چه وقتی احساس خطر کنیم؟
تو هم منتظری تا کسی هُلت بدهد و شروع کنی؟
چنین انتظاری آغاز فجایع زندگی ماست!
این یعنی موکولکردن کار امروز به فردا…
تو هم منتظری تا کسی هُلت بدهد و شروع کنی؟
چنین انتظاری آغاز فجایع زندگی ماست!
این یعنی موکولکردن کار امروز به فردا…
پادشاهی تصمیم میگیرد بزرگترین آرزوی پیرمرد دانشمندی را برآورده کند؛ اما از شنیدن آرزوی ناچیز پیرمرد متعجب میشود: مرد دانشمند کاسهای را پیش میآورد تا پادشاه آن را پر از سکههای طلا کند.
اما کاسۀ پیرمرد حتی پسازآن که پادشاه کیسۀ بزرگی از طلا را توی آن میریزد…
«من فعلاً در حال یادگیریام» تسکیندهندهترین بهانۀ تنبلی و تعلل است.
هر از گاهی دو سه تا کتاب را ورق میزنی، گذرت به دو سه تا کارگاه و کلاس هم میافتد. اما قدم از قدم بر نمیداری. به خاطر فرار از حالِ دل به هم زن خودت یادگیری را بهانه میکنی به این امید که بالاخره یک روزی خیلی «قوی» ظاهر میشوی!
زندگی بسیاری از افراد خلاق را هم که مطالعه کنی میبینی که جزو ترسوترین آدمهای جهان بودهاند.
حالا اگر یک آدم ترسو بخواهد نویسندهای بزرگ بشود چگونه باید تا حدی بر ترسش غلبه کند؟
اگر یک موضوع باشد که دلم بخواهد زندگیام را وقف آن کنم، بهرهوری است. چون حس میکنم بهرهوری بالا از کلیدهای مهم پیشرفت و توسعه است…
مخاطب از خواندن جملات تکراری اشباعشده…
از اینترنت با این همه وسعت و قدرت برای تکرار نالههای بوی نا گرفتۀ توی تاکسی استفاده نکن…
چرا آدمهای فعال دچار اهمالکاری میشوند؟ چون میخواهند ده تا کتاب را همزمان بخوانند چون میخواهند ده تا مهارت را همزمان یاد بگیرند چون میخواهند در هر ساعت، دهها کار را با موفقیت تمام انجام دهند مسئله آنها نداشتن هدف و انگیزه و علاقه و دانش نیست. مسئله آنها انتخاب است. آنها نمیتوانند «چیزهایی»…
رائول ارخمی در رمان بازی بیگناهان جمله جالبی را به کار میبرد:
«قانون یا رعایت میشود یا رعایت نمیشود، مثل زنها که نمیتوانند کمی حامله باشند؛ یا حامله هستند یا نیستند.»
من از جمله او اینگونه بهره میگیرم…