چرا مینویسیم؟ دلیل نوشتن
گفتوگویی از شاعر بزرگ «اکتایو پاز» را میخواندم که در جایی از آن گفته بود:
مینویسیم چون چارهای جز نوشتن نداریم، چون فانی هستیم. اگر از خدایان بودیم، نمینوشتیم. یکی از شیوههای…
گفتوگویی از شاعر بزرگ «اکتایو پاز» را میخواندم که در جایی از آن گفته بود:
مینویسیم چون چارهای جز نوشتن نداریم، چون فانی هستیم. اگر از خدایان بودیم، نمینوشتیم. یکی از شیوههای…
به درخواست شما از اصول نوشتن کتاب میگویم.
با این سؤال شروع میکنم که اصلاً چرا در عصر فراگیر شدن محتوای الکترونیکی باید همچنان کتاب بنویسیم و این کار چه لزومی دارد.
در ادامه به این میپردازم که کتابنویسی چرا مهم است. یک جنبۀ این اهمیت به این دلیل است که نفس نوشتن کتاب، به خاطر ویژگیهای خاص این قالب، ما را در مسیر بهتر و دقیقتر و عمیقتر اندیشیدن قرار میدهد…
بارها برایم پیش آمده که برخی از درخشانترین آثار ادبی را به برخی معرفی کردهام و پس از چند روز-در صورت باز کردن لای کتاب- با چنین بازخوردی مواجه شدهام: «وای خیلی سخت بود. نمیدونم چرا نویسنده الکی حرفشو پیچونده. حوصلهم سر رفت. نمیشد سادهتر بنویسه.»
معمولاً میگویند شتابزدگی خوب نیست. اما باید دید کجا و در چه مرحلهای از کار. اتفاقا خیالی وقتها تامل زیاد در لحظۀ جوشش و الهام مثل سم است، آنجا باید شتابزدهترین باشی. یاد جملهای از جو ویتالی افتادم…
تو 5 دقیقه اول از چالش «یک روز 12 هزار کلمهای» حرف زدم.
از خاطرۀ روزی میگم که از 9 صبح تا 9 شب دوازده هزار کلمه نوشتم؛ و این که در اثر این جنون نوشتاری چه اتفاقی برای افتاد.
تو این پادکست به یه روش تازه برای پادکست ضبط کردن رسیدم…
از ناپایداری این دَمِ دلپذیر اما گریزان نیست که پریشان و ازخودبیخود میشویم؛ آنگاه که بیماری بالهایش را باز میکند و مانند کلاغی دزد بر نهال تن مینشیند؟ در تاریکی سالن و گریزِ پیدرپی تصویر بر پردۀ سینما میدیدم که…
مدتها بود که دوست داشتم یه برنامۀ صوتی خوب بسازم. تا اینکه بالاخره فهمیدم چطوری باید خودم رو بندازم تو گود این کار؛ و فکر میکنم اینبار بهترین روش رو انتخاب کردم. چون انرژیم برای ضبط همین اولین پادکست فوقالعاده زیاد بود.
از این به بعد، بخشی از پستهای سایت در قالب همین پادکستها ارائه میشن…
از بام تا شام برای خودمان قصه میبافیم.
بله، همان خودگوییهایی که گهگاه چنان آزاردهنده میشوند که برای ساکت کردن آنها به هر هیاهویی پناه میبریم؛ اما هر تجربهای بهانهایست برای ساختن قصهای تازهتر و روایتی دیگر تا بهواسطۀ آن به خواب برویم یا بیدار شویم…
مینشینی پشت میز و میخواهی نوشتن را آغاز کنی؛ اما میببینی از تمام آن شور و انگیزهای که گهگاهی سراغت میآید خبری نیست. چه اتفاقی افتاده؟ چرا چیزی تو را برای نوشتن تحریک نمیکند. چرا از آن همه موضوع جذابی که تو را به نوشتن واداشتهاند خبری نیست؟
اولین کتاب منتشر شدۀ یک نویسنده لزوماً بنا نیست اولین کتاب نوشته شدۀ او باشد. همانطور که اولین تابلوی یک نقاش قرار نیست در اولین نمایشگاهش نمایش داده شود…