گزارش یک موفقیت | خشم و حرکت
سر شام عصبی بودم.
آنقدر عصبی که ترجیح دادم به جای غذای روی میز، نان و پنیر و گردو بخورم.
به دلایل ریزودرشت خشم تمام وجودم را گرفته بود. مدتها بود اینقدر خشمگین و عصبانی نشده بودم…
سر شام عصبی بودم.
آنقدر عصبی که ترجیح دادم به جای غذای روی میز، نان و پنیر و گردو بخورم.
به دلایل ریزودرشت خشم تمام وجودم را گرفته بود. مدتها بود اینقدر خشمگین و عصبانی نشده بودم…
موضوع از وقتی شروع شد که یه نقل قول از گری وی خوندم. دقیقاً هم یادم نیست چی بود! ولی حرفش این بود که:
پونصد سال دیگه هیشکی به این اهمیت نمیده که فیش حقوقی ما چقدر بوده یا چقدر درآمد داشتیم. تنها چیزی که اونا بهش توجه میکنن که اینه که…
تو چند ده ایدۀ بیات شده داری؟ چقدر زمان برد تا ایدهای که فکر میکردی بکرترین و درخشانترین ایدۀ ممکن است از چشمت بیفتد و موضوعی پیش پا افتاده به نظر برسد؟