در یک کشور بحرانی چگونه میتوان…
تصمیم گرفتم لای کتاب را باز کنم و دربارۀ اولین جملهای که به چشمم میرسد بنویسم:
تغییر بدون ناراحتی نیست، حتی تغییر از بدتر به بهتر…
تصمیم گرفتم لای کتاب را باز کنم و دربارۀ اولین جملهای که به چشمم میرسد بنویسم:
تغییر بدون ناراحتی نیست، حتی تغییر از بدتر به بهتر…
بهترین آزمون برای اندازهگیری میزان علاقه به نوشتن پاسخ به سوال زیر است:
آیا میتوانی بدون نوشتن سر کنی؟
مترسک را گرفته بودم روی شانهام، دوربین و قمقمۀ آب و سناریو هم توی کولهپشتیام بود. آفتاب مستقیم میخورد روی صورتم. خودم را مثل عکس معروف بونوئل میدیدم. اما بهجای صلیب…
صاحبخانه از ساوه بلغور آورده بود، یک کیسه هم ارزانی ما کرد.
جز همین یک کیسه بلغور هیچ چیز دیگری توی خانه نداشتیم. یخچال و تمام کابینتهای آشپزخانه خالی بود.
بلغور را آب پز کردیم…
چند بار شده که با کلی انگیره برای برنامهریزی وقت گذاشتهاید؛ اما نتوانستهاید به آن پایبند بمانید؟
در زندگی همۀ ما دهها سال نو و هزاران شنبه هست که برای شروع کارهای مختلف برنامهریزی کردهایم و در عمل شکست خوردهایم…
امسال هم قصد دارم چالش 10 جمله را طی 10 روز متوالی تکرار کنم. اما اینبار هر 101 جمله یک نخ تسبیح دارند؛ 101 جمله که هر کدام دربارۀ یکی از درسهای زندگی من در سال 97 هستند. تجربههایی که بسیاری از آنها پس از هزینۀ بسیار و متحمل شدن مشقتهای فراوان به دست آمدهاند…
گمان میکنم برای سروشکل دادن به زندگی، به نظمی رنجآور و خودخواسته نیاز داریم.
و این نظم را نه مدیر ما، نه مراد ما و نه هیچ کس دیگری نمیتواند برایمان تعیین کند…
کم پیش میآید جملهای روی دیوار اتاقم نقش ببندد؛ اما در مواجه با جملۀ جرج اورول، حس کردم به فرمول جذابی برای بهتر زیستن رسیدهام…
در جامعۀ رو به انحطاط، فرهنگ و هنرِ اصیل نهتنها نادیده گرفته میشود بلکه پس از مرحلهای به مایۀ تمسخر تبدیل میشود: پایکوبی روی سطح برای خفه کردن صدایی که از عمق به گوش میرسد.
در این یادداشت از خطری میگویم که حس میکنم من و همنسلهایم را بیش از هر چیز دیگری تهدید میکند…
تحقیقات نشان میدهد بسیاری از افراد وقتی به مرحلۀ نهایی تصمیمگیری میرسند ترجیح میدهند فعلاً طرف ابتذال و کار راحتتر را بگیرند. مثلاً در تعطیلی آخر هفته، بهجای تماشای یک شاهکار هنریِ سینما که مدتهاست تمنای دیدن آن را دارند، ترجیح میدهند…