حرفهای همسایه در پیادهرو
به آن نشانی که داده بودید آن جوان پیش من آمد. شعرهایش را برای من خواند. خیلی زیاد، نزدیک بود سرم بترکد. این قدر فکر نکرد دری که به روی کمتر کسی باز میشود…
به آن نشانی که داده بودید آن جوان پیش من آمد. شعرهایش را برای من خواند. خیلی زیاد، نزدیک بود سرم بترکد. این قدر فکر نکرد دری که به روی کمتر کسی باز میشود…