درخت ببینیم یا کتاب بخوانیم؟!+سیل
نوشتههای بد یه روزی میتونن سند شما باشن.
میتونی بگی ببینید من انقدر افتضاح مینوشتم، حالا ببینید چقدر بهتر مینویسم…
نوشتههای بد یه روزی میتونن سند شما باشن.
میتونی بگی ببینید من انقدر افتضاح مینوشتم، حالا ببینید چقدر بهتر مینویسم…
به راستی تاثیری که نوشتن در زندگی من داشته بیش از حد انتظارم بوده است.
با تمرین نوشتن، فقط نوشتههای ما بهتر نمیشود. تمرین نوشتن یعنی تسط به واژهها؛ و با تسلط به کلمهها…
نهتنها ابزارهای مختلف روی نوشتههای ما تأثیر میگذارند؛ بلکه وضعیت جسمی ما هم روی کم و کیف آثارمان مؤثر است. نوشتن یک ایده، در حال لمیده روی کاناپه، با نوشتن همان ایده در پشت میز و با حالتی شقورق، ممکن است به نتایج کاملاً متفاوتی منجر شود…
دوستی از من پرسیده بود، بیشتر به چه چیزهایی فکر میکنم. میشد از زندگی روزمره گفت. اما راستش من به روزمرگیها هم با خیالپردازی دربارۀ دوران بدویت بشر میاندیشم…
یکی از تلخترین و شیرینترین اتفاقات زندگی هر نویسنده، زمانیست که حس میکند به پایان خط رسیده؛ و دیگر حرف تازهای برای گفتن ندارد…
چشمم را باز میکنم، گربه را میبینم که مثل بقچۀ نان مادربزرگم، روی میز تلویزیون جا خوش کرده. باز چشمم را میبندم. جستجو میکنم. توی ذهنم مثل سالن فشن است، ایدهها می آیند، چند قدم آهسته راه میروند، لبخندی میزنند و میروند.نه، نه، نه…
یک روز فاصله کافی بود تا کمالگراییام عود کند. بله، نه یک هفته و یک ماه؛ بیستوچهار ساعت فاصله کافی است تا دوباره به چنگ هیولای بینقصگرایی بیفتی.
قلم از دستم لغزیده بود و دریای روزمرگی چرکتر و طوفانیتر از آن بود که برای قلم قلاب بیندازم…
چشم گرداندم سمت کتابخانهام، دیدم چه کتابهایی که آشنایی من با آنها دقیقاً به خاطر خواندن تنها یک جمله از نویسندۀ کتاب بوده است؛ جملاتی که به حد کافی کنجکاوی برانگیز و پرمغز بودهاند تا سراغ نویسندۀ آنها را بگیریم…
در اولین سالهای گام نهادن به مسیر نویسندگی، یکی از سرگرمیهای الهامبخش، مطالعۀ آرا و اقوال نویسندگان بزرگ است، به خصوص آنها که به طور مستقیم به نوشتن و نویسندگی پرداختهاند…
یادداشتی که میخوانید، نمونهای از نوشتن یک ایدۀ واحد در قالب جملات کوتاه و منفصل است.
برخی جملات، کوتاه و برخی دیگر کوتاهتر است.
کوتاهتر، خواندنیتر است.