در واپسین پاراگراف داستان «همسرم» چخوف مانند بعضی دیگر از داستان های این داستان نویس بزرگ روس، شخصیت اصلی با یافتن بینشی تازه، کار هدفمند را آغاز میکند، گویی شخصیت اینگونه معنای زندگی را یافته و قدمی در جهت تقویت آن بر میدارد:
“ساعتی بعد پشت میز کارم نشسته و مشغول نگاشتن«تاریخ خطوط راه آهن» بودم و گرسنگان مانع آن نمیشدند که این را این را انجام دهم. اکنون دیگر احساس تشویش نمیکنم. نه از بی نظمی هایی که یکی دو روز پیش، هنگام بازدید از پستروو به اتفاق زنم و سبل شاهدش بودم دچار تشویش میشوم، نه از شایعات شوم و غرض آلود، نه از اشتباهات اطرافیان، نه از پیریام که در راه است. همانطوری که در جنگ، گلوله ها و خمپارههای پران مانع از آن نیستند که سربازها حرفهای یومیهشان را بزنند و غذایشان را بخورند و کفششان را تعمیر کنند، گرسنگان نیز مانع از آن نیستند که من راحت بخوابم و به کارهای شخصیام برسم. در خانه و در حیاط و پیرامون من تا دوردست ها، کاری که دکتر سبل اسمش را«عیش و عشرت خیرخواهی» گذاشته است میجوشد و میبینم که به لطف آن به زودی از ثرومت من چیزی باقی نخواهد ماند و ما به فقر خواهیم نشست اما این مشوشم نمیکند و من شادمانه لبخند میزنم. نمیدانم چه خواهد شد.”*
نوری بیلگه جیلان فیلساز مورد علاقه من نیز با تاثیر هنرمندانه از این داستان واپسین لحظات شاهکارش خواب زمستانی را به تصویر کشیده، جایی آیدین پس از تغییر و تحولی در نگاهش به روابط و زندگی بالاخره با کنار گذاشتن کارهای کم ارزش و پراکنده، شروع میکند شروع می کند به نوشتن: تاریخ تئاتر ترکیه
ماه های گذشته انگار برای من چنین حس و حالی داشته اند، تجربیاتی که راه دادهاند به تلاش من برای یافتن معنا و آغاز خودشناسی. من هنوز در قدم های اول راه هستم. و هراسی هم از طولانی بودن مسیر ندارم.
حالا نشسته ام و بی توجه به بسیاری از اندوه ها و گرفتاری ها، می دانم باید کاری را آغاز کنم، کاری هدفمند و منسجم. حالا دارم می نویسم، نخستین سطرهای اولین کتاب غیرداستانی ام را: درباره یادگیری کارتون و کاریکاتور
10 پاسخ
«من هنوز در قدم های اول راه هستم. و هراسی هم از طولانی بودن مسیر ندارم.»
این جمله روزم رو ساخت
سلام شاهین جان. آیا کتاب درباره یادگیری کارتون و کاریکاتور رو بالاخره تونستی منتشر کنی، من خیلی علاقه مند به کاریکاتور هستم، ولی نمی دونم از کجا شروع کنم.
در ضمن این تصاویر کارتونی و کاریکاتورهای داخل سایت رو آیا خودت میکشی؟خیلی قشنگن، کلاً حال و هوای سایت رو نوستالژیک کرده.
درود حسام جان
نوشتن این کتاب رو به دوست دیگهای پیشنهاد دادم. من هم البته بهش کمک خواهم کرد. ولی فکر نکنم به این زودیها به ثمر برسه.
اما کاریکاتورهای وبلاگ: اینا کار مازیار بیژنیه.
برای یادگیری کاریکاتور پیشنهاد میکنم یه سری به سایت ایران کارتون بزن:
https://www.irancartoon.com/ir/
خواب زمستانی را دیدم؛ کاش قلمم آنقدر توانا بود که دربارهاش بنویسم.
زنده باد پریسا
تو که عکاسی فکر کنم حسابی از قدرت بصری فیلم لذت برده باشی.
دقیقا…
خیلی توجهم رو جلب کرد، فیلمبرداریش فوق العاده بود.