ناامنی ذهنی و دانشگاه+سوال‌هایی برای اندیشیدن در شرایط بحرانی

سوال‌هایی برای اندیشیدن در شرایط بحرانی

 آلبر کامو گفته:

“احساسِ عدم امنیت، آدمی را به اندیشیدن سوق می‌دهد.”

این روزها که ناامنی روانی جامعۀ ما به اوج خودش رسیده، ما بیشتر به چه چیزهایی فکر می‌کنیم؟

 

یکی با خواندن پست‌های من در اینستاگرام برایم نوشته:

“تو این شرایط میشه واقعا اینایی ک میگین؟ ….بعید میدونم. من یه دختر جوون این مملکتم اما دارم با نهایت ناامیدی واسه کنکور دکتری میخونم، هر روز خسته تر از دیروز، دیگه نه زندگی برام جذابیتی داره، نه چیزهای دیگه انقققققدر فشار بهم اومده ک دارم میترکم، بیکاری، بی ثباتی، ناامنی روانی و جسمی، نه ب لحاظ جسمی و روحی تو این جامعه درست آروم میشیم نه مالی نه کاری نه شخصیتی… دیگه واقعا خسته شدم، خوش ب حالتون ک انقدر پر انرژی حرف میزنید…یادش بخیر یه روزهایی منم خیلی بودم….”

 

چند نکتۀ در هم دربارۀ پیام بالا:

خب، می‌بینیدکه در شرایط ناامنی روانی و سیاسی و اقتصادی و… تنها راهکار جوان ایرانی این است که برای یک کنکور دیگر، زمان و انرژی و عمرش را تلف کند، که خب در نهایت اگر قبول هم شد و مدرک کلفت‌تری گرفت، به یکی دیگر از تحصیل‌کرده‌های بی‌سواد مملکت تبدیل شود.

مشکل کجاست؟ خب، توقع دارید من هم الان صد لعنت دیگر به سیستم حاکم بفرستم؟ نه. من دوست دارم دربارۀ مدل ذهنی مسمومی که منجر به تداوم یک سیستم بیمار می‌شود،‌ صحبت کنم.

چرا افاضات قلمبه سلمبه کنیم، همین پیام چند خطی تحصیل‌کردۀ فوق‌لیسانس‌گرفتۀ دکترادوستِ ما خیلی جای حرف دارد: «ک» به جا «که»، ب به جای «به».

بی‌حوصلگی و بی‌سوادی در نوشتن چند سطر ساده. مسئله این است که ما بی‌سوادیم. درد هم این است که دیگر نمی‌توانیم بی‌سوادی‌مان را بیندازیم گردن سیستم حاکم. چون اگر خرد و شعوری داشته باشیم، متوجه می‌شویم که دنیای وب و اینترنت، زیپ دهان ما را برای نالیدن از انبودهی از بهانه‌‌ها بسته است.

بله، کمال خریت اینجوری خودش را نشان می‌دهد: آنلاین باشی، به اقیانوس بی‌کران محتوای آموزشی جهان وصل باشی، اما هیچ غلطی جز ولگردی در شبکه‌های اجتماعی نکنی.

و بدتر اینکه وقتی این را شنیدی در جواب بگویی: «آخه بدون مدرک که جایی به آدم کار نمیدن.»

بله ما باید تاوان این عقب‌افتادگی را بدهیم. ظاهراً جوانیم، از جوان بودن ظاهرش را داریم، اما در باطن، در فکر و عمل، در خریت، هیچ فرقی با پدر و پدربزرگ و چند نسل قبل‌ترمان نداریم.

الآن چند نفر به ریش و گیس می‌گیرند که «یعنی تو می‌گویی دانشگاه نرویم؟»
خریت است آدم در یک کشور تا دندان بی‌سواد، همین دانشگاه فکسنی را هم تخریب کند. خیر، این نشد کار، باید برای بهتر کردن آن کوشید. من مخالف دانشگاه نیستم؛ اما باید پذیرفت که دانشگاه رفتن شروع کار است، نه همۀ کار.

طرح تابستانه مدرسه نویسندگی را هوا کرده‌ایم. یک عالمه آدم ثبت‌نام کرده‌اند. یکی پیام داده: «من ایمیل ندارم، چطوری ثبت‌نام کنم؟»

نخیر، این فرد یک پیرمرد نودساله نیست، یک دانشجوی مقطع کارشناسی است که هنوز از ایمیل ساختن سر در نمی‌آورد.

آن یکی دانشجوی احمق دیگر، رفته کافی‌نت سی‌ هزار تومان داده برایش ایمیل ساخته‌اند. بله دانشجوی فوق‌لیسانس یک دانشگاه معروف تهران چنین کرده.

می‌بینی؟ ما هنوز ساده‌ترین مبادی اینترنت را نمی‌دانیم.

بعد می‌پرسی چرا هیچ تغییر درست‌وحسابی در اینجا اتفاق نمی‌افتد.

اینترنت هنوز هم برای میلیون‌ها ایرانی چیزی جز سرگرمی، تجمل و ابزار پرداخت قبوض نیست.

و مسئله اینجاست که اگر قرار است تغییری رخ بدهد با عجین شدن درست زندگی ما با اینترنت رخ می‌دهد.

باری، برگردیم به جملۀ کامو در اول بحث.

احساس عدم امنیت ما را به اندیشیدن سوق نداده، ما را به جار زدن نشخوارهای ذهن ناپخته‌مان واداشته.

کاش از ناامنی ذهنی برای بهتر فکر کردن و بزرگ‌تر شدن بهره بگیریم. مگر نه اینکه فشار، ما را به حرکت وا‌می‌دارد، چرا راه درست را پیش نگیریم؟

خوب نیست حالا واقعاً وقتمان را صرف اندیشیدن به موضوعاتی مثل سؤالات زیر کنیم؟

چطور می‌توانیم با تن ندادن به ابتذال دانشگاه و با بهره‌گیری از وب، به فردی واقعاً باسواد تبدیل شویم؟

چگونه می‌توانیم با فراگرفتن سبدی از مهارت‌ها، به نیرویی حذف‌نشدنی تبدیل شویم؟

چطور می‌توانیم بدون اتلاف وقت و رفت‌وآمد فیزیکی یک شغل آنلاین برای خودمان بسازیم؟

چطور می‌توانیم بهتر عشق بورزیم و از حسادت و نفرت‌پراکنی دست بکشیم؟

چطور می‌توانیم در شبکه‌های اجتماعی و وب، از مصرف‌کنندۀ منفعل به یک تولیدکنندۀ مؤثر تبدیل شویم؟

چگونه می‌توانیم ایده‌های مفید و اثربخش را در جهت ارتقای فرهنگ جامعه ترویج کنیم؟

چگونه می‌توانیم در شرایط بحرانی، کسب‌وکاری کوچک، سالم و ارزش‌آفرین ایجاد کنیم؟

چگونه می‌توانیم با نظم شخصی آهنین بر اهمال‌کاری و کمال‌گرایی غلبه کنیم؟

پاسخ به این سؤال‌ها و سؤال‌هایی از این قبیل ساده نیست، اگر ساده بود که اینجا نبودیم. مسئله این است: تو می‌توانی سرت را مثل کبک زیر برف دانشگاه کنی، یا مدام دنبال این باشی که یکی برایت شغل و آب‌باریکه جور کند یا نه، واقعاً جسورانه بخوانی و بیندیشی، حتی اگر تمام کارهایت مثل انداختن سنگی در مرداب به نظر برسد.

 

بعد از خواندن این مطلب چه‌کار کنم؟

می‌توانید «تفاوت آدم‌های کند و آد‌م‌های تند» را بخوانید.

دانلود رایگان کتاب چگونه به یک نویسنده آنلاین تبدیل شویم؟

اینستاگرام آموزشی شاهین کلانتری

16 پاسخ

  1. چه قدر زیبا کاش به گوش همه جوانان می رسید تا کمتر گلایه کنن وبهتر زندگی کنن استاد حرف دل خیلی از مادرا را در پاسخ به اون دانشجوی عزیز دادین🙏🙏

  2. همه چیز تقصیر خودمه که هنوز شجاعت ایستادگی در برابرشون رو ندارم
    و فکر میکنم به همین دلیله که نمیتونم حرفم رو به کرسی بنشونم

    1. خودت رو سرزنش نکن مائده جان
      به تدریج میتونی همه چیز رو بهتر کنی.

  3. همین چند دقیقه پیش داشتم راجع به این مسئله بحث میکردم.
    درواقع انقدر درباره اش حرف زدم و نتونستم طرف مقابل و قانع کنم که بابتش واقعا پیش خودم شرمنده ام.
    افکار ادمای جامعه ما چیزهایی شبیه مواردی هستش که الان ذکر میکنم:
    ۱. تا وقتی دانشگاه نری موقعیت اجتماعی مناسبی نخواهی داشت!!
    ۲. اگه تو دانشگاه فرهنگیان قبول شی، زندگیت گلستان میشه چون درآمد ثابت و دولتی داری(به قول معروف دستت تو جیب خودته) و دیگه اینکه تعطیلات تابستانی داری!!
    ۳.اگه دانشگاه نری زندگی و آینده ات تباه میشه!!
    ۴. دانشگاه نرفتن برابر است با ازدواجی ناموفق!!
    ۵. اگه شخصی رویاشه که وزیر نفت کشور شه دیوانه ست! چون کشور ما فقط به روابط پایبنده!!
    من از دست این افکار پوچ و بیهوده خسته ام.
    خیلی هم حق نظر دادن ندارم چون متاسفانه خودمم دارم برای کنکور میخونم البته درواقع نمیخونم فقط کلاسارو میرم و میام
    کاش میشد بتونم رو حرفشون حرف بزنم کاش میتونستم
    میخوام اما نمیدونم چطور بگم که ناراحت نشن اونا پدر و مادرم هستن و من مجبورم در مقابلشون فقط سکوت کنم…

    1. مائده عزیز
      تو انقدر خوب و دقیق و هنرمندانه وضعیت خودت رو توصیف می‌کنی که شک ندارم اگر جداً برای نوشتن وقت بذاری، می‌تونی یه نویسندۀ خیلی خوب بشی.

  4. سلام. اتفاقا امروز داشتم به همین موضوع فکر می کردم و از دست خیلی از مردم کشور که غرغرو و ناامید شدن عصبانی بودم. این همه سعی می کنم با خوش بینی به دنیا نگاه کنم و به جای غر زدن که چه مشکلات سختی هست راه حل پیدا کنم. اونوقت عده ای برای از بین بردن مشکلات بهم کمک نمی کنن که هیچ، با تنبلی فقط غر می زنن و انرژی منفی می دن. برای خودم و همه‌ی کسایی که مثل من این شرایط محیطی منفی رو دارن، صبر و دوستای خوب آرزو می کنم.
    دیدن شما و همه‌ی کسایی که در این ایران پر از انرژی منفی افکار زیبا و خردمندانه‌تون رو به اشتراک می ذارین واقعا مایه‌ی خوشحالی و امید کساییه که مثل من آدمای فوق العاده‌ای دور و برشون ندارن. این کارتون رو تحسین می کنم و به نظرم خیلی خیرخواهانه و دلسوزانه است. امیدوارم زندگی فوق العاده ای داشته باشین و بهترین ها براتون اتفاق بیفته.

    1. سلام اطهر نازنین
      ممنونم از لطف و محبتت.
      خوبی اینترنت اینه که باعث میشه ما جامعه مورد علاقۀ خودمون رو بسازیم.
      خوشحالم که اینجا هستی.
      برای من بیشتر بنویس.
      و بهت پیشنهاد میکنم حتماً سایت خودت رو راه اندازی کنی.

  5. این نوشته در حالی که خالی از کلیشه های انگیزشی است
    اما بسیار محرک است
    با همه دردی که این نوع فکر کردن با خودش به همراه می آورد
    آرزو دارم روزی من هم این طور به دنیا نگاه کنم

    1. زنده باد سینای عزیز و نازنین
      برای بهترین آیندۀ ممکن رو آرزو میکنم.

  6. سلام شاهین عزیز
    همین الان در ردیف جلو همکار باسواد من در سرویس اتوبوس محل کارمان کمربند نبسته بود و پلیس راه راننده را جریمه کرد. وقتی راننده با غرولند به این همکا مان اعتراض کرد که چرا کمربند را نمی ببندید در جواب گفت من تازه وارد اتوبوس شده بودم!
    بستن کمربند ایمنی در نهایت قانونی است برای حفظ جان و ایمنی مسافران که سیستم رانندگی ما تقریبا به تازگی به نسبت بقیه کشورها تلاش کزده است اجرا کند که بیشتر بر اساس قاعده تنبیه قرار است جابیفتد.
    بدون صرف انرژی کاری انجام نمیشود.
    ادیسون بیسوادی است که روی پایش ایستاده بود. روزی از او پرسیدم تو چطوری توانستی اینهمه اختراع کنی؟ گفت هان؟ نشنید من چه گفتم، آخر گوشش سنگین بود. سوالم را تکرار کردم. گفت: من تنها سعی کردم خودم باشم گرچه به من بارها برچسب دیوانه، وقت تلف کن، بیسواد، پول پرست، جاه طلب زدند نمی گویم که اینها درست نیست ولی من در هر صورت خودم بودم چون وقت برای ریاکاری و دیگری بودن نداشتم. من تنها به خودم ایمان داشتم.
    دیدم راست می گوید هرجا من صادقانه خودم بودم نه کس دیگری، چه نتایج خوبی گرفته ام
    به این بهانه می خواهم در وبلاگ خودم در رابطه با ادبسون به عنوان الگوی تلاشگر، صبور، اراده قوی ایده هایی را متتشر کنم. عنوانش هم این است: پای گفتگوی علی با توماس ادیسون.
    مطمئن باش سوالاتی از او خواهم پرسید که مجبور بشی هر روز بیایی و آن‌ها را بخوانی.
    شاهین شاید تا آخر سال کتابم با همین عنوان را منتشر کردم. فقط آدرس پستی خودت را بنویس تا یک نسخه هدیه برایت ارسال کنم.
    ارادتمند
    علی

    1. به به علی عزیز و کامنت‌های غافلگیرکننده‌اش.
      بی‌صبرانه منتظرم ببینم چه می‌کنی.

  7. سلام
    به قول مادرم .. شما ها درس میخونید شق و القمر که نمی کنید !! مهارت یاد نمی گیریم چون داریم درس میخونیم ….کتاب نمیخونیم چون درس داریم… خواب کافی نمی رویم چون فردا امتحان داریم .. کابوس میبینیم چون امتحانمان را خوب ندادیم … فکر نمی کنیم چون در حال تحصیلیم … لذت را نمی فهمیم چون تا معده داخل یکسری تست فرو رفته ایم…
    چه گونه میخوای بفهمی تفاوت درس خواندن با نخواندن چیست ؟. .. وقتی تو تمام عمرت رو فقط داری درس میخونی؟

  8. سلام
    جانا سخن از دل ما میگویی
    من به تازگی با 35 سال سن و تاهل و شاغل بودن خودم رو دانشجو کردم تا به هدفم که از دوسال پیش واسش برنامه ریزی کردم دست پیدا کنم وقتی با همکلاسی هام صحبت میکنم اکثرشون حتی نمیدونن از زندگی چی میخوان چه برسه ازاینکه از رشته ای که انتخاب کردن چی هدفی دارن؟ اما امیدوارم من هرگز تسلیم شرایط نشم – خوب بخونم – خوب ببینم – خوب بشنوم – خوب بنویسم – و در نهایت خوب فکر کنم
    خدایا من رو در راه نوشتن خوب کمک کن
    #همین
    #شرایط
    #امید

    1. زنده باد محمد عزیز خوش ذوق
      با دیدن کامنت هات خوشحال میشم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *