برتون راسكوئه جملۀ بامزهای دارد که با نام افراد دیگری هم نقل شده:
«چيزی كه همسر يك نويسنده هرگز درك نمیكند اين است كه وقتی همسرش از پنجره به بيرون خيره شده است دارد كار میكند.»
اصلاً یکی از دلایل علاقۀ آدم معتاد به کاری مثل من به نوشتن همین تعطیلبردار نبودن نوشتن است.
وقتی عمیقاً شیفتۀ نوشتن باشی، حتی در لحظاتی که عمیقاً خسته و دردمند هستی باز در فکر نوشتن و ترکیب کلمهها و عبارتهایی.
به قول بیسوادها نوشتن کاری نیست که «گاهاً» به آن بپردازی!
نوشتن یعنی همیشه خواستار و مشتاق بودن. نویسنده همیشه توی دلش با کلمات بشکن میزند!
11 پاسخ
چطور میشه همیشه در فکر داستان بود ؟
من قبلا اینطور بودم ولی حالا نه. خیلی ناراحتم
با داستان خوندن متین جان.
هر روز چند ساعت داستانی میخونی؟
ممنون از اینکه وقت گذاشتید جواب دادید، ولی من سه چهار بار تلاش کردم و جوابی نگرفتم
البته شاید حق دارند می تونند همان زمان برای مطالعه و کارهای خودشان بزارند،و احتمالا حجم درخواست ها ازشون کم نباشه
ولی حاضرم پول هم بدم اگر مرکز یا آموزشگاه هایی برای این کار باشه
فکر کنم اگر بخوام آثارم چاپ کنم حتما باید قبلش چند نفر کار کشته و صاحب نظر اونا رو بخوانند
دوست ندارم پول بدم برای چاپ کتاب، هر چرندی رو میشه با پول چاپ کرد
محمدجواد جان
اگه خواستی بیا تلگرام بیشتر حرف بزنیم.
با سلام و خسته نباشید
منم دقیقا همچین احساسی دارم، همیشه، همه جا، همه چیز، یک داستان برای نوشتنه، دوست دارم بنویسم و زیاد می نویسم، رمان، داستان کوتاه اما تو اوضاع کتاب و انتشار آن نمی دانم چطور میشه نوشته ها را کتاب کرد!!
هیچکس نیست که یک داستان کوتاه آدم را بخواند و نظری بدهد اصلا به درد این کار می خورم؟!
شما راهی سراغ دارید برای اینکه نوشته های خودم را محک بزنم؟
سلام محمدجواد عزیز
حالا با رونق گرفتن اینترنت خیلی راحت میشه با نویسنده های درجه یک و خوب ارتباط گرفت و ازشون نظرخواهی کرد. خیلی از اونها از کمک به جوون ها استقبال میکنن.
به نظر سعی کن کاراتو براشون بفرستی.
نوشتن شور زندگی است زمانی که می نویسیم در واقع در ذات زندگی هستیم. یک جور خداوندگار لحظات خود، از این رو گمان می کنم بهترین تجربه نویسنده ها تجربه خدایی کردن است. هر نویسنده خدایی است که خود پیامبر خویش است.
شاهین جان مطلبی که بهش اشاره کردی، اول اینکه بابتش ازت ممنونم چون باعث شد تحقیق کنم و دانشم در این مورد بیشتر شود و دوم اینکه لازم میبینم درباره اش توضیحی بدهم. البته نظر شخصی منه:
چیزی که من متوجه شدم این بود که واژه هایی که ساخته شدند و درست یا غلط وارد زبان فارسی شدند و مسلما در اینده بیشتر فراگیر خواهند شد، کلمه هایی هستند که چون در حال حاضر کاربرد فراگیری ندارند البته در بین عامه و ادیبان و شاعران فقط، ولی در اداره ها و مراکز رسمی کشور و خصوصا رسانه ها بیشترین کاربرد را دارند، طفلکی ها هنوز نتوانستند توی دل زبان معیار جایی باز کنند و به قول معروف سرشان بی کلاه مانده!!
کلمه هایی مثل آزمایشات، امورات، پیشنهادات، جواهرات، حبوبات، اساتید، داوطلبین، عملیات ها، دوقلو و سه قلو، شرایط، تقدیر، خیلی، زیاد، ناچارا و “گاها” و الی آخر…
اما جالبه که برای بعضی از همین ترکیب های اشتباه به دلیل کاربرد فراوان در زبان فارسی حکم به بدون اشکال بودن انها داده شده!!!!
پس نتیجه میگیریم همه این ترکیب ها ساختاریه و مدام در حال تغییر و استفاده و استفاده و تغییر …
یه چیز دیگه که من متوجه اش شدم اینه که ما چه قدر آدم بیسواد فرهنگی! داریم که روزانه در ادبیاتشان از این غلط های مشهور استفاده میکنند البته گاها!!
منبعی که در این تحقیق به من کمک شایانی کرد:
http://www.iranamerica.com/forum/archive/index.php/t-8707.html
سلام نیلوفر جان
کامنتت آمورنده و بی نظیر بود.
لذت بردم.
مرسی
جایی آموزنده بودن معنا داره که بشه ازش استفاده کرد ولی وقتی خود کلمه “ادبیات” یه غلط مشهور پر کاربرده چجوری میشه غلط ننوشت؟؟؟
به نظر من نوشتن منتهای لطفی است که ما می توانیم در حق خودمان بکنیم؛ کافیست بخواهیم و ایمان بیاوریم، خواهیم دید که قلم به روی کاغذ سجده ها خواهد کرد…
پ ن بی ربط صرفا برای باسوادها: متاسفانه زبان فارسی ما با زبان عربی به طرز فاحشی عجین شده و از هر ده تا کلمه ای که می گوییم نه تا عربیه!! مثلا: مثلا، اصلا، عمیقا، الزاما و دقیقا … و اینکه کلمات ما عموما بر وزن عربی تلفظ میشود و چاره ای هم نیست. شاید فقط “من و تو” -و واژه های نادری از این دست- توانستیم خودمان را بالا بکشیم که رنگ عربی نداشته باشیم!!!