می‌خواهید بدانید چیزهایی که می‌خوانید شما را به کجا می‌رسانند؟

می‌خواهید بدانید چیزهایی که می‌خوانید شما را به کجا می‌رسانند؟

وقتی به نویسنده‌ها و دیگر آدم‌های خلاق تاریخ که عمرشان به شکوفایی اینترنت قد نداده فکر می‌کنم، قلبم سراسر اندوه می‌شود.

زمانی شاهرخ مسکوب در یادداشت‌های روزانه‌اش نوشته بود:

«مشکل من: نه می‌توانم دنیا را عوض کنم، نه این را که هست بپذیرم.» 

بله، روزگار دشواری بوده، نویسنده، برای رساندن یک متن کوتاه به مخاطب باید از هزارتوی سروکله‌زدن با سردبیر و ناشر و سانسور و هزار کوفت و زهرمار دیگر عبور می‌کرده؛ تا حتی سر آخر، در صورت انتشار متن،  مشخص نشود که آیا حرفش به موقع و به اندازه به مخاطب رسیده یا نه. اما حالا فقط با یک کلیک می‌توانی بر فراز هزارتو پرواز کنی، و زیرکانه به سرنوشت ایکاروس دچار نشوی.

 

به خیال من، بسیاری از متفکران گذشته، اگر حالا زنده بودند، از کنار اینترنت به سادگی نمی‌گذشتند. آن‌ها از این قدرت بی‌سابقه‌ در راستای ترویج افکارشان برای ایجاد تغییراتی هر چند اندک اما مؤثر برای ارتقای خود و جهان اطرافشان بهره می‌بردند. نه اینکه عین آدم کم‌سوادی مثل «م م» بیایند توی برنامۀ تلویزیونی «خ» و از سرشکم‌سیری از «منحط‌ترین» دورۀ تاریخ جهان بگوید. نمونۀ آدم کم‌سواد سلبریتی شده‌ای که اصولاً غرق ابتذال رویدادهاست و خرد و بصیرت رصد کردن روندهای کلان و تاریخی را ندارد.

ماجرا از این قرار است که بهانه‌آوردن برای تنبلی از هر دورۀ دیگری از تاریخ دشوارتر شده. نماد کندذهن‌ترین آدم‌ها جماعتی هستند که آنلاین می‌شوند و روی خط، از کمبود امکانات و عدم فرصت رشد می‌گویند. آدم عملگرا و روشن را اینترنت فکسنی بس، تا بر خشم و جنون چیره شود.

 

محتوای تن‌پرورهای تنبل‌پرور

اگر یک چیز باشد که تمام بشر استعداد خلاقانۀ بی‌پایانی برای آن داشته باشد، کشف بهانه‌هایی برای تنبلی و رخوت است. به خاطر همین برخی از انواع محتوا میان عموم مردم فراگیرتر است. مثلاً به این فکر کرده‌اید که تماشای اخبار و ولگردی در اینستاگرام، از کتابخوانی محبوب‌تر است؟ یا اینکه چرا ما روزبه‌روز ابله‌تر و تنبل‌تر می‌شویم؟

باری، می‌خواهم از دسته‌بندی خودم برای خواندن و دیدن و شنیدن چیزها بگوییم.

انواع محتوا را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد.

 دسته اول: محتوایی که تو را به رخوت و تنبلی دعوت می‌کند.

چنین محتوایی هر چقدر قدرتمندتر باشد، بهانه‌های بهتر و مستدل‌تری برای تنبلی و کم‌کاری در اختیار تو می‌گذارد. اخبار را به کلی می‌توان در این دسته قرار داد. این روزها بیش از همیشه روند محتوای جهان و به ویژه ایران، به سمت ترویج این نوع از محتوا حرکت می‌کند. ژورنالیست‌ها با هم زدن نگرانی‌های لزج روزانه اصلی‌ترین مروجان این دسته از مطالب هستند.

 

دسته دوم: محتوایی که تو به عملگرایی و کنش‌گری فرا می‌خواند.

بر خلاف تصور، فقط محتوای انگیزشی و مثبت‌نگر در این دسته قرار نمی‌گیرد. آراء و افکار بسیاری از فلاسفه و اندیشمندان بزرگ جهان را می‌توان جزو محتوای پیش‌برنده و محرک قلمداد کرد. در کل، دسته‌بندی مطالب مختلف در این دو دسته نسبی است، ممکن است محتوایی که برای من برانگیزاننده است برای شما ناامیدکننده باشد.  مثلاً من گاهی اوقات با خواندن تلخ‌ترین نوشته‌ها، انگیزۀ دوچندانی می‌گیرم. نوشته‌هایی که با نشان دادن کاستی‌های همیشگی، مشوق انفعال نیستند. از تاریکی می‌گویند تا مسئولیت ما را به ما گوشزد کنند.

 

دستۀ اول مرکز کنترل بیرونی را تقویت می‌کند و دسته دوم با قدرت بخشیدن به مرکز کنترل درونی عامل پیشرفت و توسعه است.

فرق این دو، فرق بین نگاه سطحی و عمقی است؛ که از دل آن دو نوع انسان متفاوت بیرون می‌آید: اولی در سطح می‌ماند، نزدیک‌بین و گرفتار رویدادهای روز است، و خودش را مغلوب می‌داند.

دومی دوراندیش است اما به روندها فکر می‌کند. نقش و مسئولیت خودش را می‌پذیرد و برای ساختن آینده می‌کوشد. چنین فردی زندگی حال را نیز بهتر از همه تجربه می‌کند. در توصیف چنین شخصی، «آین راند» بهترین حرف را زده؛ یعنی قدرتمندین جمله قصاری که تاکنون خوانده‌ام:

هر کسی برای آینده می‌جنگد، آینده را امروز زندگی می‌کند.

تلاش برای آزادی

جملۀ جالبی هست که منتسب به  آبراهام لینکلن است:

کسی که بسیار می‌خواند و می‌داند اما به هر دلیل وارد مبازه برای آزادی نمی‌شود، مانند فروشگاهی بزرگ است که در ورودی آن نوشته باشند: تعطیل است.

صدالبته که مبارزه برای آزادی به معنی پیروی گوسپندوار(!) از سلبریتی بی‌مایه‌ای نیست که بی‌سوادی مرگبارش در نیمچه پاراگرافی که می‌خواهد وایرال کند، نمایان است. تصور رایج بر این است که هر کسی نسبت به اخبار روز موضوع‌گیری تند و بی‌پروایی دارد آزاداندیش محسوب می‌شود. و دیگران ساکت و مزدور.

اما ابلهی که در توییتر و تلگرام در حال نالیدن و فحش دادن به اول و آخر دم و دستگاه است، نه تنها راه به جایی نمی‌برد که به خاطر کفران نعمت اینترنت شایستۀ سرزنش است.

 

پس چه کسی در مسیر ترویج آزادی حرکت موثری دارد؟

فکر کردن به جملۀ معروف «کتابخانه زرادخانۀ آزادی‌ست» در این مورد راهگشاست. مثلاً کسی که در ترویج فرهنگ مکتوب می‌کوشد، به مراتب گام‌های مؤثرتری بر‌می‌دارد تا کسی که با کمپین‌سازی‌های بیهوده، و بازیچۀ اخبار روز شدن، توهم آزاداندیشی را دامن می‌زند.

گودالِ باز فردای نامعلوم، با اشتراک‌گذاری نوشتۀ مغلوط فوتبالیست اینستاگرامی پر نمی‌شود. تلاشی هم اگر هست باید برای ترویج مطالعه و روحیۀ نقادانه باشد، و تفکر انتقادی جز با توسعۀ فرهنگ کتابخوانی پا نمی‌گیرد. بیایید در اینستاگرام به جای گذاشتن عکس چیزهایی که کوفت می‌کنیم، هر چند شده گامی کوچک برای تبلیغ بیشتر و بهتر خواندن برداریم.

 

این جستار را با سطرهای ابتدایی سخنرانی کارل پوپر در دانشگاه سنت گال به پایان می‌برم:

«آینده کاملاً باز است و به همۀ ما بستگی دارد. آینده در گرو کارهایی است که ما و شما و بسیاری از مردم، امروز، فردا و پس‌فردا به‌انجام می‌رسانیم. آنچه از ما سر می‌زند به نوبۀ خود به اندیشه‌ها، آرزوها، بیم‌ها و امیدهای ما، به نحوۀ تلقی ما از عالم، و نحوۀ ارزیابی ما از امکاناتی که در آینده موجود است، بستگی دارد. این نکته بدین معناست که مسولیت سنگینی بر دوش ما نهاده شده است.» (+)

دو دهه پس از ایراد این سخنرانی، حالا اینترنت با ظرفیت و امکاناتی بی‌نظیر در اختیار ماست. به عنوان یکی از آیندگان،  با این فرصت تاریخی چه می‌کنیم؟

ما آیندگانیم.

 

بعد از خواندن این مطلب چه‌کار کنم؟

می‌توانید «آینده نویسی: ما آیندگانیم» را بخوانید.

شرکت در طرح تابستانه مدرسه نویسندگی

دانلود رایگان کتاب چگونه به یک نویسنده آنلاین تبدیل شویم؟

اینستاگرام آموزشی شاهین کلانتری

23 پاسخ

  1. بعد از خواندن این مطلب نام شاهرخ مسکوب را سرچ کردم و به شعر زیبای ای سرزمین من رسیدم.
    خوشحالم که با این شخصیت بزرگ آشنا شدم
    احساس فشار و سنگینی می کنم که چرا از ایشان هیچ نمی دانستم

    1. فرید عزیزم
      شاهرخ مسکوب میتونه زندگی تو رو به کلی تغییر بده.
      پیشنهاد میکنم دو کتاب «در حال و هوای جوانی» و «روزها در راه» رو حتما بخونی. روزها در راه کلاس درس نثرنویسیه.

  2. سلام
    به نظرم انهایی که میخوانند و زیاد هم میخوانند ولی کاری نمیکنند، باید سبد کتابشون را عوض کنند. یا حداقل مدل خواندنش را عوض کنند. چون احتمالا خواندن کتاب را به مدل اشتباهی انجام میدهند. اینروزها این فکر در ذهنم هست که کتاب خوانی به یک حرکت تشریفاتی تبدیل شده، ولی روش درست خواندنش در میان تبلیغات گم شده و اینطوری شده که بعد از مدتی آنهایی که تازه به سمت کتابخوانی رفتند، وقتی کمی شرایط از حالت دلخواه زندگی شان خارج میشود، عادت تازه خودشان را ترک میکنند.

    پی نوشت: فکر میکنم وقتی از شبکه اجتماعی در نقش رادیو و تلوزیون استفاده کنیم، بیشتر نقش پراکنده کننده ناامیدی را ایفا میکنیم و در نهایت به سمت رخوت تنبلی میریم.

    1. سلام پانیذ عزیز
      تحلیلت هوشمندانه‌ای داری.
      متاسفانه به قول تو کتابخوانی به یک حرکت تشریفاتی تبدیل شده.
      و این یه تلنگر خوبه که نسبت خودمون و مطالعه رو موشکافی کنیم.

  3. سلام چرا شاهرخ مسکوب به آبراهام اینکلن لینک میشه؟
    فک کنم اشتباه تایپیه.

  4. شاهین عزیز
    سلام
    میخوام اعتراف کنم که همونقدر که شاهرخ مسکوب بزرگ نمیتونسته در جاهایی احساسات و اندیشه هاش رو در کلمات جاری کنه و فرم ببخشه،احساسی که از خوندن این نوشته بینظیر شما به من دست داد،شاید نه قابل قیاس با احساس آن نویسنده بزرگ که در حد خودم بسیار عمیق و هیجان انگیز بود.اینقدر که منو در کار کوچکی که چند وقتی هست شروع کردم،مصمم تر کرد.
    همیشه جمله ای هست که برای خودم ساختم و به من انگیزه ی تشویق دوستان و نزدیکان به مطالعه و کتابخوانی رو میده : تاریکی اگر عظیم،اگر فراگیره،وظیفه ی تو تنها افروختن شمعی در حد توان خودت و روشن کردن محیط کوچک اطراف خودته.تاریکی از تجمع شمع های کوچک،شکسته میشه…. و از اینجا تصمیم گرفتم برای تشویق دوستان به کتابخوانی،به جای فقط توصیه های نصیحت گونه و تبلیغی به خواندن فلان کتاب،هر کتابی رو که خوندم،بعد از معرفی و قید کردن تاثیرگذارترین پاراگراف کتاب در خودم و زندگیم، چند صفحه از ابتدای کتاب رو اسکن کنم و بصورت pdf برای هر کسی که مشتاق دونستن بیشتر درباره ی اون کتاب بود،بفرستم تا خودش در فضای کتاب قرار بگیره و اگر دوست داشت به توصیه ی خوندن اون کتاب عمل کنه.
    شاهین عزیز
    واقعیت اینه که تنبلی مطالعه نکردن شامل دو حالته.حالت اول کسی که اصلا اهل مطالعه نیست.و حالت دوم کسی هست که دوست داره مطالعه کنه،اما شناختش از کتاب خوب،یا اینکه چه کتابی میتونه براش کاربردی و جذاب باشه،خیلی کمه و تنبل تر از اونه که دنبال پیدا کردن کتاب خوب بره یا شاید وقت و حوصله ی این جستجو رو نداشته باشه.من تلاش میکنم،کنار دوستانی باشم که در دسته دوم قرار میگیرن.
    پی نوشت: درباره ی به اشتراک گذاشتن عکس غذاها در اینستاگرام که بهش اشاره کردین، خواستم بگم دقت کردین در طول تاریخ،هیچ دورانی نبوده که مثل الان پلو و چلو و کباب کوبیده و قرمه سبزی و سالاد شیرازی،اینقدر ترقی کنن که بشن سمبل شخصیت کسانی که اونا رو مثلا بعنوان ناهار،یا شام خوردن؟ بعضی روزها که خبر خاصی تو فضای مجازی نیست یا اتفاق خاصی در جامعه نیفتاده،وقتی وارد اینستا میشی،انگار وارد رستوران یا بدتر از اون آشپرخونه شدی… خیلی بده که سمبل کاریزمای یک نفر بجای دانسته هاش،خورده هاش باشه.

    ارادتمند همیشگی
    ابی

    1. سلام ابی عزیز
      چه ایده موثر و درجه یکی برای ترویج کتابخوانی داری. این کار رو با قدرت ادامه بده.
      برقرار باشی و شاد دوست خوبم.

  5. مثل همیشه عالی ،ممنون که با این نوشته ی فوق العاده حالمونو بهتر کردی…در بیوگرافی علامه امینی در ویکیپدیا اومده که “من برای نوشتن الغدیر، ۱۰٬۰۰۰ کتاب را از بای بسم الله تا تای تمت خوانده‌ام و به ۱۰۰٬۰۰۰ کتاب مراجعه مکرر داشتم” وای چه میشد اگر علامه امینی به اینترنت دسترسی داشت!!!

  6. ماجرایی که گفتم با خواندن جملات آخر این پست برایم تداعی شد
    «دو دهه پس از ایراد این سخنرانی، حالا اینترنت با ظرفیت و امکاناتی بی‌نظیر در اختیار ماست. به عنوان یکی از آیندگان، با این فرصت تاریخی چه می‌کنیم؟
    ما آیندگانیم.»

  7. حرف ها و حالات مادربزرگم برایم تداعی می شود. زمانی که به صفحه گوشی من یا به قول خودش ماسماسک، کنجکاونه چشم دوخته بود و زمانی که تصویر خاله ام از کیلومتر ها آن طرف تر روی صفحه ظاهر شد، زبانش بند آمده بود از صحبت کردن، کودکانه ذوق می کرد و مدام تکرار می کرد: “الله اکبر… چی ساخته این بشر؟”. وقتی ارتباط با آن طرف به دلیل سرعت اینترنت، مخدوش شد، خیالش را راحت کردم که نگران نباشد و هر چیزی را می خواهد بگوید تا من بنویسم و برای خاله ام بفرستم. مدام روی صفحه گوشی سرک می کشید و می پرسید نوشتی؟ ینی الان رفت؟ ینی الان دستش رسید؟ ینی الان اون داره میخونه؟ من هم کمی شیطنت می کردم و با خنده می گفتم خب هر مرحله باید مقداری پول واریز کنی تا به دستش برسه و بازهم مادربزرگم ناباورانه می گفت اشکال نداره مادرجون، می ارزه. هر چقد می خواد پول بده. و گفت و گوی من و مادربزرگ شده بود گفت و گوی کسی که معجزه ای ناباورانه برای پیروانش آورده و آنها را آنقدر شگفت زده کرده که حاضر هستند هر بهایی را برای آن بپردازند. مادربزرگم خوب معنای معجزه را فهمیده بود، فهمیده بود اینکه بتوانی هر لحظه هر جا هستی با هر کس که اراده کنی ارتباط بگیری، چیزی نیست جز معجزه، فهمیده بود اینکه بتوانی هر لحظه هر آنچه را در ذهن داری با هزاران نفر در میان بگذاری چیزی نیست جز قدرت… هرچند کار کردن با این معجزه برایش ناممکن بود اما راستی راستی به آن، ایمان آورده بود حال آنکه این معجزه در دستان من همچنان همان ماسماسکی بود که به قدرت معجزه گونه آن ایمان نیاورده بودم.

    1. ایمان چقدر کیف کردم از خوندن این کامنت
      چقدر خوب و دلنشین نوشتی.
      تو چرا وبلاگ نداری پسر؟

      1. لطف داری
        امیدوارم به زودی بر تنبلی م غلبه کنم و خبر راه اندازی وبلاگم رو بهت برسونم 🙂

  8. دوره ی آموزشی سربازی نوشته ی قدیمی و جالبی روی یکی از دیوارها از چندین سال پیش باقی مانده بود که هنوز قابل خواندن بود:«هر چه در آموزشی عرق بیشتری ریخته شود در میدان نبرد خون کمتری ریخته خواهد شد.»البته بعدا فهمیدم این را سی سال پیش حین جنگ با عراق روی دیوار نوشته بودند،و زمان ما زیاد کاربرد نداشت؛چون ما آنقدرها به خودمان سخت نمیگرفتیم و عرق نمیریختیم😄
    فکر کنم با یک قیاس و البته از جنسی دیگر این جمله بسیار عمیق است و قابل تامل.از این جهت که میشود در مورد آدمها گفت هر چه قدر در تربیت و پرورش فکری آنها تلاش و زحمت بیشتری کشیده شود،این آدمها در صحنه ی واقعی زندگی برای مقابله با مشکلات و کمبودها از نظر فکری و پیدا کردن راه حل منطقی موفق تر هستند و کمتر دچار شکست و یاس های پوچ میشوند و در واقع این آدمهای متفکر در برخورد با هر چیز به جای دید و تصمیم سطحی،به دنبال راه حل واقعی و بلند مدت میگردند و نتیجه ی این جست و جو برای راه حل، همان آینده نگری است.اینجاست که نقش تربیت فکری و کتابخوانی و پرورش آدمهای فرهنگی که به قول تو شاهین عزیز به عرق ریزان روحی و جسمی نیاز دارد آشکار میشود.تنها کاری که میشود کرد برای آینده،تن دادن به همین عریق ریزان سخت و دشوار است.

    1. زنده باد توحید خوشفکر
      بیشتر برام بنویس.
      وبلاگ رو وارد لیستم کردم تا دائم بهت سر بزنم.

  9. سلام آقای کلانتری بزرگوار.
    مطلبتون بسیار بسیار با ارزش و زیبا بود و عجیب به دل می نشست. برای ما که در دنیای اینستاگرام و سلبریتی ها حیران مانده ایم که بالاخره سوی درست کدام است و چه کسی و چه چیزی درست می گوید بسیار راهگشا بود.
    متشکرم
    سلامت باشید.

    1. مریم عزیز
      ممنونم از لطف و محبتتون.
      خوشحالم که اینجا هستید.

  10. سلام ..
    می شود همه این بوق و کرنا های سلبریتی ها را تنها و تنها عاملی برای پرت کردن حواسمان از آنچه که واقعا وجود دارد و راهی که واقعا می توان ساخت دانست …

  11. دقیقا در این لحظه به خوندن چنین مطلبی نیاز داشتم!

    دست مریزاد و موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *