چندی پیش سعید عقیقی با انتشار چند بیت از اواخر شاهنامه، نوشته بود: «بخوان ببین میلرزاندت یا نه.»
من عادت دارم سلیقه و انتخاب نویسندههای موردعلاقهام را جدی بگیرم. پس عزم کردم شعر فردوسی را دقیقتر بخوانم.
حین مطالعه متوجه شدم که از واژهها بیشتر لذت میبرم؛ و قدرت تمرکزم نسبت به همین یکی دو سال پیش ده برابر شده.
من قبلاً هم میدانستم که نثرنویس خوب، حتی اگر طبع شعر هم نداشته باشد، باید شعرخوان و شعرشناس خوبی باشد. نویسندههای محبوب من، شاهرخ مسکوب و محمد قائد شعر نمیگویند و حتی در جاهای متعدد-به زعم من از سر تواضع- از ناتوانی خودشان در سرودن شعر گفتهاند؛ اما یک چیز بهوضوح در نوشتههایشان آشکار است: آنها به عنوان جستارنویسی چیرهدست از تمام ظرفیتهای شعر و خلاقیتهای زبانی آن بهره بردهاند.
باری، برگردم به چیزی که دربارۀ افزایش تمرکزم گفتم. کلمه برداری های مکرر کار خودش را کرده. مدتهاست به شکل وسواسگونهای حین خواندن هر چیزی قلم و کاغذی کنار دستم دارم و از هر متنی حداقل دو سه تا کلمه و عبارت تازه را بیرون میکشم؛ اما کار در همینجا متوقف نمیشود. بعد از مطالعه، بلافاصله خودم را موظف میکنم تا با کلماتی که برداشتهام متن تازهای بنویسم.
همین کار ساده و کوچک باعث شده شاخکهای من چنان تیز شود که حین گفتگوهای روزمره هم رد خلاقیتهای زبانی را بگیرم.
به خاطر همین وقتی شعر زیر را میخواندم، حس میکردم که دیگر چشمهایم بهسادگی از روی کلمات نمیگذرند. پنداری شهد کلمات را در لحظۀ حال و با لذت تمام میمکم. به همان حالت ویژهای رسیده بودم که مارشال مک لوهان دربارۀ شیفتگان مطالعه گفته بود:
«عاشقان مطالعه، فقط برای محتوا کتاب نمیخوانند. آنها برای مزمزه کردن تکتک واژهها و کلمات میخوانند. یک عاشق کتاب، هرگز نمیتواند کتاب را سریع بخواند».
ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
کشاورز جنگی شود بیهنر
نژاد و هنر کمتر آید ببر
رباید همی این ازآن آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین
نهان بدتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر هم چنین چارهگر
شود بندهٔ بیهنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی کسی را نماند وفا
روان و زبانها شود پر جفا
از ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زیر دامن نهند
بمیرند و کوشش به دشمن دهند
چنان فاش گردد غم و رنج و شور
که شادی به هنگام بهرام گور
…
چنین است راز سپهر بلند
تو دل را به درد من اندر مبند
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «شاعری که کلمهها را میخرید» را بخوانید.
شرکت در طرح تابستانه مدرسه نویسندگی (طرحی ویژه برای نوشتن و تولید محتوا در تابستان ۹۷)
کلاس نویسندگی در تهران (کارگاه حضوری و ویژه)
کانال مدرسه نویسندگی در تلگرام
همه چیز دربارۀ کتاب «چرا باید زیادتر حرف بزنیم؟»
7 پاسخ
سلام استاد عزیز چقدر با خوندن تک تکِ مطالب سایت کیفور میشوم و چقدر احساس خوشبختی و غرور میکنم که روزی از طریقِ همین سایت با شما آشنا شدم. وقتی که مطالبی در سایتِ شما مطالعه میکنم، وسوسه میشوم که سراغِ پیشنهادهای بعدی هم بروم و به سختی دل از نوشتههای شما میکنم.
گیابند جان
تو ثابت کردی که میتونی نویسندهی فوقالعادهای باشی.
من با رشد روزافزون شما امیدوارم.
سلام خیلی عالی بود
یادمه توی یکی از دوره ها گفته بودید کلمه برداری کنیم و من با هوس کلمه برداری، کتاب شعر “صدای پای آب” سهراب سپهری رو که در حالت عادی حتی فکر خواندن آن شعرها هم برایم دشوار می نمود چند روزِ به پایان رساندم.
چقدر عالی. تبریک به خاطر انجام این تمرین فوقالعاده.
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگزرد
سلام روز خوش
بازی با کلمات رو از وقتی با تواشنا شدم بیشتر مورد نظر قرار دادم خیلی حس خوبی به ادم میده
#همین
#سپاس
#بازی
#کلمات
#شاهین کلانتری
تا یکی دو سال پیش زیاد شاهنامه میخوندم، مخصوصا برای برادر کوچکترم. اما اون یه دفعه گفت دیگه شعرا رو دوست نداره و نمیدونم چرا منم کم کم خوندن رو فراموش کردم.
ولی هنوز هم خیلی شاهنامه رو دوست دارم. حس خوبی به من میده.
بعد از خوندن این مطلب: هرروز یه شعر شاهنامه!
به به، خیلی خوبه.
حتی روزی یه بیت هم بخونی عالیه.
اینجوری انقدر راحت میشه که هیچوقت، حتی تو بحرانی تر روزها هم از کنار گذاشته نمیشه.