بر خنگ راهوار زمین
بیرون زدهای تا شام بخوری، اما قبلش دلت میخواهد با پرسهزدن میان قفسههای کهنه-کتابفروشی، روح و جسمت را گرسنهتر کنی. کتابها را زیرورو میکنی، انگشتهایت خاک گرفته، عطسه پشت عطسه. که یکهو بین هزار تا کتاب…
بیرون زدهای تا شام بخوری، اما قبلش دلت میخواهد با پرسهزدن میان قفسههای کهنه-کتابفروشی، روح و جسمت را گرسنهتر کنی. کتابها را زیرورو میکنی، انگشتهایت خاک گرفته، عطسه پشت عطسه. که یکهو بین هزار تا کتاب…