاره جان
بله، اون عالیه.
پس خدا رو شکر استاد جان. سال نوتون مبارک. 🌺🌹
اشکال نداره شد دو تا کامنت. 😊خواستم بگم من امسال میخوام روی آثار کلاسیک چه شعر چه نثر کار کنم. توی یکی از لایوها شما فرمودید تاریخ بیهقی میتونند در بهتر کردن نثر، به ما کمک کنه و من هم خیلی خوشحالم که تهیهاش کردم. 🤩 ممنونم ارتون. 💐
عالیه.
سلام خسته نباشید جناب استاد.. من یک سری چیز ها فکرم رو مشغول کرده خواستم با شما در میان بگذارم.. آیا این فهرستی از مطالب که برای نویسندگی ارائه کردین می تونیم این ها رو برای شعر های نو ودلنوشته هم پیاده کنیم.. ودوم اینکه من یک سری چیز ها می نویسم حتی توی پیج شخصی هم منتشر میکنم.. اما نمیدونم واقعا نوشته ادبی به حساب میاد یا نه ویا اینکه مشکلات متنی که نوشتم چیه.. چطور در این موارد می تونم به خودم کمک کنم… باتشکر از شما🙏🏼🌹
سلام زهرای عزیز
بله، چرا کنه.
لینک صفحهتون رو بفرستید تا نوشتههاتون رو ببینم.
سلام
چندین سوال دارم حس خوبی خواهم داشت که پاسخ بدید
چند سالی است که تصمیم گرفتم رمانی بنویسم با موضوعات :فلسفه،تاریخ و ادیان و فرهنگ و مذاهب و سیاست و روانشناسی و زنان و فمینیسم
در قالب یک رمان با سبک رئالیسم جادویی و سوررئالیسم و نیهیلیسم و کمی هم تخیلی البته که از زبان دختری گفته شود
سوالاتم این ها هستند
۱ چه تعداد کتاب تخصصی در حوزه های بالا بخوانم؟
۲ و همینطور مقاله و مجله و روزنامه و فیلم که تمام و کمال به درجه بالایی از این مفاهیم در رمان نوشتنم برسم؟
منظورم اینکه چقدر مطالعه داشته باشم؟؟
سلام.
خوب هستید؟
میخوام از محتوای خوشه ای برای سایتم بهره ببرم.
آیا موضوعاتی که انتخاب کردم برای این کار قابل قبوله؟
پیلار: طراحی سایت با وردپرس
کانتنتها: چگونه برای خودم کار کنم – چگونه پولدار شوم – چگونه بیشتر جنس بفروشم – درآمد ماهانه 100 میلیون تومان و …
میخوام بدونم آیا قابل قبوله که این مجموعه رو به عنوان خوشه تولید محتواش رو پیش ببرم؟
ممنون میشم پاسخ بدید
خیر.
از آموزشهای دیگه دیدم.
یک استراتژی هستش توی تولید محتوا با عنوان استراتژی خوشه ای.
خواستم ببینم آیا موضوعاتی که انتخاب کردم از نظر این استراتژی قابل قبوله و آیا میتونم کار تولید محتوام رو با این موضوعات شروع کنم یا خیر؟
درود مهدی جان
من با مدلی که میگی آشنایی ندارم.
اگه دوست داشتی بیشتر برام توضیح بده.
سلام شاهین جان. اگر مقالات انگلیسی با موضوع «لغتنامهنویسی» میشناسی ، لطفن لینکش رو برام بذار. من که از اینترنت چیزی دستگیرم نشد. منظورم از لغتنامهنویسی، تعریفهای خودمونی و شخصیه؛ مثلن:
سیبیل: ملاک نمره انضباط در مدارس دخترانه
ممنونم. همین الان پیگیری میکنم.
بهترین استاد ممنون که پاسخ میدین.و چقدر خوب پاسخ میدین.با دیدن پیامی که از شما دریافت میکنم دلگرم میشم و با همت بیشتری ادامه میدم.انشاله که همیشه سالم باشید و سایتون بالای سر ما🥰
سلامت باشید نرگس جان
بهترین لحظهها رو براتون آرزو میکنم.
سلام استاد
من بدجوری به مشکل خوردم
بازنویسی آداب خاصی داره؟
من هر وقت میرم بازنویسی کنم سرگیجه میگیرم خسته میشم و آخر رها میکنم
گاهی هم وسط بازنویسی به چندین پایان دیگه ی داستان فکر میکنم و اینقدر تغییر میدم که داستان جدیدی شکل میگیره. بعد میرم اونو بنویسم که بازنویسی از دستم سر میخوره.
من احساس میکنم مشکل اصلی هرگز به پایان نرسیدنم همین بازنویسیه
ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام زهرا جان
این وسواس هیچ بد نیست و همینه که از نو یه نویسندهی حرفهیی میسازه.
این مطلب ناقصه. ولی شاید قدری کمکت کنه:
بازنویسی
سلام استاد گرامی وقتتون بخیر.
در رابطه با کار کردن با افعال سوال داشتم.
من وبیناری که در این رابطه بود گوش دادم.اگه در یک متن بخوایم چندین بار یک فعل رو بگنجونیم که متن خوبی نمیتونیم بنویسیم. مگر اینکه فقط با افعال جمله بسازیم.نظر شما چیه؟
بله دیگه. منظور این نیست که یک عالمه فعل رو بیدلیل و معنا پشت هم قطار کنید.
سلام و احترام خدمت شما بزرگوار وقت عالی بخیر .استاد از صمیم قلبم شما را دوست دارم و آرزو می کنم همیشه موفق و سالم باشید .
یا علی مدد بی حد و عدد
درود جناب کارگر عزیز
از مهر شما بینهایت سپاسکزارم.
براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
سلام استاد گرامی وقتتون بخیر. یه سوالی داشتم نوشتن صفحات آزادانه بلافاصله بعد از صفحات صبحگاهی بهتر است یا نه با فاطله بهتر است؟
هر طور راحت هستید خوبه.
سلام
استاد این اصلا انصاف نیست
توی انگلیسی اسمش آبنبات پنبه ای /کتانیه
Cotton candy
ما بهش میگیم پشمک ☹️
ننگ بر ما🤣
سلام
جناب کلانتری عزیز من خیلی خوشبختم که با شما و محتواتون آشنا شدم. همیشه قریحه نوشتن و عطش قلم زدن تو وجودم بود اما بعد از خواندن مطالب شما، به پیکر ذوقم وصله زدم.
من هر روز مینویسم، اما چجوری؟ این طوری که هزار کلمهام رو شب و موقعی که یارای بیدار موندن ندارم، مینویسم. بعضی مواقع هم اصلا نمینویسم. و این به خاطر اتلاف وقت زیاد هست. تمام روز رو به انتظار میشینم و بعد هولهولکی قلم میچرخونم. اگر بخواهید یک راهکار خیلی مختصر و مفید بدید، اون راهکار چیه؟
البته این رو هم بگم: خوشبختانه یک ماه هست که هر روز یک یادداشت در وبلاگم منتشر میکنم و واقعا لذت بخشه.
پایا باشید.
سلام دانیال جان
درکت میکنم.
راهکارش تغییر سبک زندگیه.
اول از همه روی محیط کار کن.
فضا رو طوری بچین که مشوق تو به عمل باشه نه اهمالکاری.
در این زمینه این کتاب خوبه:
خواستن توانستن نیست از بنجامین هاردی
سلام و درود خدمت شما
میخواستم ببینم نوشته های دانش آموز هاتون رو کجا میگذارید . هرچه گشتم نتونستم پیدا کنم.
درود
اینجا میتونید سایت برخی از دوستان رو ببینید:
وبلاگ نویسندگان خلاق
سلام. وقت بخیر. ببخشید جواب ایمیل من داده نشد. مقاله نویس هستم. درخواست همکاری با مجموعه شما روداشتم. نمونه کار هم ایمیل کردم. تایید نشد؟
سلام ثمین عزیز
من متاسفانه ایمیل شما رو پیدا نکردم.
سلام استاد وقت بخیر
خیلی دلم میخواد داستانی بنویسم و بعدها به فیلمنامه تبدیل بشه.داستان واقعی شبیه فیلم اخراجیها البته باتفاوت بسیارزیاد درمورد اعضای درجه یک خانواده چندین بار هم خواستم ماجراراب ای من تعریف کنم اما کلیاتی گفتن چندنفر از اشخاص اصلی ماجرا فوت کردن و فقط دونفر از آنها درقید حیات.نمیدونم چطور مصاحبه بگیرم و داستان را کامل بتونم بنویسم.اگر مطالبی هست که بخونم یا راهکارهای خاصی که باید انجام بشه ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
تشکر🙏
درود
بههرحال چارهیی نیست جز اینکه بخشهایی رو با تخیل خودتون پیش ببرید.
علاوه بر این تا میتونید داستان بخونید تا زبان داستانپردازی ملکهی ذهنتون بشه.
سلام. وقت بخیر. جناب کلانتری. نمونه کار براتون ایمیل کردم. من با واسطه ها و شرکت های تولید محتوا کار کردم با خود صاحبان سایت کار نکردم. ممنون می شم اگر شرایط همکاری برام فراهم هست اطلاع بدین.
چون هدفم پیشرفت در زمینهنویسندگی هست مایلم تا با مجموعه شما همکاری داشته باشم.
درود ثمین عزیز
متاسفانه ایمیل شما رو ندیدم هنوز.
امکان داره دوباره بفرستید؟
من ی بچه 4ساله دارم میتونم فرزندم رو همراه خودم در کلاسها بیاورم؟!
درود
اگر حس میکنید مشکلی پیش نمیاد براتون و راحت خواهید بود، مشکلی نیست.
😐😐😐
سلام من مارال هستم ببخشید من نمیدونم از کجا شروع کنم
درود مارال عزیز
با این مطلب شروع کنید:
اصول نویسندگی
سلام استاد عزیز وقت بخیر. قبلا کتاب «مابین جمع» رو به من معرفی کردید، لطف میکنید چندتا کتاب در رابطه با عزت نفس معرفی بفرمائید؟ ممنون
سلام فاطمه عزیز
کتاب معروف ناتانیل براندن رو خوندید؟
سلام استادعزیز. امیدوارم خوب و سلامت باشید. من دوست دارم وبلاگی در رابطه با مسائل روانشناسی روابط راه اندازی کنم. قبلا کتاب «مابین جمع» رو به بنده معرفی کردید. مطالعه کردم، الان دوست دارم درمورد موضوع تخصصی عزت نفس مطالعه داشته باشم، چه کتاب یا کتابهایی رو پیشنهاد میدید؟؟
درود
با آثار ناتانیل براندن شروع کنید که در این زمینه بسیار سرشناسه.
سلام و وقت بخیر.
مدتی هست که آموزشهای شما رو دنبال میکنم و توی سایت خوبتون چرخ میزنم. چند وقتی هست که ایدهای تو سرم میچرخه. شغل من موسیقی هست. تدریس میکنم و آهنگسازی میکنم. برای هنرجوها، برای اجرای آموزشگاهی کار مینویسم. علاقه به نویسندگیم رو نتونستم نادیده بگیرم و الان چندین ساله که از این کلاس به اون کلاس میرم تا سبک خودم رو پیدا کنم. به این نتیجه رسیدم که خیلی جالب میشه اگر بتونم نمایشامهای بنویسم که موزیکال باشه و روی چیزی که مینویسم آهنگ بسازم. دوست دارم محتوای مطلب کمی طنز هم داشته باشه. با علاقهای که به روانشناسی دارم میدونم تو شخصیت پردازی کارکتر ها و ایجاد تناقضها و درگیریها مشکلی نخواهم داشت. ولی چون شعر گفتن و طنز نویسی و حتی نمایشنامهنویسی رو بلد نیستم، میخواستم از شما که همیشه خیلی خوب توضیح میدید و همیشه جوابگو هستید، درخواست کنم یک نقشهی راهی به من بدید که از یه جایی شروع کنم تا بتونم قدم قدم به چیزی که میخوام برسم.
پیشاپیش برای همتی که در تدریس نویسندگی دارید تشکر میکنم. شما هستید که ما آماتور ها نوشتن رو کار راحتی میبینیم و ایده پردازی و خیال پردازی میکنیم🌷🌷
سلام استاد خسته نباشید.
من یک داستان نوشتم میخواستم نظر شما رو بدونم.
اسم داستان: قطار نیمه شب
نیمه شب بود.
باران می بارید.
کتی را که در دست داشتم به تن کردم و به سرعت به سمت باجه بلیط فروشی دویدم.
نفس نفس زنان به مأمور باجه گفتم:«یک بلیط میخواهم»
مأمور نگاهی به من کرد و گفت:« خیلی خوش شانس هستی چون این آخرین بلیط است»
چیزی نگفتم، لبخندی زدم و بلیط را گرفتم بعد رفتم گوشه کناری نشستم و منتظر قطار شدم.
دلشوره گرفته بودم.
شاید به خاطر شوق دیدن مادرم بود که بعد مدت ها میخواستم ببینمش.
از شدت دلشوره به بیرون از ایستگاه رفتم.
کمی که به آسمان دقت کردم، متوجه شدم که ستاره ها تصویری از صورت مادرم درست کرده اند. ولی چندی نگذشت که صدای سوت قطار توجه ام را جلب کرد.
بعد از حدود شش ساعت به ایستگاه دیگری رسیدم. و از آنجایی که صبح بود به مسافر خانه ای که در نزدیکی ایستگاه واقع شده بود رفتم.
و بعد از طی کردن مراحل کرایه اتاق به سمت پله ها رفتم.
میتوان گفت که مسافر خانه قدیمی بود و جنس پله ها از چوب بود. و وقتی میخواستی از پله ها بالا بروی صدای مانند جیرجیرک از خود درمیآورد.
به اتاق رسیدم.
اتاق نسبتاً کوچک بود و دیواری با کاغذ دیواری گل گلی داشت، و پایین دیوار نم داشت. دیوار ها آنقدر نازک بود که میتوانستم به طور واضح صدای اتاق بقلی را بشنوم.
بعد از چند ساعتی استراحت وسایلم را جمع کردم و به سمت ایستگاه رفتم، و بعد از چند دقیقه انتظار سوار قطار شدم.
چشمانم را آهسته باز کردم.
برایم عجیب بود من در قطار بودم ولی سر از بیمارستان در آوردم و چیزی به خاطرم نمی آمد.
کمی بعد دکترها برایم توضیح دادند که قطار از مسیر انحراف پیدا کرد و چپ شد و در ادامه گفتند که من خیلی خوش شانس بودم که زنده ماندم.
به نظرم قصهی قشنگیه. تمیز و خوب نوشتید.
شما استعداد خوبی در داستانکنویسی دارید. امیدوارم که با جدیت بیشتری این کارو ادامه بدید و تا میتونید بنویسید.
سلام استاد وقت بخیر🙏 من یک داستان نوشتم میخواستم نظر شما رو بدونم
اسم داستان: قطار نیمه شب
نیمه شب بود.
باران می بارید.
کتی را که در دست داشتم به تن کردم و به سرعت به سمت باجه بلیط فروشی دویدم.
نفس نفس زنان به مأمور باجه گفتم:«یک بلیط میخواهم»
مأمور نگاهی به من کرد و گفت:« خیلی خوش شانس هستی چون این آخرین بلیط است»
چیزی نگفتم، لبخندی زدم و بلیط را گرفتم بعد رفتم گوشه کناری نشستم و منتظر قطار شدم.
دلشوره گرفته بودم.
شاید به خاطر شوق دیدن مادرم بود که بعد مدت ها میخواستم ببینمش.
از شدت دلشوره به بیرون از ایستگاه رفتم.
کمی که به آسمان دقت کردم، متوجه شدم که ستاره ها تصویری از صورت مادرم درست کرده اند. ولی چندی نگذشت که صدای سوت قطار توجه ام را جلب کرد.
بعد از حدود شش ساعت به ایستگاه دیگری رسیدم. و از آنجایی که صبح بود به مسافر خانه ای که در نزدیکی ایستگاه واقع شده بود رفتم.
و بعد از طی کردن مراحل کرایه اتاق به سمت پله ها رفتم.
میتوان گفت که مسافر خانه قدیمی بود و جنس پله ها از چوب بود. و وقتی میخواستی از پله ها بالا بروی صدای مانند جیرجیرک از خود درمیآورد.
به اتاق رسیدم.
اتاق نسبتاً کوچک بود و دیواری با کاغذ دیواری گل گلی داشت، و پایین دیوار نم داشت. دیوار ها آنقدر نازک بود که میتوانستم به طور واضح صدای اتاق بقلی را بشنوم.
بعد از چند ساعتی استراحت وسایلم را جمع کردم و به سمت ایستگاه رفتم، و بعد از چند دقیقه انتظار سوار قطار شدم.
چشمانم را آهسته باز کردم.
برایم عجیب بود من در قطار بودم ولی سر از بیمارستان در آوردم و چیزی به خاطرم نمی آمد.
کمی بعد دکترها برایم توضیح دادند که قطار از مسیر انحراف پیدا کرد و چپ شد و در ادامه گفتند که من خیلی خوش شانس بودم که زنده ماندم.
درود
به نظرم از همین متن پیداست که شما ذوق داستانکنویسی دارید.
امیدوارم با جدیت بیشتری به نوشتن ادامه بدید.
سلام. وقت بخیر.
ببخشید من مقاله نویس هستم. امکان همکاری با مجموعه شما و کسب درآمد در زمینه نویسندگی وجود داره ؟
درود
لینک نمونه کارهای منتشر شدهی خودتون رو برام بفرستید همینجا.
سلام استاد درباره اینکه چرا خدا انسان را افرید مطلبی نوشتم دوست دارم نظرتون رو بدونم https://yaresamimi.ir/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d8%ae%d8%af%d8%a7-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d8%a2%d9%81%d8%b1%db%8c%d8%af-%d8%9f-%da%86%db%8c-%d9%85%db%8c%d8%b4%d8%af-%d9%85%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%a7%db%8c/
امکانش هست این متن رو بخونید و نظرتون رو بگید
سلام مائده خانم گرامی
این مطلب و چند مطلب دیگه رو خوندم.
به نظرم برای شروع خیلی خوبه.
با سلیقه کار کردید.
خیلی خوب از میانتیترها استفاده کردید.
امیدوارم بیوقفه ادامه بدید.
به نظرم با تداوم میتونید به جاهای خوبی برسید.
میان تیتر چی هست؟
یعنی عناوین میانی یه متن
مثلن تو مطلب زیر هر کدوم از نکات یک تیتر هم داره:
چگونه نویسنده شویم
سلام
آقای عزیز.
من تازه ۱۸ سالمه.
و اومدم این جا تا از یه چیز دلگیری صحبت کنم.
این که چرا هیچ کس به نویسندگی من به شکل یه هدف برای من نگاه نمی کنه؟
واقعا خسته شدم از اینکه همه از من توقع دارند به خاطر کنکور کنار بذارم نویسندگی رو.
حقیقت اینه که من به نویسندگی فقط دلی نگاه نمی کنم.
من دوست دارم که جاخوش کنم تو ذهن خیلی ها و دوست ندارم توی جامعه منفعل و بیکار باشم به خصوص نسبت به اتفاق های عجیبی که می افته.
اما خب نمی دونم چطوری و چگونه می شه که به این هدف رسید؟
اصلا تا چه حد می شه که باز صحبت کرد و نوشت راجع به اتفاق های جامعه؟
مهسا جان
من کامل درکت میکنم.
اما کسی که خلاقه، هنرمنده و به فردیت خودش اهمیت میده، به راه خودش میره، بیاعتنا به بیتوجهی و عدم حمایت دیگران.
سلام استاد
امیدوار حالتون خوب باشه .
استاد این روزا این طوریم که هم ایده برای نوشتن رو دارم و هم شوقش رو و هم می نویسم ؛ ولی چند روزیه که حس میکنم دیگه خیلی دارم سرسری می نویسم .
ننوشتن واقعن برام امکان پذیر و قابل تصور نیست .
ولی اینطور نوشتن داره اذیتم میکنه ؛
این سرسری نوشتن و اینکه انگار فقط میخوام نوشته باشم چون بی نوشتن نمی تونم .
میدونم که میتونم بهتر از این بنویسم ولی (بیحوصلگیِ ، تنبلیِ ، چه مرضییه) اینکارو نمیکنم .
هر روز یه داستان شروع میکنم ، به یه ایده یا روش جدید میرسم ولی اینا همینطور رها شده ، بازنویسی نشده و کار نشده میمونه .
از یه طرف دیگه، ایدهها و نوشتههای قبلیم از بی صاحابی دارن نابود میشن .
من توی این 3 ماه حدود 400 صفحه نوشتم ، ولی متن بازنویسی شدهای ندارم که برای دریافت بازخورد به شما بدم.
میدونم با این روش نه مهارت بدست میارم ، نه پیشرفت میکنم ؛ چون متوجه نقاط ضعف و قدرتم نمیشم .
نظر شما چیه استاد ؟ چطور میتونم این مسئله رو حل کنم؟
یه چیز دیگه هم هست . بعضی موقع هم وسواس نوشتن میگیرم ؛ مینویسم ، دفترو میبندم میگم خب پاشم برم دنبال فلان کار ، ولی یهو دلم میخواد باز بنویسم ، دوباره شروع به نوشتن میکنم و این چرخه چند دفعه ادامه داره . اینطوریه که شوق و نیروی درونم هی میخواد بنویسه ولی زمان و توانایی من از پسش بر نمییاد .
من این کامنتو با دو ماه تاخیر دارم جواب میدم، چون تو کلاسهای و وبینارهای هستی میبینم که خوشبختانه تو این مدت خیلی خوب پیش رفتی.
با همین فرمون برو جلو.
صبور باش و دست از کار نکش. این راز خوب نوشتنه.
سلاااام استاد😍
چقدر خوشحالم از اینکه کامنتمو با دو ماه تاخیر جواب دادید.
وقتی ایمیل رو دیدم هرچی فکر کردم یادم نیومد که چه سوالی پرسیده بودم. به کل فراموشم شده بود.
چقدر توی این دو ماه اتفاقای خوب خوب برام رخ داده. چقدر با نوشتن زمان پربارتره.
دو ماه پیش توی سه ماه ۴۰۰ صفحه نوشته بودم، الان توی یک ماه 700 صفحه نوشتم. پروردگارااا. چقد خوشحالم😂😎
تازززه دو ماه پیش نمیدونستم قبل از نقطه و ویرگول نباید فاصله گذاشت و بعدشه که فاصله میذاریم ولی الان میدونم.
و هنوزم اون ۴۰۰ صفحه نه خونده شدن و نه بازنویسی. قرارم نیست این کارو انجام بدم.
و هنوزم دچار سنبل کردن میشم ولی به موقعش کارو سختتر میکنم و خودمو به چالش میکشم.
این روزا خیلی خوشحالم.
خیلی خیلی ممنونم ازتون استاد.
تا دو ماه دیگه خدانگهداررر😂👋👋
راستی، یه اتفاق دیگه اینکه تا اخر این ماه سایتدار میشم و دوماه دیگه که کامنت گذاشتم اسمم سبز میشه.
الهه جان
خیلی خوشحال شدم از دیدن این پیامت.
تو از بهترینهایی و من بسیار به تو امیدوارم.
حضورت توی وبینارها برام خیلی عزیز و ارزشمنده.
منتظر سایتت هستم.
سلام و خسته نباشید خدمت استاد مهربان و با حوصله.
استاد من در حال حاضر به کار تولید محتوای متنی یا همون مقاله نویسی مشغول هستم. آیا امکان همکاری در زمینه تولید محتوا با مجموعه شما وجود داره یا خیر؟ اگر امکان همکاری هست شرایط به چه صورته؟
از وقتی که برای پاسخ گویی می ذارید سپاسگذارم.
سلام ثمین عزیز
شمارهی تماس خودتون رو همینجا بفرستید تا شما رو به همکارانم معرفی کنم.
سلام استاد وقتتون بخیر
استاد من رفتم ابله سروش حبیبی رو بخرم بعد قطر کتاب رو که دیدم اصلا خشکم زد😂فکرشم نمیکردم.
ولی واقعا ترجمه متفاوت و قشنگیه 🙂
سلام
بله، واقعن کتاب پرحجمیه. ولی ارزش وقت گذاشتن داره.
خوش بگذره. 🌹
ممنونم 🌺
انافورانویسی
چون برف سرد و پاکی
چون برف بی صدا به تنهایی ام سرک بکش
چون برف ناغافل هویدا شو
چون برف آرام بیا تا مبادا صدای قدم هایت به گوش اغیار برسد
چون برف به یکباره بر پشت پنجره بیا
چون برف عادلانه ببار و وجودت را به همه ارزانی کن
چون برف تحول را به دنیای تکراری بیاور
چون برف سکوت را به هیاهوی بیهوده دنیا هدیه کن
چون برف بر گونه هایم بنشین
چون برف ردپای محبت را بر خود جای بگذار
چون برف مسیر نفرت را ببند
چون برف امید چشم های منتظر باش
چون برف،بگذار آسمان دل بگرید
چون برف گاه گاهی به دنیایم سرک بکش
میتونم شماره شما رو داشته باشم؟
❤️❤️❤️
درود بر شما شاهین عزیز
اینروزها تقریبا تمام وقتم را به گردش در وبلاگ و سایت شما میگذرانم و بسیار از ان اموختم. خودم در حال راه اندازی وبلاگ شخصی خود هستم با انگیزه ای که به من در کلاسهاتون دادید. به همین خاطر تمام مطالب تولید محتوا را میخوانم و باید بهتون تبریک بگم که چقدر مفید هستند.
امروز مطلبی بعنوان «ایده هایی برای تبدیل شدن به یک ناشر آنلاین » را میخواندم که بسیار مطلب پر و مفیدی بود. در انتهای قسمت ۲۵ جمله نوشته شده بود «گر تو نمی پسندی تغییر ده غذا را » من تصور کردم شاید منظور شما این بود که «تغییر ده قضا را» و کلمه «غذا» اشتباه تایپی باشه. البته شاید من درست متوجه نشده باشم.
درود خانم حجری عزیز
سپاس از مهر شما
اون یه شوخیه و بهعمد نوشته شده. حس کردم معلومه، یه علامت تعجب هم جلوش گذاشتم.
عرض ادب
عذرخواهی منو بپذیرید. من طی دوره های شما فهمیدم که خیلی بی دقت مطالب را میخوانم. این کامنتم هم دلیلی بر این ادعاست. امیدوارم که با تذکرات به جا شما با پقت بیشتری بخوانم، بشنوم، بنویسم و سخن بگویم. در حال حاضر یادگرفتن سرلوحه کارم است. سپاس از شما
برقرار باشید.🙏
درود و عرض ادب
جناب کلانتری نازنین
اولین کتابی که به توصیه شما خوندم و لذت بردم، کتاب روانهای روشن، اثر تکرارنشدنی دکتر غلامحسین یوسفی بود. ولی تمومش کردم، باز هم ازتون پیشنهاد خواستم و شما با مهربانی کتاب خوب «خدمت به حقیقت، خدمت به آزادی» رو پیشنهاد کردید. الآن کتاب دوم هم تمام شده و من بیصبرانی منتظر یک پیشنهاد درجهیک از طرف شما هستم.
ضمناً از تمام زحماتی که برای نویسندگی و نویسندگان میکشید، تشکر میکنم. امیدوارم که به همه آرزوهاتون برسید و سر پا و با تمام قوا، به مسیر خودتون ادامه بدید.
سلام
خدای من. چقدر خووووب. درود بر شما به خاطر این ذوق و همت جلال عزیز.
بیشتر دوست دارید در چه زمینهای بخونید این روزا؟
درود مجدد جناب کلانتری عزیز
بیشتر تمایل دارم در زمینه هنر و ادبیات مطالعه کنم
چند روز پیش یک استوری از شما دیدم که در پس زمینه اون استوری یک صفحه از یک کتاب بود. اولین کلمات اون صفحه «هنر و ادبیات» بودن و من خیلی کنجکاو شدم که نام اون اثر رو بدونم.
به هر حال هر اثری که در حوزه هنر و ادبیات باشه دوست دارم. به عنوان مثال اخیراً کتاب «دل ما» اثر گی دو موپاسان و «نیه توچکا» اثر داستایفسکی رو خوندم و واقعاً لذت بردم
درود جلال جان
اینک پیشنهاد:
همنوایی شبانهی ارکستر چوبها از رضا قاسمی
سلام و عرض ادب
در رابطه با تمرین کامنت نویسی کجا باید کامنت بنویسیم و در مورد چه جور پستهایی؟
تو سایتهای مرتبط با سایت خودتون.
سلام و عرض ادب
برای تمرین طرح یک پرسش،الزاما باید خیلی پاسخ نوشته شود؟مثلا یک صفحه پاسخ کافیست؟
درود
خیلی وقتها نیاز به نوشتن هیچ پاسخی نیست.
اخه در وبینار زبان آور فرمودین حدود ۱۰۰ پاسخ بنویسید.
بله. اون یه تمرین متفاوت بود.
خب حالا یک صفحه پاسخ کافیه؟
اینا مثل امتحان ریاضی مدرسه نیست که براش اندازهی دقیق تعیین کنیم. بستگی داره به هزار چیز.
سعی کنی ذوقی با این موضوعات برخورد کنید.
سلام جناب کلانتری شعر گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید آنافورا به حساب میاد؟
آره. چقدر هم قشنگه اون غزل.
سلام استاد. گفتید اگر عجله دارم سوالم رو اینجا بپرسم. استاد من وقتی ویرایش میکنم، جمله ها رو مجزا از نظر کلمه و جمله بندی و کوتاهی بررسی و ویرایش میکنم. و الان حس میکنم وقتی ویرایش میکنم متن هام متن هایی ساخته شده از یک سری جمله، با یک سبک میشن. یعنی حس میکنم تو ویرایش سبک خاص خودشون و از دست میدن و همه ی متن هام شبیه به هم میشن. حتی سبک نوشتن خودم هم از بین میره. چیکار کنم؟
عجله مکن عاطفه جان. پیش برو، خود به پاسخ خواهی رسید ای نویسندهی جوان.
داشتم کتاب یادگیری زایا رو بازخوانی میکردم. نوشته که ما اطلاعات رو از طریق چشم و گوش دریافت میکنیم و اونها رو به حافظه حسیمون میسپاریم. مدت نگهداری اطلاعات توسط حافظه حسی کوتاهه. ولی استاد اینطوری سازوکار یکسری چیزا زیر سوال میره. این یعنی اینکه مطالب مهم رو نباید از طریق پادکست و فایلهای بصری انتقال داد. ولی مگه میشه؟ حافظهی ما مثل زبان برنامهنویسی که با صفر و یکه، با تصویر و صدا کار میکنه.
فکر کنم این سوالو از پیام بهرامپور هم بپرسم خوب باشه.
سلااام استاد
امیدوارم حالتون خوب باشه .
استاد من قبل از شرکت تو دوره نویسندگی خلاق(47) با تمرینات نوشتن اشنایی زیادی نداشتم و اینطور نبود که تمرین انجام بدم.
از 12 سالگی سالانه یه دفتر میذاشتم و درش می نوشتم . (برای خودم و در مورد خودم) فاصله ی زمانی بین نوشتن هام گاهن به ماه هم می کشید.
(به قول خودتون یه رویکرد تفننی داشتم)
تابستون بود که فهمیدم نوشتن رو خیلی بیشتر از انچه که فکر میکنم دوست دارم و چقدر نوشتن شگفت انگیز و معجزه گرِ .
به همین خاطر نخواستم دیگه منتظر فرصت مناسب باشم و درخواست ثبت نام فرستادم .
راستشو بگم تو انجام تمرینات نویسندگی خلاق منظم نبودم .
تو این چهار ماه کم کم فاصله های نوشتن کمتر شد و من الان دارم هر روز می نویسم .
این روزها انگار دارم نوشتن رو میدَوم .
شروع کردم به مرور و انجام تمرینات نویسندگی خلاق ، هر روز تمرین کلمه برداری ، رونویسی ، قطعه نویسی ، یادداشت نویسی انجام میدم
سعی میکنم تو وبینار های روزانه باشم و پیش برم . کلاس های وبلاگ نویسی و تمریناتش هم که هست .
با تمام اینها حس گیج بودن دارم . انگار دارم فقط میدوم و پشت سرمو نگاه نمی کنم .
توی پاییز تقریبا 400 صفحه نوشتم ولی یک صفحه از این صفحات رو نخوندم و بازنویسی نکردم .
سردرگمم نمیدونم چه تمریناتی رو انتخاب کنم و چجور برنامه ای بچینم و چه مسیری طراحی کنم .(هدفم مشخصه اولویتم با ادبیات داستانیِ)
نمیدونم الان باید رو کمیت تمرکز کنم یا کیفیت ؟
نمیدونم باید چطور پیش برم.
ممنون میشم اگر راهنماییم کنید💚
(ببخشید متن طولانی شد)
سلام الهه عزیز
کمیت در کنار آموزش، لازمهی رسیدن به کیفیت.
۲۴ دی دربارهی این موضوع تو وبینار اهل نوشتن هم یه مقدار صحبت کردم، امیدوارم شنیده باشی.