گوی بلورین خوششانسی
اینترنت گوی بلورین خوششانسی است.
آشنایی من با برخی از بهترین ایدهها و افراد و فرصتها، گاه در بیهودهترین لحظات وبگردیام شکل گرفته.
پاستور گفته بود…
اینترنت گوی بلورین خوششانسی است.
آشنایی من با برخی از بهترین ایدهها و افراد و فرصتها، گاه در بیهودهترین لحظات وبگردیام شکل گرفته.
پاستور گفته بود…
به گمان من، در زیست و زمانۀ ما، نویسندگی آنلاین، به مراتب مهمتر، موثرتر و جریانسازتر از تمامی انواع سنتی نشر است…
به راستی تاثیری که نوشتن در زندگی من داشته بیش از حد انتظارم بوده است.
با تمرین نوشتن، فقط نوشتههای ما بهتر نمیشود. تمرین نوشتن یعنی تسط به واژهها؛ و با تسلط به کلمهها…
از برخی مصاحبهها ایدههای درخشانی گرفتهام. به خاطر همین یکی از سرگرمیهای لذتبخشم، دیدن و شنیدن و خواندن گفتوگوهاست.
از بعضی رفتگان هم، یکی از بهترین یادگاریها همین مصاحبههاست. داشتم کتاب «کارنامۀ ناتمام» را میخواندم که به تکههای درخشانی رسیدم…
چشمم را باز میکنم، گربه را میبینم که مثل بقچۀ نان مادربزرگم، روی میز تلویزیون جا خوش کرده. باز چشمم را میبندم. جستجو میکنم. توی ذهنم مثل سالن فشن است، ایدهها می آیند، چند قدم آهسته راه میروند، لبخندی میزنند و میروند.نه، نه، نه…
یک روز فاصله کافی بود تا کمالگراییام عود کند. بله، نه یک هفته و یک ماه؛ بیستوچهار ساعت فاصله کافی است تا دوباره به چنگ هیولای بینقصگرایی بیفتی.
قلم از دستم لغزیده بود و دریای روزمرگی چرکتر و طوفانیتر از آن بود که برای قلم قلاب بیندازم…
چشم گرداندم سمت کتابخانهام، دیدم چه کتابهایی که آشنایی من با آنها دقیقاً به خاطر خواندن تنها یک جمله از نویسندۀ کتاب بوده است؛ جملاتی که به حد کافی کنجکاوی برانگیز و پرمغز بودهاند تا سراغ نویسندۀ آنها را بگیریم…
در اولین سالهای گام نهادن به مسیر نویسندگی، یکی از سرگرمیهای الهامبخش، مطالعۀ آرا و اقوال نویسندگان بزرگ است، به خصوص آنها که به طور مستقیم به نوشتن و نویسندگی پرداختهاند…
آیا باید یک ایدۀ مهم را، صرفاً به خاطر اینکه بارها و بارها تکرار شده، تکرار نکنیم؟
آیا به بهانۀ تازهگویی باید از تکرار ایدههای مهم دست بکشیم؟
بگذارید در پاسخ به این سؤال خودم را مثال بزنم…
جواد مجابی در کتاب یادداشتهای آدم پرمدعا جملۀ مهمی نوشته که اول آن را با هم بخوانیم:
«شاعری که کتابهای چاپ شدهاش زیاد توی کتابفروشیها معطل نمیشد روزی به من گفت…