هوس داستاننویسی هرازگاهی به سر هر نویسنده و نانویسندهای میزند؛ و ممکن است به سیاه کردن چند صفحهای هم منجر شود، اما بدون استثنا تمام هوسبازان (!) به یک گزارۀ کلیشهای میرسند:
برای داستاننویسی به آرامش و فراغتی لازم است که اکنون در دسترس نیست.
تفاوت ما با داستاننویس واقعی در این است که او قید رسیدن آرامش و فراغتِ ایدهآل را زده و فهمیده که برای نوشتن همیشه دیر است.
نویسندۀ «آرامش در حضور دیگران» با اینکه عمر کوتاهی داشت و زندگیاش پر از گرفتاری و تشویش بود، اما اثبات کرد که تحت هر شرایطی میتوان خلق کرد و ادامه داد.
غلامحسین ساعدی که با چند خودکار و دستهای از کاغذ با سرعتی نفسگیر در اتاق بالای مطبش مینوشت زمانی گفته بود:
حقیقت این است که من یک هزارم کابوسها و اوهامی را که در زندگی داشتهام، نتوانستهام بنویسم. چون همیشه زندگی شلوغ و ذهن جوشان و آشفتهای داشتهام. کابوسها هر چه هم که سعی میکنم جلوی آنها را بگیرم میآیند و اندکی آدم را میترسانند.
این را نویسندهای گفته که یک قفسه کتاب ارزشمند از خودش بر جای گذاشته است.
من عجالتاً داستان مینویسم برای چاپ نکردن.
شما چرا چند تا داستان کوتاه نمینویسید تا کمی آرام شوید؟
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
نوشتن یک داستان چند سال زمان میبرد؟
کار و زندگی در شرایط بحران | یک رویداد حضوری با شاهین کلانتری
18 پاسخ
سلام شاهین عزیز
من چند سالی انشای فارسی درس می دادم و چون خودم علاقه مند بودم، کلاس هام به شکل کارگاهی پر جنب و جوش برگزار می شد و خودم هم همزمان با بچه ها موضوع رو می نوشتم. بعد از چند نفر از بچه ها متن خودم رو هم که به شکل یک قصه ی خیلی کوتاه بود می خوندم و بچه ها خیلی خوششون می اومد.
اما از وقتی از دوره ی راهنمایی به دبیرستان اومدم از اون فضای زیبای داستانی بیرون اومدم و هنوز هم حسرت اون روزها و اون کلاس ها رو می خورم. کاش دوباره به فضای نوشتن داستان برگردم. هر چند فقط تعداد کمی اون رو ببینند و بخونند. و به قول شما چاپ نشه! افسوس…!
اون دوران با این که چیز زیادی از نوشتن نمی دونستم، تلاش می کردم برای بچه های علاقه مند مطلب بیارم و همین اطلاعاتم رو بیشتر می کرد. در طول اون سال ها حدود 10 یا 12 نفر رو به نوشتن علاقه مند کردم. خیلی هاشون رفتند دنبال نوشتن، روزنامه نگاری، مقاله نویسی مطبوعات و داستان و … .
ممنون که منو بردید به دوران شیرین گذشته! پاینده باشید.
زنده باد سعید خوش ذوق و عزیز
چقدر خوب که از تجربۀ خودت برام گفتی.
خوشحالم که معلمهایی مثل تو وجود دارن.
تنت سلامت.
داستان نویسی خیلی خیلی آرامش بخشه انگار روحت رو تخلیه کنی. انگار یکبار دیگه جون میگیری. البته ما که درس پس میدیم.
داستان نوشتن برای چاپ نشدن چه جمله قشنگی. یادم میمونه. واقعا چاپ نشدهها اگر نگم همیشه، بیشتر اوقات حسهای جالب و خاصی دارن.
کاش حالش بود و بیشتر مینوشتیم، همگی.
به شدت مخالفم
داستان گزارش یک قتل و «نامهای به هیچکس» را در اوج ناآرامی و طوفان فکری و سرخوردگی نوشتهام و اتفاقا جالب است که اکنون که اندکی به آرامش ذهنی رسیدهام، داستان به سختی و کندی پیش میرود.
زنده باد یاور عزیز
خیلی خوشحالم که تو علاوه بر تولیدمحتوای غیرداستانی، علایق ادبی خودت رو هم دنبال میکنی.
سلام شاهین جان
موضوع جالبی را عنوان کردید، همین الان هر کاری دارم را کنار خواهم گذاشت و چند داستان کوتاه مینویسم . دوست دارم عمو جعفر
این جمله رو قبلا هم ازت شنیده بودم:
“من عجالتاً داستان مینویسم برای چاپ نکردن.”
و البته بی صبرانه منتظر داستانهای چاپ نشده ات هستم برای خواندن پیش از موعد!
شاید یه ده سالی طول بکشه!
البته تو کتاب های غیرداستانی من که در راه هست، قطعاً قصه های کوتاهی رو خواهی خوند.
راستی یادم رفت بگم…تصویری هم که در بالای متن قرار دادید بسیار زیباست…ممنون
ممنونم آنیتا جان
گاهی اوقات انتخاب عکس ها ساعت ها زمان میبره. خوشحالم که به دل شما دوستان خوبم میشینه.
سلام. وقتتون بخیر
بله حق باشماست… برای نوشتن آرامشی نیاز هستش که …
ولی اینکه چطور ایشون تونستن در این عمر کوتاه 50 سال، و در میان این همه آشفتگی ذهن و شلوغی زندگی، چنین کتابهای ارزشمندی رو بنویسن(که در کتاب فارسی دبیرستان چندین موردشو داشتیم)…جای تامل داره…
در صورت امکان، یکی دوتا از داستانهای کوتاهتون رو لطف کرده و برای ما هم ارسال بفرمایید تا از نوشته های عمیق و تاثیرگذار شما استفاده ببریم .
با آرزوی سلامتی و آرامش برای همه
یاعلی
حتماً آنیتا جان
یک شاهکار کوتاه نوشتن به اسم «گدا»
اون رو میذارم توی کانال حتماً.
سلام …
این پست به طور عجیبی برای من صمیمی بود !
چقدر خوب ستاره جان.
ممنون که به بحث شیرین داستان نویسی پرداختید.
خواهش میکنم مولود عزیز
چون علاقه دارید تصمیم گرفتم در سایت مدرسه نویسندگی این موضوع رو با قوت بیشتری دنبال کنیم.
سلام!
شاهین جان!
من کتاب «آرامش در حضور دیگران» رو نخوندم؛ اما فیلم سینمایی ش رو دیدم.
هنرنمایی «ناصر تقوایی» در مقام کارگردان الحق که معرکه بود. شگفت زده شدم وقتی فهمیدم جوانی که هنوز در سی سالگی پا نگذاشته، این فیلم رو ساخته.
بازی «ثریا قاسمی» رو خیلی پسندیدم. حضور «منوچهر آتشی» و «محمدعلی سپانلو» هم به یادماندنی بود.
شنیدم پس از یکی – دو سال توقیف، 40 دقیقه از فیلم بریده و اکران شده (!)
کاش نسخه ای کامل از فیلم، موجود و در دسترس باشه. این فیلم، به همراه چند تا فیلم دیگه از دهه 50، مثل فلیم های «رگبار، غریبه و مه، گوزن ها، غزل، کلاغ و…» از محبوب ترین فیلم های تمام عمرم به حساب میآد.
سلام به به سعید عزیز
سعید جان وقتی کامنت نمیذاری بدن درد میگیرم. میبینی معتادم کردی؟
آرامش در حضور دیگران رو میشه بهترین فیلم اول سینمای ایران دونست.
چه خوب که از این فیلم های ناب نوشتی.