این روزها بیشتر از همیشه مینویسم.
مدام در پی شکار لحظهای هستم تا جملاتی را که در ذهنم بی قراری میکنند بیاورم روی کاغذ تا آرام بگیرند.
پس و پیش از هر کاری میروم سراغ نوشتن و آخر شب نوشتههایم را دسته بندی میکنم.
از نوشتن روی کاغذ که خسته میشوم، میروم سراغ تایپ کردن با لپ تاپ و از تایپ کردن که خسته شوم میآیم سراغ کاغذ و قلم.
خلاصه در خلوت و جلوت، سر پا و نشسته، سیر و گرسنه، آرام و بی قرار سعی میکنم نوشتن را از یاد نبرم.
چیز خاصی هم نمینویسم، بی هدف و رها از هر چه که در لحظه به ذهنم میرسد مینویسم، و از این برون ریزی ذهنی لذت میبرم.
به نظرم افراط در یادگیری مهارتی که دوست داریم کار پسندیدهای است.
من باید خیلی افراطیتر بنویسم تا ترسم از نوشتن هر چیزی بریزد، تا شهامت نوشتن داستانها و مقاله های بلندی که در ذهن دارم پیدا کنم.
این کار را آنقدر ادامه میدهم تا وسواسها و بهانههایم برای از ننوشتن برود، هر چند میدانم این ترس هرگز کاملا از بین نمی رود.
گاهی توی مترو و خیابان دفترچهام را بیرون میآورم و به سرعت شروع میکنم به نوشتن، پنداری کارآگاهی به سر نخ تازهای رسیده باشد و بخواهد سریع آن را ثبت کند.
میخواهم خودم را عادت بدهم تا برای انجام عزیزترین کار زندگیام منتظر فرصت مناسب و ایدهآل نمانم، بلکه هر لحظه را به فرصت مناسبی برای نوشتن تبدیل کنم.
مدتیست به ذهنم رسیده یک تخته وایت برد بزنم روی دیوار حمام، تا در حمام هم بنویسم.
27 پاسخ
زنده باد! ✌😉💛
اون تکه ی آخر 😂😂
عالی است به نظرم. خیلی از ایده ها آنجا هم می آیند. مثل آواز که بی هوا سر میرسه
درود بر تو فاطمه عزیز
😉
واقعا زیبا و تاثیر گذار بود…سپاس فراوان.
لیزری چشم و گردن به اطراف خانه می گردانم،دسته ای کاغذ در اتاق،دسته ای رو کمد،دسته ای آشپزخانه و هزاران برگ روی میز،ماه گذشته هم دسته ای داخل دستشویی گذاشته ام،آنجا نوشته هایم بوی گند میدهند صد البته نوشته بوگندو را به نانوشته ترجیح میدهم.
گویا خل و چل شده ام،نوشته هایم عنوان و موضوع ندارند فقط واژه دارند.
پشت سر هم قطاری کلمات را می نویسم،سر خودکار همچو سوزن چرخ خیاطی تند تند واژه ها را به هم می دوزد.
کسی جرأت ندارد از کنارم رد شود!سه سوت حرف هایش را در دو جمله خلاصه کرده ام!
سلام.واقعا قشنگ بود.
توکوچه ی ما یه درخت عجیب بود که صبحا که میرفتم مدرسه مدام نگاش میکردم.یه روز انگار بانگاه کردن بهش یه چیزی به مغزم ضربه زد وگفت حق نداری راه بری.دفترچه ی نارنجیتو دربیارو این درختو دوباره بکارو بزرگش کن.تااین کارونکردی مدرسه بی مدرسه.جالبه اونروز اصلا برام مهم نبود که هرکی ازکنارم ردمیشه به من که دفترچموبه دیوارچسبوندم ومینویسم یه نگاه عجیب وطولانی میندازه ولابد تو دلش یه چیزایی هم میگه.
واقعا نوشتن جزوی از زندگی هر شخصه.فقط باید یه روزی پیداش کنه.
چقدر جالب و حیرتانگیز
هیچوقت این کارهای قشنگ رو کنار نذار.
سلام به نظرم خیلی عالیه که ادم هر لحظه اش را به نوشتن ایده هاش سپری کنه ولی به نظرتون این افراط باعث نمی شه که از کارهای دیگه ی مهم زندگی عقب بمانیم ؟! منم از ان هایی هم که برای ننوشتن بهانه میارم ولی از طرفی خیلی دلم می خواد بنویسم
شما بنویس، نوشتن همه چیز رو درست میکنه.
باز هم سلام و باز هم تشکری دیگه.
خیلی خیلی از اینکه اینطور پاسخم رو دادید خوشحالم به طوریکه نمیتونم توصیفش کنم.
چند وقتی بود خلعی تو زندگیم احساس میکردم و این خلع رو با خوندن و نوشتن کتاب پر میکردم ولی از وقتی با شما آدم شرافتمند آشنا شدم دیگه تقریبا هیچ دغدغه ای ندارم الان هم درحال نوشتن داستانی هستم که با توجه اینکه هنوز خام و بی تجربه هستم،ابتدایی و تقریبا میشه گفت کلیشه ای هست ولی باز هم بخاطر مطالب مفید سایت عالیتون متشکرم.گاهی فکر میکنم وقتی زیاد کامنت میدم و یا از کسی سوال میپرسم به مرور زمان از من خسته میشه ولی باز هم ممنون بخاطر گل روی خودتون،سایت عالیتون و همینطور جوابتون و اینکه سوال آخر آیا شما کانال تلگرام دارید یا راه های ارتباطی دیگه؟
سلام فرزانه جان
از لطفت بی نهایت ممنونم.
داستانت رو با قدرت و لذت بنویس.
روی کمک من هم حساب کن.
هر چقدر هم سوال بپرسی، من خسته که نمیشم هیچ، خوشحال هم میشم.
کانال هم داریم، خوشحال میشم توی کانال هم باشی. لینکش رو برات میذارم:
کانال مدرسه آنلاین نویسندگی در تلگرام
سلام به آقای شاهین کلانتری عزیز چند وقتی هست که با سایت عالیتون آشنا شدم و هر بار که بهش سر میزنم دویاره شوق و اشتیاق نوشتن به من برمیگرده یک سوالی هست که چند وقتی ذهنم را مشغول کرده و امیدوارم شما بهش جواب بدید اینکه من وقتی دارم داستانی رو مینویسم گاهی اوقات وسط داستان ایده داستان دیگه ای به ذهنم میرسه و بعضی مواقع ازش خوشم میاد میخواستم بپرسم از نظر شما اشکالی نداره که وقتی داستانی رو مینویسم داستان دیگه ای رو هم شروع کنم آخه گاهی میترسم که ایده داستانی که میخوام شروع کنم از یاد ببرم یا اینکه شوق نوشتن داستانی رو که درحال نوشتنم از دست بدم و اینکه لازم به ذکره که بگم هنوز خیلی جوونم و بی تجربه.خیلی خوشحال میشم راهنماییم کنید و جواب بدید:)
سلام فرزانه جان
این کاملاً طبیعیه و برای نویسنده های خیلی بزرگ هم پیش میاد.
یه جمله معروف و بامزه هست که هر از گاهی حین نوشتن رمانت بهش خیانت کن و برو سراغ یه ایدۀ دیگه.
من پیشنهاد میکنم هر ایده ای که به ذهنت میرسه یادداشت کنی. اول کاری که توی دستته تموم کنی و بعد سراغ ایده های دیگه بری.
سلام چقد حرفاتونو دوست داشتم!!!منم وقتی گیج میشم میرم حموم وقتی برمیگردم همه ترس ها و ناامیدی هام شسته میشه بعد که ذهنم تمیز شد ایده ها ی خارق العاده میان،بعدش که میان زیاد میان اونقد تا بیام نصفشو بنویسم جزئیات مکالمه ها و بعضی اتفاقات رو فراموش میکنم بعد تا بیام بنویسم دو سه روز طول میکشه بقیه شون هم که فاصله میفته عذاب میکشم تا یادم بیاد ذره ذره بنویسم به نظرتون چی کار کنم تا از شیرینی نوشتن بیشتر بهره ببرم؟ممنونم مدل مدهاتم بهت میاد
سلام ساناز گرامی
دستۀ مهارت های نویسندگی سایت رو یه نگاهی بنداز.
درس ها و تمرین های زیادی باری تقویت شوق نویسندگی وجود داره.
تو کانال مدرسه نویسندگی هم همراه ما باش.
سلام
این دسته مهارت های نویسندگی و کانال مدرسه نویسندگی رو پیدا نکردم میشه لطف کنی لینک مهارت و آدرس کانال رو اینجا برام بذاری ممنونم
رو درباره من سایت کلیک کن.
سلام شاهین عزیر
من خیلی علاقه به کامنت گذاشتن ندارم
ولی این سایت تو منو کشته! برای طفره رفتن از کارهایم باید
این سایت را سربزنم.
افراط در نوشتن بسیار عالی است. کار نیکو از پر کردن است.
تنها راه برای یافتن جسارت نوشتن، خود نوشتن است.
تازه گی ها به این نتیجه رسیده ام که خیلی رازی در نوشتن وجود ندارد
تنها باید بنویسی! همین به همین سادگی.
نویسینده مشهور فقط نوشته، سرش در نوشتن بوده ولی دیگران او را نویسنده مشهور می دانند. شاید او متوجه این موضوع نباشد و حتی خودش را نویسنده قابلی ندارد چون وقت ندارد به این چیزهایی که مردم در مورد او می گویند توجه کند : آخه او دارد می نویسد، وقت ندارد که ننویسد!
سلام علی
چقدر خوشحالم که به این نتیجه رسیدی که نوشتن یعنی نوشتن.
و مطمئنم با این نگاه جدید حتماً رشد زیادی رو تجربه میکنی.
بیشتر برای من بنویس.
فدای تو
بعد از چند روز فرصت کردم این دو پست را با حوصله و با تمرکز بیشتر بخوانم.
راستش من هم امروز خیلی تصادفی فهمیدم دوش گرفتن تاثیر خیلی فوق العاده ای در نظم افکار دارد. جریان افکار می آید و ذهنم آرام می شود. البته نمی دانم چرا فقط این را حس کردم.
تصمیم گرفتم هروقت آشفته می شوم دوش بگیرم:)
پریسا دوش آب سرد رو هم امتحان، توی متمم یه پست درباره دوش آب سرد هست، حتما بخون.
شاهین عزیز
این روزها من هم چنین حسی دارم.
بعضی از اوقات در حین انجام کارهایم ایده یا موضوعی به ذهنم میرسد و بلافاصله یا اون رو یه گوشه یادداشت میکنم و یا فورا عنوانش و چند خط رو به شکل پیشنویس در وبلاگم مینوسیم تا سر فرصت بیشتر در موردش فکر کنم و بیشتر دربارهش بنویسم.
فقط من یه وسواسی در نوشتن دارم که امیدوارم با پیشنهاد هر روز نوشتن محمدرضا شعبانعلی، این وسواس در نوشتن رو هم کمکم کنار بذارم و راحتتر و سادهتر در وبلاگم روزانه بنویسم.
به نظرم یکی از مزایای نوشتن اینه که در وهله اول باعث میشه ما ذهنیات خودمون رو در مورد یک موضوع از ناخودآگاه به خودآگاهمون بیاریم و به این شکل یه مسئله و یا یه موضوع لااقل برای خودمون شفافتر و روشنتر بشه.
طاهره جان
به نکته خیلی خوبی اشاره کردید.
راستی من هر روز به وبلاگتون سر میزنم. تقریبا توی هر پستی که می نویسید پیشرفت تسلط کلامی شما مشهود هستش.
مطلبی که با عنوان«نگاه چند لایه ای» نوشته بودید دوبار خوندم.
امیدوارم زودتر مجوز ورود به درس تفکر انتقادی رو بگیرم تا بتونیم بیشتر در این رابطه صحبت کنیم.
سلام.
چند وقتی هست که از طریق سایت مهندس شعبانعلی با اینجا آشنا شدم و باید بگم که تبدیل شده به اون سایتهایی که حتما باید بهشون سر بزنم و از این بابت خوشحالم:)
نگاه عمیق و موشکافانتون فوق العاده جذاب و آموزنده س.
موفق باشید.
چقدر این جمله برای من حرف داشت و چقدر من هم باید این نگاه رو تو زندگیم تقویت کنم:
«میخواهم خودم را عادت بدهم تا برای انجام عزیزترین کار زندگیام منتظر فرصت مناسب و ایدهآل نمانم، بلکه هر لحظه را به فرصت مناسبی برای نوشتن تبدیل کنم.»
سلام خانم سعیده امیری گرامی
از لطف شما بی نهایت سپاسگذارم.
براتون بهترین ها رو آرزو میکنم.